Abstract:
الزام و بایستگی در مفاهیم و احکام اخلاقی از مسائل مهم فلسفة اخلاق است. بسیاری از دانشمندان اسلامی عقل و مدرکات آن را سرچشمه الزامات اخلاقی دانسته و معتقدند مفاهیم اخلاقی خصوصیتی دارد که عقل، آن را دریافته و به الزامی بودن آن حکم میکند.نظریاتی مانند نظریه برکسن فرانسوی ـ وجود دو نیروی فشار اجتماعی و گرایشهای پر جاذبه درونی انسانها ـ امرالهی و وجدانگرایی از دیگر نظریات مطرح در منشاء الزام است. منشاء الزام بودن خداوند در مفاهیم و احکام اخلاقی مسئله این مقاله است. شارع و قانونگذار در احکام ثابت اسلام، خداست که بر اساس پشتیبانی مصالح و مفاسد، احکام و قوانین را جعل میکند. ازاینرو هر فرد طالب سعادت در دنیا و آخرت در مییابد که باید از قوانینی پیروی کند که این سعادت را تضمین، و لذا خود را ملزم میکند که الزامات الهی از جمله الزامات اخلاقی را رعایت نماید.
The obligation of ethical statements is an important problem in ethics. Many Muslim scholars have regarded it as a command of reason; they know the statements of such a quality that reason can distinguish the necessity. The theories such as those of Brockson, social pressure and attracting tendency of man, Divine order and conscience have been suggested. Origionality of Divine command in ethical statements and conceptions is the problem of the paper. The legislator of Islamic immutable judgment, i. e. Divinity, legislates the rules and laws according to expediencies and seditions. Each seeker of happiness knows that attaining such an aim is conditioned by following special rules; he, therefore, make himself obliged to live in accordance to them.
Machine summary:
تقریر دوم: مراد از عقل در اینجا عقل عملی است که مستقل از وحی، خود منشأ الزام انسان به سوی فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی شده است تا آنجا که برخی بر این باورند این دیدگاه نه تنها مورد اتفاق همه میباشد بلکه قرآن نیز با آن موافق است.
بر این اساس به صورت کلی نمیتوان ادعا کرد که وجدان منشأ الزام در دستورات اخلاقی است و اگر مطرح است قلمرو آن محدود به خلقیات طیبعی و ذاتی بوده و صفات اکتسابی را نمیتواند درک نماید و نیاز به بیان شرع و وحی دارد.
(مظفر، بیتا: 1 / 199) و این بدان معنا نیست که عقل منشأ الزام و اعتبار احکام و قوانین اخلاقی تلقی گردد و اگر مطرح است قلمرو آن محدود بوده و نیاز به بیان شرع و وحی دارد.
2. قانونگذار در احکام ثابت، خداست و غیر از او کسی چنین حقی را ندارد و اوست که براساس اراده تشریعی و با پشتیبانی مصالح و مفاسد، جهت سامان بخشیدن به فرد و جامعه به وضع و جعل قوانین شرعی پرداخته است و از طریق ارسال رسولان و انزال کتابهای آسمانی به انسانها ابلاغ نموده است و هر فردی که طالب سعادت دنیا وآخرت است و متوجه به مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی است درمییابد که باید از قوانین پیروی کند که سعادت او را در دنیا و آخرت تضمین نماید و این قوانین غیر از قوانین الهی، چیز دیگری نمیتواند باشد و امر دیگری جز وحی و اراده تشریعی خداوند نمیتواند بهمنزله منشأ الزامات اخلاقی مطرح باشد.