Abstract:
<P>عباد بن سلیمان صیمری یکی از دانشمندان ایرانی است که در قرن سوم قمری در مکتب معتزله پرورش یافت و بالید.مهمترین ویژگی مکتب معتزله این بود که در برابر مشبهه که به خدایی شبیه به انسان باور داشتند،با عنایت به اندیشههای نو افلاطونی، خدایی تنزیهی را در خلال دستگاهی کلامی طرح کردند که هیچگونه صفتی ندارد وگ صفات خدا را به ذات باز میگرداندند.به عبارت دیگر،آنان به خدایی باور داشتند که هیچ گونه شباهتی با آفریدههایش نداشت و«دیگر»بود.عباد بن سلیمان در خداشناسی تنزیهی خویش،چند گام فراتر از همقطاران اعتزالیش رفته و به تنزیه مطلق روی آورده است.او با الهام از حکیمان یونان باستان،جهان را در دو ساحت میبیند،نخست، ساحت پیش از وجود که اشیاء و ماهیات بودند ولی فاقد وجود بودند و این اشیاء از ازل همبود با خداوند بودند.ساحت دوم عالم،ساحتی است که با فرآیند خلقت به وجود آمده است،این فرآیند اینگونه بوده که خداوند با پدید آوردن گفتاری آفرینشگر یا«کن»،ندایی به اشیاء در داد که پدید آیند و آنان نیز پدید آمدند و بدینسان جهان کنونی که مشاهده میکنیم و جهان تکون،حدوث و خلقت نام دارد،پدید آمد.خد هیچگونه ارتباطی حتی ارتباط معرفتی با ساحت دوم علام ندارد.عباد با ترسیم چنین جهانی،این غایت را جستجو میکند که هرگونه ارتباط خداوند را با این علام و به دنبال آن،هرگونه مشابهت وی را با عالم نفی کند و خدا را«به کلی دیگر»بینگارد.این عقیده بالطبع لوازم گوناگونی دارد که یکی از لوازم آن این است که وی میبایست عالم را ازلی بداند و ازلی دانستن عالم اندیشه ایست که وی از زمرهء متکلمان دور ساخته و به فیلسوفان نزدیک کرده است.</P>
Machine summary:
مهمترین ویژگی مکتب معتزله این بود که در برابر مشبهه که به خدایی شبیه به انسان باور داشتند،با عنایت به اندیشههای نو افلاطونی، خدایی تنزیهی را در خلال دستگاهی کلامی طرح کردند که هیچگونه صفتی ندارد وگ صفات خدا را به ذات باز میگرداندند.
اکنون باید دید که از نظر عباد،خدا چه نسبتی با عالم دارد؟او معتقد است که پیش از این عالمی که اکنون پیش روی داریم و عالم جسمها و آفریدههاست(-مخلوقات)،عالم دیگری وجود داشته که ازلی و همبود با خداوند بوده است.
اینک این پرسش طرح میشود که چه فرآیندی رخ داد که اشیاء ناموجودی که پیش از این جهان فعلی بودند،به اشیاء موجود و تکون یافته تبدیل شدند؟و به عبارت دیگر، فرآیند خلق و حدوث اشیاء چگونه صورت پذیرفت؟به نظر میرسد که عباد با عنایت به آیاتی چون انما امره اذا اراد شیئا أن یقول له کن فیکون همچون ابو الهذیل علاف معتقد است که آفرینش و حدوث اشیاء توسط گفتار انجام شده است،اما او چون ابو الهذیل معتقد نیست که خداوند به آنها گفته باشد«کن»(پدیدآی)،زیرا عباد منکر این است که سخن گفتن را به خدا نسبت بدهیم(همو،851،894).
با اینکه او معتقد است که خداوند در آفرینش عالم هیچ قصد و غرضی نداشته است (اشعری،352)،ولی به این اندیشه نیز باور دارد که جز خیر و صلاح،چیزی از خدا نشأت نمیگیرد(همو،542،642،052).
بنابراین،میتوان گفت که خداوند هیچگونه ارتباط معرفتی و به طور کلی هیچگونه ارتباطی با عالم پس از خلقت یا جهان موجود ندارد و او یکسره«دیگر»است،چندان که حتی نمیتوان گفت که خدا سوم هر دو نفر و چهارم هر سه نفر است-چیزی که با متن صریح قرآن متعارض بوده و موجب اعتراض مخالفانش شده است(بغدادی،161)؛هرچند قاضی عبد الجبار آن را توجیه کرده است(142/4-242).