Abstract:
فلسفه هگل چهرهای ژانوسی دارد هم فلسفهای متافیزیکی است و هم سکولار. او بهدنبال تئوریزه
کردن شرایط زمانه خود است و از اینروست که به مدرنیته و پیامدهای آن توجهی ویژه دارد.
مدرنیته از رنسانس آغاز شد و بر شاخصهایی چون خردگرایی، تفکر انتقادی، اندیشه ترقی،
افسونزدایی، تفرد، پرهیز از پیشداوری استوار بود. تمرکز این مقاله بر اهمیت و نقش فلسفه
سیاسی هگل در مدرنیته است، لذا میکوشد تا جایگاه اندیشه هگل بهعنوان یکی از بنیانگذاران
اندیشه تجدد را در پدیده مدرنیته بررسی کند. زیرا اندیشه هگل یکی از ستونهای مهم فلسفه مدرن
است؛ و فهم تجدد و تفکر مدرن بدون شناخت اندیشه هگل ناممکن است.
Machine summary:
"از آنجا که دردولت محلی است که این خصال به هم میرسند،لذا در فلسفه سیاسی هگل دولت در رأسقله قرار دارد.
این تعهدات مبتنی بر هنجارها و عادات مستقر هستند و از همین روست که ریشه لغتاخلاق{o2o}برای معنای مورد نظر هگل اهمیت دارد.
براساس این تلقی از دولت است که هگل محتوایدولت خود را در ایجاد نوعی حق و آزادی میداند و البته مکانیسم آزادی ذهن شهروند را براساس اخلاقیات جدید طراحی میکند.
بر این اساس ارتباطتنگاتنگی میان آزادی و جامعه وجود دارد و هگل بین تسلط بر شئ و مالکیت رابطه تنگاتنگبرقرار میکند،چرا که نمایش آزادی ذاتی از طریق حاکمیت صورت میگیرد.
بین این دو مصلحتنیز تضاد وجود دارد(هگل،2536:93)هگل معتقد است که جامعه مدنی قادر نیستمصلحتهای عمومی را به طور کامل متحقق سازد؛اما دولت این توان را دارد.
در اندیشه هگل میان منافع عمومی و خصوصی تعارض وجود دارد و دولت نقش از میانبرنده این تعارضات را بازی میکند.
دولت مدرن پس از رنسانس ظهور کرد که چند ویژگی اساسی داشت:تلاشبرای ایجاد خوشبختی زمینی؛یعنی ایجاد همبستگی میان شهروندان تأمین مصالح آنها؛ورودفرد برای نخستین بار به عنوان فرد آزاد دارای حق به قلمرو عمومی و طرح بحث مصلحتعمومی و حوزه عمومی برای نخستین بار؛به رسمیت شناختن حق از سوی دیگران و بسط آنبه حیطه مالکیت.
دولت کامل دولتی است مبتنی بر اخلاق مدنی و عقلانی{o2o}،دولت اخلاقی وظیفه از میان بردن تعارض میان منافع خصوصی و عمومی را بر عهده دارد.
در کنار این تأثیرات،انتقادهایزیادی نیز بر هگل وارد شده است که طرح و بحث آنها خود نیازمند فرصت دیگری است."