Abstract:
« نوستالژی» یک اصطلاح روانشناسی است که وارد ادبیات شده است و به طور کلی رفتاری است ناخودآگاه، که در شاعر یا نویسنده بروز می کند و متجلی می شود. ناخودآگاه جمعی(collective unconscious)در روانشناسی یونگ عبارت است از:« تجربه های اجداد ما در طی میلیونها سال که بسیاری از آنها ناگفته مانده است و یا انعکاس رویدادهای جهان ما قبل تاریخ که گذشت هر قرن تنها مقدار بسیار کمی به آن می افزاید. این مقاله پژوهشی است درباره « روانشناسی درد» که به عنوان یکی از رفتارهای ناخودآگاه فرد در شعر « نادر نادرپور » بررسی شده است. در بخش خاطره فردی به غم غربت و دوری از وطن به عنوان حسرت برگذشته و در بخش نوستالژی اجتماعی تحت عنوان شاعران و خاطره جمعی به دلتنگی شاعر برای اسطوره های ایران با ذکر شواهدی پرداخته شده است.
Machine summary:
"/(همان:563) در«سفید و سیاه»از مجموعۀ«شام بازپسین»نادر نادر پور دوباره به دنیای کودکی برمیگردد و از بازیهای دوران کودکی خود(تیلهبازی و تابخوردن)یاد میکند و دوران کودکی را دوران«سبزی ضمیر»میخواند: روزگار خردسالی من و جهان/سالیان خاکبازی من و نسیم/تیلهبازی من و ستارگان/تاب خوردن من و درخت با طناب و نور/(همان:667) در ادامه،شاعر از قصه گفتنهای«دایه»برای بچهها سخن میگوید: سالیان قصههای ناشنیدهای که دایه گفت/-قصههای دیو،قصههای حور-/سالیان شیر و خط و سالیان طاق و جفت/سالیان گوجههای کال و تخمههای شور(همان:668) بتدریج حس نوستالژی شاعر عمیقتر میشود و با بازگو کردن ایام دبستان،خاطرات درس و کلاس و مدرسه احساس لذت میکند: سالیان خشم و سالیان مهر/سالیان ابر و سالیان آفتاب/سالیان گل-میان دفتر سفید-/پر-میان صفحه کتاب-/سالیان همزبانی قلم/با مداد سوسمار اصل/ سالیان جامههای کازرونی چهار فصل/چهرههای ساده عروسکی/سالیان سبز/سالیان کودکی(همان:668) 3)جوانی یکی دیگر از کارکردهای خاطرۀ فردی،هویت بخشی از فرد در دورۀ جوانی است.
/چه روزها و چه شبها در آسمان و زمین/نگاه من همه دنبال تیر:آرش»بود/(همان:1130) 8)نوستالژی از دست دادن یکی از اعضای خانواده یا دوستی دیرینه نادر پور در منظومه«در چشم دیگری»از این نوستالژی به زیبایی یاد میکند: در ماهتاب خاطره میبینمت هنوز/با آن شکنج زلف که افشاندهای به دوش/گاهی به ناز میگذری از برابرم/تا از درون برانگیزی ام خروش/ میبینمت که گام فرا مینهی به پیش/در جامهای سپید که پوشانده پیکرت/پیراهنی که دوختهای از حریر ابر/چون آبشار نور فرو ریزد از برت/(مجموعۀ اشعار:109) در شعر«برگور بوسهها»نادر پور به یاد عزیزی از دست رفته مویه میکند و با یادآوری خاطرات او،غم درونی خود را بیان میکند: ماندم بر آن مزار و شب از دور پر گشود/تکتک بر آمد از دل ظلمت،ستاره ها/(خواندم ز دیدگان غمآلود دختران/از آخرین غروب نگاهت اشاره/ چون برگ مردهای که در افتد به پای باد/یاد تو با نسیم سبک خیز شب گریخت/و آن خندهای که بر لب تو نقش بسته بود/پژمرده و در سیاهی شب چون شکوفه ریخت."