Abstract:
متکلمان و حکیمان مسلمان، تعاریف مختلفی برای قدرت ارائه کردهاند. مشهور آن است که متکلمان قدرت را به «صحة الفعل و الترک» و حکما آن را به «کون الفاعل بحیث إن شاء فعل و إن لم یشأ لم یفعل» تعریف کردهاند.به نظر میرسد باید قدرت را امری وجودی و دارای مراتب تشکیکی بدانیم که مراتب مافوق، کمالات مراتب مادون را داشته باشند؛ در این صورت، تعریف حکما شامل تمامی مراتب وجودی (حق تعالی و غیر او) و تعریف متکلمان فقط شامل مراتب مادون خداوند میگردد
Muslim philosophers and the ologians have presented various definitions of power. As is well understood، the formers have defined power as the ability for arbitrarily doing or not doing an action and the later as the correctness of doing and not doing. It seems that power is to be considered as such an existential fact with gradual orders that its high grades include all the perfections of the low ones. Such being the case، the former`s definition includes all orders of existence while that of the latter only includes the orders lower than Divine.
Machine summary:
"ک: حلی، 1413: 248؛ جرجانی، 1370: 6 / 86 ، لاهیجی، بیتا: 500) با تأمل در این تعاریف، چند نکته برداشت میشود: الف) همانطورکه در سخن شریف جرجانی در تعریف قدرت آمده است، متکلمان نیز در تعریف قدرت، عبارت «إن شاء فعل و إن لم یشأ لم یفعل» را قبول دارند؛ اما آنها صحت صدق قضیة «اگر نخواهد، انجام نمیدهد» را از طریق حدوث عالم ثابت میکنند و میگویند: عالم حادث است و انجام ندادن بهدلیل عدم انگیزه است و درنتیجه صحت انجام ندادن ثابت میشود.
(همان: 3 / 616 ؛ همو، 1383: 175 ـ 174) بنابر نظر حکما لازم نیست برای صحت قدرت در فاعل معتقد باشیم فعل او باید حادث زمانی باشد؛ بلکه اگر فعل همیشه با فاعل همراه باشد، تعریف قدرت بر آن صادق است؛ زیرا ملاک درستی قضیه شرطیه، درستی ملازمه آن است و صدق طرفین (مقدم و تالی) در درستی آن دخالت ندارد.
امام خمینی+ اختلاف بین آنها را جدی دانسته، میگوید: اینگونه نیست که متکلمین خواسته باشند نزاع لفظی کنند و یا بنابر قول حاجی[سبزواری]، لفظ موجب را در کلام حکما دیده باشند و آن را تحریف نموده و به فتح خوانده باشند و به حکما افترا بسته باشند؛ بلکه نزاع حقیقی است، بدون آنکه در لفظ «موجب» اشتباه کرده باشند؛ زیرا آنها میگویند از اینکه حکما گفتهاند ایجاد ازلی بوده و چون خدا ازلا اراده دارد، پس مراد از اراده جدا نمیشود، بنابر این ممکن نیست که خداوند موجد نباشد و لازم میآید خدا در ایجاد مضطر بوده و بر خلق نمودن مجبور باشد و این موجبیت حق است که حکما اثبات کردهاند."