Abstract:
اینکه نظامهای سیاسی چرا تغییر میکنند، برای فلسفه سیاسی اهمیت اساسی دارد. این مسئله موضوع نظریهپردازی بسیاری از فیلسوفان سیاسی قرار گرفته است. یکی از این فیلسوفان، افلاطون، حکیم برجسته یونان باستان میباشد که معتقد است نظامهای سیاسی گوناگون در فرایند انقلاب و دگرگونی از علل خاص و منحصربهفردی پیروی میکنند. همچنین انقلاب در هر نظام سیاسی پیامدهای خاص خود را به دنبال دارد. از نظر افلاطون، انقلابها در مسیر انحطاط شکل میگیرند، به گونهای که شرایط حاکم بر اجتماع در مقایسه با گذشته، نامناسبتر خواهد شد. نظریه انقلاب افلاطون خالی از نقد نیست. از جمله مهمترین اشکالهای آن، میتوان به نگاه منفی وی نسبت به مقوله انقلاب اشاره کرد. در این مقاله، از روش توصیفی ـ تحلیلی استفاده شده است.
Machine summary:
"از اینرو، برای پاسخ به سؤال اول، به بررسی زمانه ملاصدرا میپردازیم و از آنرو که زمانه ملاصدرا زمانه خاصی است، وی به استفاده از روش شعری، پراکندهگویی، و غیرمستقیم روی آورده است (پاسخ سؤال دوم)، و در نهایت در پاسخ به سؤال سوم، به بعد نظری اندیشه سیاسی ملاصدرا، یعنی کاوش پیرامون «نقش محوری فقه در سیاست»، و «فقها»، که صاحبان اصلی حکومت به شمار میروند، به عنوان بعد عملی اندیشه سیاسی وی خواهیم پرداخت.
با توجه به تقسیم و طبقهبندی که وی در این کتاب انجام میدهد و حکمت منزلی و حکمت عملی را یکی از دو تقسیم اصلی حکمت عملی میداند، میتوان چنین برداشت کرد که اولا، ملاصدرا به علم سیاست توجه دارد و برای آن جایگاه مستقلی در طبقهبندی، تقسیم، تفکیک و تمایز علوم قایل است.
54 آیتالله جوادی آملی یکی از شاخصترین افراد موافق اندیشه سیاسی برای صدرالمتألهین، قایل به این است که حکمت متعالیه، سیاست متعالیه را به همراه خود دارد و سیاست متعالیه، سیاستی جامع است.
از اینرو، ملاصدرا در حکمت سیاسی متعالیه خودش نمیخواهد تمام پرسشهای سیاسی را پاسخ بدهد، بلکه برای دانشهای مختلف سهمی قایل میشود؛ یعنی وی معتقد است پرسشهای متنوعی وجود دارد که بخشی از آنها را میتواند در فلسفه خودش پاسخ بدهد، اما در مورد پرسشهای سیاسی میگوید: این مسائل مربوط به فقه میشود."