Machine summary:
(16-12 ,I:1954,er'emoH ؛برگردان فارسی برگرفته با اندکیتصرّف از:هومر،1383:3) در مقابل،به عقیدۀ افلاطون،سطرهای بعد از این قطعه در ایلیاداز مقولۀ تقلیدند زیرا هومر میگذارد خود خروسس صحبت کند،یاوانمود میکند که از زبان خروسس حرف میزند،و«با کوشش تماممیخواهد ما را متقاعد سازد که گوینده او نیست بلکه آن کاهن پیراست» a 393,III:1967,notalP ؛برگردان فارسی برگرفته از:افلاطون،1388:159-160).
( e 393,III:1967,notalP ؛برگردانفارسی برگرفته با اندکی تصرّف از افلاطون،1388:161) این تقسیمبندی نظری،که در زبان ادبی،دو سبک ابتدایی ومتفاوت روایت و تقلید را در مقابل یکدیگر قرار میدهد،منجر بهطبقهبندی عملی ژانرهای ادبی میشود.
علّت این فروکاستنحماسه به روایت ساده شاید این باشد که ارسطو تقلید را براساسشرایط حصنه در بازنمود تئاتری تعریف میکند،و از این نظر کاراو دقیقتر از افلاطون است.
البتّه،باید به ایننکته اشاره کرد که وقتی روایت بازنمود رویدادهای کلامی است،«بازنمود»خود را در پس نقلقول مستقیم پنهان میکند،بهطوریکه انگار اصلا بازنمودی در کار نیست؛مثل این که سخنگویی دردادگاه نطق خود را قطع کند و بگذارد محکمه مدرکی را بررسی بکند.
بههرحال،بعید است که پیش از سدۀ نوزدهم تقابل روایت/توصیف نقش مهمّی در گفتمان ادبی داشته بوده باشد.
این اصل اوّلیّه،در حقیقت،نمایانگر رابطۀ دو مقولۀ روایت وتوصیف در بیشتر متنهای ادبی است:شاید توصیف مستقل از روایتباشد،امّا هیچگاه نمیتوان در ادبیّات متنی یافت که فقط و فقطتوصیف باشد.
بزرگترین فرق این دو آناست که روایت توالی زمانی رویدادها را به همان صورت در توالیزمانی زبان بازمیآفریند،حال آنکه توصیف باید بازنمود چیزهایی راکه از نظر مکانی در کنار هم قرار گرفتهاند،فارغ از ظرف زمانیشان،در توالی خاصّ خود بچیند.