Abstract:
جامی افزون بر سرودن منظومههای عاشقانهای همچون "لیلی و مجنون" و"یوسف و زلیخا" به عشق از منظر یک محقق مدرسی و با نگاه و تحلیل عارفان نیز نگریسته است. در این جهانبینی عشق کلیدیترین عنصر است؛ عنصری که آفرینش با او تبیین میشود و در همه جا و همه چیز جاری است. سرآغاز فتنة وجود ، عشق حق است به خویشتن و شهود کمالات خویش. جامی میکوشد گونههای مختلف این عشقورزی و شهود و نیز آدمیان و تنوع نگاه عاشقانة آنان را باز نماید. کوشش او در تبیین سریان عمومی عشق، انواع شهود حق و انگیزههای متفاوت آدمیان، کوششی است سزا و اما در مواضعی مبهم و شاید نارسا و ناتمام. در این نوشتار سعی بر آن است که به برخی از این ابهامات و ناهماهنگیها، نارساییها و ناتمامیها اشارت رود. نیز تلاش شده است تا براساس همان نگاه جامی، در طرحی دیگر تا آنجا که ممکن است این ناهماهنگیها به هماهنگی رسد و ابهامات رفع شود.
Machine summary:
"(جامی 1379:352) به راستی وارستگانی در این جایگاه و عارفانی چنین بلندمقام چه زمان از حق میرنجند و از او میرمند؟آیا آنان را میتوان مشمول این بیت دانست که: {Sچون یار وفا کند در او آویزی#ور تیغ جفا زند از او بگریزی# آب رخ عاشقان چرا میریزی#کاش از سر کوی عاشقان برخیزیS} (جامی 1379:352) عاشقان ذات نیز در مرائی کونیه مطالعۀ جمال حق نمیکنند؟چه چیز این گروه را-که بر اساس سخن جامی،ز طبقات چهارگانۀ محبان آثاریاند و محبت آثاری همچنان که آمد ادنی مراتب محبتهاست-از محبات ذات که بالاتریناند، جدا میکند؟تفاوت آنان با محبان صفات در چیست؟ دربارۀ طبقۀ دوم نیز آمده است: پاکبازان که نفسشان به عنایت بیعلت یا به واسطۀ مجاهدت و ریاضت از احکام کثرت و انحراف ظلمت و کدورت طبیعت فیالجمله صافی شده باشد،اگرچه آن احکام بالکلیه زایل نگشته باشد،ادراک معانی مجردشان بیمظهری مناسب حال و نشأت ایشا نمیسر نشود،لاجرم به رابطۀ معنی حسن صوری از حیثیت مظهری انسانی که اتم مظاهر است، آتش عشق و سوزش شوق در نهادشان شعلهور گردد،بقایای احکام مابهالامتیاز سوختن گیرد و حکم مابهالاتحاد قوت یابد،آن تعلق و میل حسی از آن مظهر منقطع گردد و سر جمال مطلق از صور حسی مقید تجرید یابد،دری از درهای مشاهده به روی ایشان گشاده گردد و عشق مجازی عارضی رنگ محبت اصلی حقیقی گیرد."