Abstract:
در مثنوی معنوی، از خود باختگی انسان زمانی آغاز می گردد که خودآگاهی وی رو به افول نهد؛ زیرا در این اثر انسان به آگاهی تعریف می شود. تصور انسان از خویشتن (خود پنداره) منشا ادراک او از جهان پیرامون، ارزش ها، و رفتار اوست؛ در نتیجه آن گاه که خود پنداره واقعی و مطابق با خویشتن نباشد، ارزش ها، ادراکات، و دلبستگی های او نیز واقعی و اصیل نخواهد بود. رفتارهای بیمارگونه ای چون عجب و خودبینی، شهرت طلبی، و آرزو پردازی های دور و دراز نتیج? یک خود پندار? نادرست اند. به نظر مولانا در این سقوط و مسخ شدگی انسان، یک موقعیت تشویش می تواند لایه های درونی او را بر وی بگشاید و او را متوجه خود واقعی اش گرداند. موقعیتی که مرگ و زندگی در تقابل قرار گیرند و انسان به این تقابل آگاهی یابد. افزون بر این موقعیت ها، مرگ اندیشی یا مواجه? ذهنی با مرگ خویشتن نیز می تواند با ایجاد چنین تشویشی انسان را متوجه خود واقعی و ارزش های اصیل گرداند.
According to Mathnawi (the mystical Mathnawi)، selfalienation (or loss of one’s nerve) sets in as soon as one’s self-consciousness begins to wane as Mathnawi defines a human being with respect to his/her consciousness. The basis of a man’s perception of the immediate world، values and behaviour lies in his self-conception (the way he imagines himself); consequently، if his self-conception is flawed and not in conformity with his real self his values، perceptions، affections will be flawed as well. The morbid behavioural disorders such as egotism، vanity، fameseeking and wishful desires emanate from incorrect selfconception. In Rumi’s account، this fall and metamorphosis of man may be termed as a boundary situation which might unravel the strata of his inner beings and draw his attention to real self. In addition to these situations، meditation upon death or confronting the theme of death in one’s mind too can produce such worrisome image of man so that he comes to realize his real self and the core values therein.
Machine summary:
"دشواری موقعیت های مرزی مانند سختی های معمولی زندگی نیست که برای همه پیش آید؛ بلکه در واقع لحظاتی را شامل می شود که مرگ و زندگی در تقابل و کشمکش با هم قرار می گیرند و انسان به این تقابل آگاهی می یابد؛ پی بردن به تناهی امکانات و نومیدی از خویشتن تشویش آفرین است و مهم ترین خصوصیت این دشواری ها، همین تشویش پس از آگاهی است : نه ز چپشان چاره بود و نه ز راست حیله ها چون مرد هنگام دعاست (٢١٨٩ /٣) کافی است به تحلیلی که مولانا در این گونه موارد دارد، توجه نماییم : مولانا حال افراد را در بیماری ، بلا، محنت و گرفتاری در کشتی در حال غرق شدن چنین توصیف ١.
او نیز وقتی دربارٔە بیماری هایی چون عجب و مدح دوستی گفت وگو می کند، سخن را به کمالاتی سوق می دهد که باعث این عجب گردیده اند؛ و برای نفی آن عجب اعتبار این کمالات را مورد تردید قرار می دهد و این تردید را با زوال پذیری این کمالات استوار می سازد به این نحو که مثلا اگر فرد به زیبایی خود می نازد، این زیبایی زوال پذیر است و به آخر جسم خود نگاه کند که جز جیفه ای از آن نمی ماند (نکـ : غزالی ، ٣٨١/٣ـ٣٨٨) از این معیار برای پند و عبرت دادن در مثنوی به ویژه در دفتر چهارم بسیار استفاده شده است : مال و ثروت (٤/ ٦٧١ـ٦٧٢و ١٦٨٨)؛ مال و دوست (٥/ ١٠٤٧ـ١٠٤٩)؛ حواس ظاهری (٤/ ٣١)؛ ٢."