Abstract:
مؤلف در این نوشتار سعی نموده است تا تحولات ایجاد شده در ساختار قدرت را
به طور عام در دورهی امویان و به طور ویژه در دورهی هشام، بررسی نموده و تبعات و
تأثیرات آن را در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعهی مسلمانان بررسی نماید. وجه
مشخصهی عمدهی کار او، نگاه نظاممند و تئوریک ایشان به تحولات تاریخ اسلام
است که از حیث روشی الگویی مناسب برای پژوهشگران تاریخ اسلام میباشد.
Machine summary:
"این عبارت نشان میدهد که نه تنها نهادهای اجتماعی قدیمیتر به موجودیت خود ادامه میدهند (که البته ادامه میدهند) بلکه، مهمتر از آن، نفوذ اجتماعی گستردهای اعمال میکنند مگر این که با فعالیتهای دیگر و نهادهای مقاوم اجتماعی جدید تحت تأثیر جریان طولانی و شدید منحل یا ابقا شدن قرار گیرند؛ در نتیجه، چون ابزار قدرت به طور حتم در اختیار قویترین نهادها قرار میگیرد، نظام جدید برای توسعهی تهاجمی دیر یا زود توسط نهادهایی که نیروهای اجتماعی نافذی دارند تحت سلطه در میآید، حتی اگر آن نهادها موضع مخالف داشته باشند و یا به طور ناقص با آنها بر اساس ایدئولوژی سازندهی آن، تلفیق شده باشند.
در ضمن با شکلگیری دیگر نظامهای اجتماعی و به ویژه با تشکیل ساختارهای طبقاتی و قوانین جدید، ویژگیهای بارز و خصوصیات کلی مبانی اخلاقی جامعهی نوین ارائه و بیان میشود و با انجام این موارد آنها بطور حتم این حقیقت را بیان میکنند که اصولی که فعالیت نظام حاکم سابقا بر روی آن بنا نهاده شده بود، با اصولی که هم اکنون جامعه روی آن بنا نهاده شده است کم و بیش متفاوت است و حتی ممکن است از نظر آداب معین با نظام قدیمی متفاوت باشد؛ بنابراین، این مسئله باعث به وجود آمدن تنش و اختلاف بسیار زیادی میان آرمانگراها، یعنی آنهایی که آرزو دارند نظام جامعه را مطابق با اصول اخلاقی شان برپا کنند و واقع گراها، یعنی آنهایی که قصد دارند به طور لاینحل دولت را درگیر مسائل مختلف انسانی قرار دهند، در هر جامعهای میشود."