Abstract:
در تاریخ ادبیات جهان، همیشه نویسندگانی بودند که آثار ادبی را جایگاهی برای بیان موقعیت انسان در جامعه خود میپنداشتند و سعی آنان بر این بود که موقعیت انسان را در طبیعت و جهان پیرامونش تبیین، و او را از خطرهای احتمالی باخبر کنند. از سویی جهان امروز، بهواسطه تحولات فناورانه پرشتاب و ناپایداریهای ایدئولوژیک، دنیایی است مضطرب، پرتنش و بیهویت. هجوم عناصر عالم ماشینی در زندگی بشر و همچنین همراهی انسان با شاخصههای سرد جهان امروز، بین او و اخلاقیات و معنویات فاصله انداخته و آرامآرام او را در فضای بحرانی شدیدی وارد کرده است. در اینجاست که برخی نویسندگان آثار ادبی سعی میکنند با بیان این واقعیت و نیز استفاده از شگردهای هنری در بحرانیتر نشاندادن موقعیت انسان در اوضاع کنونی، او را به فطرت خود بازگردانند و از خطر حاکم بر جامعه آگاهی بخشند. از میان این نویسندگان بزرگ، کافکا، یونسکو و ساراماگو به بحران انسان کنونی در جهان مدرن و پسامدرن آگاهی یافته و آن را در آثار خویش، یعنی مسخ، کرگدن و کوری تبیین کردهاند. این مقاله با رهیافت بینامتنی، این سه اثر را در ساختار و درونمایه بررسی میکند و ارتباط نشانهشناسیک آنها را نشان میدهد.
Machine summary:
"اکنون با این مقدمات،این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان بین نشانههایموجود در سه اثر بزرگ ادبی مسخ،کرگدن و کوری ارتباط بینامتنی یافت؟و دیگراینکه در چه شاخصههایی میتوان جریان نشانههای آنها را در پیوند با یکدیگر بررسیکرد؟البته در مسخ و کرگدن علاوه بر بهرهگیری از روایت یکسان و استفاده از عناصرمشابه انکارناپذیر،دلالتهای برونمتنی مبنی بر نگاه مستقیم اوژن یونسکو11به آثار واندیشههای کافکا12و حتی تألیف و چاپ چند مقاله دراینباره وجود دارد(پاینده،1382:281).
این نکته حائز اهمیت استکه کافکا در انتخاب شخصیت برای بیان تسلیم انسان در برابر عناصر فریبندۀ جهانمدرن و همچنین برخورد کاملا مبهوتانۀ او با فناوری،از شاخصۀ بسیار هوشمندانه ودقیقی بهره برده است تا گویای مسخ انسان امروزی در برابر جهان مدرن باشد.
نگاهی که کافکا به شخصیتهای روایت دارد،گویای این مطلب است که شخصیتهای داستان با مرگ گرگوار و حذف بار عاطفی ازاو،بهگونهای ناخودآگاهانه در مسخی باطنی فرومیروند و با تغییر رفتار انسانیبه نوعی هویت آنها نیز مسخ میشود.
اما یونسکو برای بیان همین روایت و البته بیان هرچه آشکارتر اوج بحران وبرجستهسازی بیشتر آن،از نمایشنامه بهره میگیرد؛زیرا علاوه بر تخصص اصلی او کههمان نمایشنامهنویسی است،شاید هدف ویژهاش در استفاده از شاخصههای هنرهاینمایشی این باشد که هم به نوعی با ظهور عناصر بازیگری،صحنهپردازی ونورپردازیهای ویژه و استفاده از صورتکهای حیوانات،تأثیرپذیری مخاطب را از اثرخود بیشتر نمایان کند و علاوه بر همۀ اینها،همان بیان کافکا را در مسخ-که تمامیاین وقایع در عالم خواب نبوده و همه در عین بیداری است-به صورت عینی به تصویربکشد(ر."