Abstract:
جورج برنارد شاو ایرلندی، یکی از نخستین نویسندگانی است که مقوله باز آفرینی تاریخی را به شکلی متفاوت از هم اندیشان معاصر و پیش از خود ، در درام های تاریخی قرن بیستم به تصویر می کشد و رویکرد چالش برانگیزتری نسبت به سنت دستیازی به تاریخ در راستای پردازش داستانی نمایشی ارائه می دهد. در این راستا نگاه شاو به فلسفه تاریخ در دهه 1920، با نمایشنامه ژان قدیس، به اوج بلوغ خود می رسد و شباهت نزدیکی با اندیشه فلسفی فردریش ویلهلم هگل، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، و رویکرد او به روند تکاملی فلسفه تاریخ غرب پیدا می کند. در این مقاله تلاش شده است تا نمایشنامه ژان قدیس از منظر فلسفه تاریخ هگل که در فلسفه حق و فلسفه تاریخ او آمده، تحلیل شده و با استناد به متون نگارشی این دو نویسنده، همانندی های آنان در ارائه نگاهی ایده آل گرایانه و پوزیتیویستی به مقوله تاریخ ارائه شود.
Machine summary:
"در این راستا نگاه شاو به فلسفۀ تارخی در دهۀ 1920،با نمایشنامۀ ژان قدیس،به اوجبلوغ خود میرسد و شباهت نزدیکی با اندیشۀ فلسفی فردریش ویلهلم هگل،فیلسوف آلمانی قرننوزدهم،و رویکرد او به روند تکاملی فلسفۀ تاریخ غرب پیدا میکند.
آنچه در این میاننسخه شاو را از درام پیشینیان متفاوت میکند،تمایزات محتوایی و سبکی است که یکی ازنمایشنامههای او با نام ژان قدیس به لحاظ رویکرد تاریخی از خود نشان میدهد و از اینلحاظ قرابت چشمگیری با کیفیت پوزیتیویستی و دیالکتیکی اندیشۀ فلسفی هگل و نیزتفاوتهای تفکری او با پیشینیان همصنف خود پیدا میکند.
او نیز همگام با سیر تحولات شناختشناسانهای که در تاریخ-همبه مثابۀ دانشی در گسترۀ علوم انسانی و هم به معنای عصر زیستشناختی شاو-رخ میدهداز قافلۀ درامنویسان تاریخی بازنمیماند و در این میان به نگارش پنج نمایشنامۀ تاریخیمیپردازد:مرد سرنوشت(1897)،قیصر و کلئوپاترا(1898)،جزیرۀ دیگر جان بول(1904)،در دوران طلایی شاهنشاه چارلز نیک سرشت(1939)و ژان قدیس(1923).
طی دیداری با شاهزادۀ فرانسه،که اینک به انزوا کشیده شده و فرانسهرا در آستانۀ سقوط میبیند،ژان موضوع الهامات آسمانی را با او در میان میگذارد و از اولشکری میطلبد تا به نرد با انگلیسیها که بخش بزرگی از فرانسه را در دست گرفتهاند و هر(1)-برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به مجموعه مقالات گردآوری شده در کتاب شاو و تاریخ wahS) (yrotsiH dna به کوشش گیل کی لارسن (nosraL.
درست همینجا است کهدیالکتیک هگلی سر برمیآورد،زیرا«تنش تغییر»سبب به وجود آمدن سطوح مختلف معناییمیشود که این معنای هرچند در سطح لغوی با یکدیگر سر ناسازگاری دارند اما در عرض وبه صورت کنایی همپوشانی پیدا میکنند و بینشان گفتگو برقرار میشود-همان چیزی کهاسقف اعظم از آن با«شعر»یاد میکند."