Machine summary:
"MUR i-NAYIQUJLAS SED NOITARTSINIMDA'l LLASAR-LA-MUSOR SEL SERPA'D IOHK i-NASAH ED MUR i-NAYIQUJLAS SED NOITARTSINIMDA'l LLASAR-LA-MUSOR SEL SERPA'D IOHK i-NASAH ED گزارش ابو القاسم قندهاریان اززندگانی و کارحکیم عمر خیام نیشابوریبراساس پژوهشهایسوامی گوند تیرته ضمیمۀ«فرهنگ ایران زمین»،جلد 28 گزارش ابو القاسم قندهاریان اززندگانی و کارحکیم عمر خیام نیشابوریبراساس پژوهشهایسوامی گوند تیرته ضمیمۀ«فرهنگ ایران زمین»،جلد 28 زندگانی و کارحکیم عمر خیام نیپابوریبیرون کشیدهای از کار پژوهشگر هندیسوامی گوند تیرته ابو القاسم قندهاریان پیشگفتار در دوران دبیرستان(از 1310)همگام بالا رفتن به کلاس و آموختن درسها،گرایشهای درونی مرا با ادبیات فارسی و نوشتههایی چون کفشناسی،ستارهشناسی1قیافهشناسی و مانند آینها آشنا ساخت و از میان شعرها بیشتر رباعیات خیام بود که درآن زمان انتشار کارهای پژوهشی دانشمندان اروپایییان روی آن تازه آغاز شده بود. دراین میان آنچه بیش از همه خوشنودی خود را در آن مییابم،راهنماییها و اندرزها ویاریهای معلمی بود(که اکنون به دلائلی از آوردن نام او خودداری میکنم)که دردوران تحصیل در دبیرستان و دانشکده و پس از آن تا امروز مرا با اندیشههای فلسفی ودور از تعصب و پیش داوریهای حاکم برسرنوشت انسانها و جماعتها و جامعهها وهمچنین با حافظ انس داد. حوادث 1321 به بعد که"آغازگونهای"تازه از گفتار وکردار و اندیشیدن در جامعهی ایرانی و به ویژه میان دانشآموز و دانشجوی کتاب خواندهبا خود آورد،"کشاکش کارهای سیاسی-اجتماعی"گونهای دیگر اشتغال برای من آوردکه تاکنون نیز با آن دست به گریبان هستم. در 1333 که برای دنبال کردن آمار و دیدن دورهی کنترل آماری چگونگی کالا زندگانی و کارحکیم عمر خیام نیپابوریبیرون کشیدهای از کار پژوهشگر هندیسوامی گوند تیرته ابو القاسم قندهاریان پیشگفتار در دوران دبیرستان(از 1310)همگام بالا رفتن به کلاس و آموختن درسها،گرایشهای درونی مرا با ادبیات فارسی و نوشتههایی چون کفشناسی،ستارهشناسی1قیافهشناسی و مانند آینها آشنا ساخت و از میان شعرها بیشتر رباعیات خیام بود که درآن زمان انتشار کارهای پژوهشی دانشمندان اروپایییان روی آن تازه آغاز شده بود. دراین میان آنچه بیش از همه خوشنودی خود را در آن مییابم،راهنماییها و اندرزها ویاریهای معلمی بود(که اکنون به دلائلی از آوردن نام او خودداری میکنم)که دردوران تحصیل در دبیرستان و دانشکده و پس از آن تا امروز مرا با اندیشههای فلسفی ودور از تعصب و پیش داوریهای حاکم برسرنوشت انسانها و جماعتها و جامعهها وهمچنین با حافظ انس داد. حوادث 1321 به بعد که"آغازگونهای"تازه از گفتار وکردار و اندیشیدن در جامعهی ایرانی و به ویژه میان دانشآموز و دانشجوی کتاب خواندهبا خود آورد،"کشاکش کارهای سیاسی-اجتماعی"گونهای دیگر اشتغال برای من آوردکه تاکنون نیز با آن دست به گریبان هستم. در 1333 که برای دنبال کردن آمار و دیدن دورهی کنترل آماری چگونگی کالا به هند رفته بودم. در آنجا به پیوندهای فرهنگی-اجتماعی-فلسفی و مذهبی میانایرانیان و هندیان نیز برخوردم و دریافتم که فرهنگ سیاه استعمار انگلیسی چگونه،دانسته،کوشیده است بین این دو ملت جدایی افکنده و وه!که تا چه اندازه توفیقیافته است. در آنجا برحسب اتفاق کتابی دربارهی عمر خیام دیدم که به علت گرایشهایگذشته آنرا خریدم و پس از کمی ورقزدن آنرا نیز در کنار کتابهای دیگر گذاشتم وگذشتم. اکنون که مرا سال از 60 گذشته است و گاهگاه نیازی به خواندن کتابی آرامشبخشپیش میآید به کتاب یاد شده نظری افکندم و برخوردم به اینکه نویسندهی این کتاب،سوامی گوند تیرته2-کاری بس بزرگ پیافکنده است و به نتیجههای پرارزش رسیدهاست،چه آنکه نخست دربارهی زمان"آمدن"و زمان"شدن"عمر خیام دادههاییبسیار دقیق و مستند بدست آورده است و دوم آنکه خیام را آنچانکه بوده:یعنی فیلسوفحجة الحق-مفسر قرآن ستارهشناس و ستارهشمار،شناسانده،نه آنچنانکه از رباعیاتمنسوب به او،او را انسانی شرابخواره و سربهوا و بیقید به جامعه شناساندهاند و بدینسانمیتوان گفت سوامی،بخوبی از عهدهی بررسی منشها و روشهای عمر خیام برآمده استو سوم آنکه سرنوشت خیام را از روی زایچهی او و با استناد به قاعدههای ستارهشناسیدرآورده است. کتاب گوند تیرته دارای 22 بخش به عنوان مقدمه و 400 صفحه به عنوان رباعیاتاست و برای هررباعی نام 111 نسخهای از دیوان و فهرست و گلچینهایی که در اختیاراو بوده است و این رباعی را دارند آمده است و همچنین آن رباعیها به نام آنها در آنجادیده شده است معین شده است. فهرستهایی نیز تهیه شده است که تاریخ نوشته شدنآن نسخهایرا میدهد که نخستین بار رباعی گردنده در آن دیده شده و باز فهرستشاعران برحسب الفبای فارسی را میدهد که رباعیها به آنها منتسب شده است. و برایاینکار غیر از 111 نسخهی یاد شده نام 94 کتاب از نویسندگان ایرانی را که دربارهیخیام چیزی گزارش کردهاند و 130 کتاب دیگر چه تاریخ و یادداشتها و چه گزارشهایدیگری از نویسندهی ایرانی یا غیر ایرانی آورده است. گوند تیرته از میان 2213 رباعی که منتسب به خیام و از خیام است و در اختیار داشتهاست برحسب معیارهایی و با توجه کارهای دیگران 1360 رباعی را"رباعی شناختهشده"و 853 تارا"رباعی ناشناخته"گرفته و فهرست الفبایی کرده است و 1096 رباعیاز بین شناخته شدهها را در 12 بخش بگونهای موضوعی تنظیم کرده و به انگلیسی نیز به هند رفته بودم. در آنجا به پیوندهای فرهنگی-اجتماعی-فلسفی و مذهبی میانایرانیان و هندیان نیز برخوردم و دریافتم که فرهنگ سیاه استعمار انگلیسی چگونه،دانسته،کوشیده است بین این دو ملت جدایی افکنده و وه!که تا چه اندازه توفیقیافته است. در آنجا برحسب اتفاق کتابی دربارهی عمر خیام دیدم که به علت گرایشهایگذشته آنرا خریدم و پس از کمی ورقزدن آنرا نیز در کنار کتابهای دیگر گذاشتم وگذشتم. اکنون که مرا سال از 60 گذشته است و گاهگاه نیازی به خواندن کتابی آرامشبخشپیش میآید به کتاب یاد شده نظری افکندم و برخوردم به اینکه نویسندهی این کتاب،سوامی گوند تیرته2-کاری بس بزرگ پیافکنده است و به نتیجههای پرارزش رسیدهاست،چه آنکه نخست دربارهی زمان"آمدن"و زمان"شدن"عمر خیام دادههاییبسیار دقیق و مستند بدست آورده است و دوم آنکه خیام را آنچانکه بوده:یعنی فیلسوفحجة الحق-مفسر قرآن ستارهشناس و ستارهشمار،شناسانده،نه آنچنانکه از رباعیاتمنسوب به او،او را انسانی شرابخواره و سربهوا و بیقید به جامعه شناساندهاند و بدینسانمیتوان گفت سوامی،بخوبی از عهدهی بررسی منشها و روشهای عمر خیام برآمده استو سوم آنکه سرنوشت خیام را از روی زایچهی او و با استناد به قاعدههای ستارهشناسیدرآورده است. کتاب گوند تیرته دارای 22 بخش به عنوان مقدمه و 400 صفحه به عنوان رباعیاتاست و برای هررباعی نام 111 نسخهای از دیوان و فهرست و گلچینهایی که در اختیاراو بوده است و این رباعی را دارند آمده است و همچنین آن رباعیها به نام آنها در آنجادیده شده است معین شده است. فهرستهایی نیز تهیه شده است که تاریخ نوشته شدنآن نسخهایرا میدهد که نخستین بار رباعی گردنده در آن دیده شده و باز فهرستشاعران برحسب الفبای فارسی را میدهد که رباعیها به آنها منتسب شده است. و برایاینکار غیر از 111 نسخهی یاد شده نام 94 کتاب از نویسندگان ایرانی را که دربارهیخیام چیزی گزارش کردهاند و 130 کتاب دیگر چه تاریخ و یادداشتها و چه گزارشهایدیگری از نویسندهی ایرانی یا غیر ایرانی آورده است. گوند تیرته از میان 2213 رباعی که منتسب به خیام و از خیام است و در اختیار داشتهاست برحسب معیارهایی و با توجه کارهای دیگران 1360 رباعی را"رباعی شناختهشده"و 853 تارا"رباعی ناشناخته"گرفته و فهرست الفبایی کرده است و 1096 رباعیاز بین شناخته شدهها را در 12 بخش بگونهای موضوعی تنظیم کرده و به انگلیسی نیز برگردانده است و به زبان مراتی-مادریاش-جداگانه منتشر ساخته است. باعرضهی این چکیده از کارگوند تیرته خواستهام نشان دهم که رسیدگی و عرضه کردن کارگستردهی این پژوهشگر هندی نمیتواند برنامهی کار من باشد و از اینرو بهتر آن دانستمکه تنها بخش کوچکی از آنرا برای خوانندگان فارسی زبان،بیرون کشیده و در دسترسآنان بگذارم. جا دارد که پژوهشگران ایرانی این مهم را به عهده گیرند. اما من با اینکار توانستهام آنچه را که میتوانستم و میاندیشم که برای ادیبان و دوستداران خیامکاری پرارزش است،در زمانی کوتاه ساخته و پرداخته کرده عرضه بدارم. از بین 1096 رباعی،45 رباعی را برگزیده در 8 بخش آوردهام... من تنهانزدیک 20 درصد از حجم کارگوند تیرته را آوردهام که آن هم 13 بخش از 22 بخش ازمقدمه باشد،با کنار گذاردن تکههای بخاطر توجه خوانندگان فارسی زبان گزارش مرحوم دهخدارا از لغتنامهی دهخدا بهمانگونه که در لغتنامه آمده است دربارهی خیام و خیامی نیزآوردهام. لغتنامه 26 سال پس از کار گوند تیرته چاپ شده است. چون در گزارش لغتنامه کارهای خیام فهرست شده است،لذا گزارش کارهای خیام را آنگونه که گوند تیرتهنیز 26 سال بیشتر داده است،آوردهام. (کتاب گوند تیرته در ژانویه 1941 م)چاپشده است. از میان کارهای فلسفی خیام نیز برای آگاهی دادن به زمینهی فکری او،رسالهی"کلیات وجود"او را آوردهام،این رساله به فارسی است و نظرات و عقاید این حکیم رااز نوشتهی خود او عرضه میدارد. گرچه در مجلهی شرق به تاریخ شعبان 1350 ه. ق درتهران این رساله از نسخهای که در مجلس شواری ملی(شمارهی 9072)هست چاپ شدهولی چون افتادگیهایی دارد و یکی دیگر از پژوهشگران هندی نیز سید سلیمان ندوی ازاعظم گره نسخهی تصحیح شدهای از آن را با مقابله با نسخههای دیگر موجود در لندن وپاریس منتشر کرده است و گوند تیرته،نیز این تصحیح شده را در کتاب خود آورده است،من هم همین تصحیح شده را اینجا آوردهام. اما دربارهی درستی یا نادرستی کارهای ستارهشناسان چیزی نمیگویم و تنها به اینبسنده میکنم که زندگانی خود خیام و پیشگوییهای وی و پیشگویی ستارهشناسان دیگررا دربارهی او،در دید خوانندگان گذارم و بگویم:"رد مطلق"هر موضوعی،تنها ازروی"پیشداوری"هایی که دیگران،برای دیگران میسازند از کمی آگاهی"داوری کننده"سرچشمه میگیرد و ستارهشناسی،که نه تنها کار چندین هزار سالهی مردمان متفکر و دقیق برگردانده است و به زبان مراتی-مادریاش-جداگانه منتشر ساخته است. باعرضهی این چکیده از کارگوند تیرته خواستهام نشان دهم که رسیدگی و عرضه کردن کارگستردهی این پژوهشگر هندی نمیتواند برنامهی کار من باشد و از اینرو بهتر آن دانستمکه تنها بخش کوچکی از آنرا برای خوانندگان فارسی زبان،بیرون کشیده و در دسترسآنان بگذارم. جا دارد که پژوهشگران ایرانی این مهم را به عهده گیرند. اما من با اینکار توانستهام آنچه را که میتوانستم و میاندیشم که برای ادیبان و دوستداران خیامکاری پرارزش است،در زمانی کوتاه ساخته و پرداخته کرده عرضه بدارم. از بین 1096 رباعی،45 رباعی را برگزیده در 8 بخش آوردهام... من تنهانزدیک 20 درصد از حجم کارگوند تیرته را آوردهام که آن هم 13 بخش از 22 بخش ازمقدمه باشد،با کنار گذاردن تکههای بخاطر توجه خوانندگان فارسی زبان گزارش مرحوم دهخدارا از لغتنامهی دهخدا بهمانگونه که در لغتنامه آمده است دربارهی خیام و خیامی نیزآوردهام. لغتنامه 26 سال پس از کار گوند تیرته چاپ شده است. چون در گزارش لغتنامه کارهای خیام فهرست شده است،لذا گزارش کارهای خیام را آنگونه که گوند تیرتهنیز 26 سال بیشتر داده است،آوردهام. (کتاب گوند تیرته در ژانویه 1941 م)چاپشده است. از میان کارهای فلسفی خیام نیز برای آگاهی دادن به زمینهی فکری او،رسالهی"کلیات وجود"او را آوردهام،این رساله به فارسی است و نظرات و عقاید این حکیم رااز نوشتهی خود او عرضه میدارد. گرچه در مجلهی شرق به تاریخ شعبان 1350 ه. ق درتهران این رساله از نسخهای که در مجلس شواری ملی(شمارهی 9072)هست چاپ شدهولی چون افتادگیهایی دارد و یکی دیگر از پژوهشگران هندی نیز سید سلیمان ندوی ازاعظم گره نسخهی تصحیح شدهای از آن را با مقابله با نسخههای دیگر موجود در لندن وپاریس منتشر کرده است و گوند تیرته،نیز این تصحیح شده را در کتاب خود آورده است،من هم همین تصحیح شده را اینجا آوردهام. اما دربارهی درستی یا نادرستی کارهای ستارهشناسان چیزی نمیگویم و تنها به اینبسنده میکنم که زندگانی خود خیام و پیشگوییهای وی و پیشگویی ستارهشناسان دیگررا دربارهی او،در دید خوانندگان گذارم و بگویم:"رد مطلق"هر موضوعی،تنها ازروی"پیشداوری"هایی که دیگران،برای دیگران میسازند از کمی آگاهی"داوری کننده"سرچشمه میگیرد و ستارهشناسی،که نه تنها کار چندین هزار سالهی مردمان متفکر و دقیق و جستجوگر است،بلکه بسیاری از دانشمندان ریاضیدان و فیلسوف نیز بدان گرویدهاندنمیتواند از روی تعصب،به خرافات تعبیر شود و دیگر اینکه علم هنوز نمیتواند در اینزمینه به نفی یا اثبات وارد شود و بهر حال باید گفت زیرو رو شدنهای اینگونه گفتهها دراین چند هزار سال را نباید با داوری کودکانه به یکسو گذارد. دربارهی رباعیات خیام باید بیفزایم که هرچند این رباعیات به شکلهای گوناگوندر اختیار همگان هست و هدف من نیز از این نوشته وارد شدن در آن نیست ولی چونهرکاری دربارهی خیام بدون آوردن رباعیاتی از او ناقص خواهد بود،این بود که خودرا وادار شده دیدم تا بنا بردریافت و سلیقهی خود(آنگونه که خیام را پیش خودشناختهام و میاندیشم که باید اینچنین باشد و بگوید)45 رباعی یاد شده را برگزینم وبه خوانندگان عرضه کنم. همچنین برای بدور داشتن خوانندگان از سردرگمی در چنین اثری،برآن شدم که"بخش 3-گزارشی کوتاه از زندگانی خیام"را که نویسندهی هندی پس از بیان تمامبررسیهای خود آورده است من آن را در همان آغاز بیاورم. امید است که این کار کوچک برای خوانندگان پارسیزبان جای ارجمندی بیابد و دراین زمینهها نه تنها سبب باروری بیشتری بین دو ملت بزرگ باستانی که هنوز زندهاندبشود،بلکه محرکی باشد تا دوباره و بیرون از کوششهای خرابکارانهی دشمنان،ایرانیانبا این همسایهی غنی از فرهنگ و علم و فلسفه و عرفان همکاری و همیاری را از سرگیرند. بجاست که کوتاه،چند نکته را یادآور شوم. 950 سال پیش شخصی چون ابو ریحانبیرونی دربارهی عقاید و تمدن هندوها کتابی چون مال الهند را مینویسد که امروزبزرگترین اثری است که هند دوران گذشته و عمق آگاهیهای آنان را معرفی میکند و اینهندویان بودند که در 2000 سال پیش عددنویسی را بگونهای که امروز در همهی رویجهان بدان کار میکنند،آفریدند. اینگونه عددنویسی آنچنان محاسبه را آسان ساختهاست که کودکان مکتبی به آسانی کارهایی میکنند که برای دانشمندان گذشته کاری سنگینبود. بدون این روش،کار با ماشینهای محاسبهای امروزی شدنی نیست. دیگر آنکه دردوران حکومت گورکانیان در هند است که با ساخته شدن یک مرکز فرهنگی ایرانی در آنسرزمین،فرهنگ ایران در آنجا ریشهی عمیقی دوانیده است تا آنجا که بسیاری از آثارنویسندگان و پژوهشگران ایرانی را امروز در آنجا باید یافت و در آنجاست که نخستینبار چاپ نوشتههای پارسی آغاز گشته است. همچنین خوانندگان امروزی کمتر بااصطلاحهای ستارهشماری و ستارهشناسی آشنایی دارند،در حالیکه پژوهشگر هندی از این و جستجوگر است،بلکه بسیاری از دانشمندان ریاضیدان و فیلسوف نیز بدان گرویدهاندنمیتواند از روی تعصب،به خرافات تعبیر شود و دیگر اینکه علم هنوز نمیتواند در اینزمینه به نفی یا اثبات وارد شود و بهر حال باید گفت زیرو رو شدنهای اینگونه گفتهها دراین چند هزار سال را نباید با داوری کودکانه به یکسو گذارد. دربارهی رباعیات خیام باید بیفزایم که هرچند این رباعیات به شکلهای گوناگوندر اختیار همگان هست و هدف من نیز از این نوشته وارد شدن در آن نیست ولی چونهرکاری دربارهی خیام بدون آوردن رباعیاتی از او ناقص خواهد بود،این بود که خودرا وادار شده دیدم تا بنا بردریافت و سلیقهی خود(آنگونه که خیام را پیش خودشناختهام و میاندیشم که باید اینچنین باشد و بگوید)45 رباعی یاد شده را برگزینم وبه خوانندگان عرضه کنم. همچنین برای بدور داشتن خوانندگان از سردرگمی در چنین اثری،برآن شدم که"بخش 3-گزارشی کوتاه از زندگانی خیام"را که نویسندهی هندی پس از بیان تمامبررسیهای خود آورده است من آن را در همان آغاز بیاورم. امید است که این کار کوچک برای خوانندگان پارسیزبان جای ارجمندی بیابد و دراین زمینهها نه تنها سبب باروری بیشتری بین دو ملت بزرگ باستانی که هنوز زندهاندبشود،بلکه محرکی باشد تا دوباره و بیرون از کوششهای خرابکارانهی دشمنان،ایرانیانبا این همسایهی غنی از فرهنگ و علم و فلسفه و عرفان همکاری و همیاری را از سرگیرند. بجاست که کوتاه،چند نکته را یادآور شوم. 950 سال پیش شخصی چون ابو ریحانبیرونی دربارهی عقاید و تمدن هندوها کتابی چون مال الهند را مینویسد که امروزبزرگترین اثری است که هند دوران گذشته و عمق آگاهیهای آنان را معرفی میکند و اینهندویان بودند که در 2000 سال پیش عددنویسی را بگونهای که امروز در همهی رویجهان بدان کار میکنند،آفریدند. اینگونه عددنویسی آنچنان محاسبه را آسان ساختهاست که کودکان مکتبی به آسانی کارهایی میکنند که برای دانشمندان گذشته کاری سنگینبود. بدون این روش،کار با ماشینهای محاسبهای امروزی شدنی نیست. دیگر آنکه دردوران حکومت گورکانیان در هند است که با ساخته شدن یک مرکز فرهنگی ایرانی در آنسرزمین،فرهنگ ایران در آنجا ریشهی عمیقی دوانیده است تا آنجا که بسیاری از آثارنویسندگان و پژوهشگران ایرانی را امروز در آنجا باید یافت و در آنجاست که نخستینبار چاپ نوشتههای پارسی آغاز گشته است. همچنین خوانندگان امروزی کمتر بااصطلاحهای ستارهشماری و ستارهشناسی آشنایی دارند،در حالیکه پژوهشگر هندی از این مبحث بهرهگیری کرده است اینگونه اندیشیدم که این اصطلاحها را در متن تعریف نکنم وبرای کسانی که میخواهند اینها را نیز بدانند،بگونهای اشارهای و توضیحی در پیوستبیاورم،آنهم با شرحی گستردهتر از معرفی نویسندهی کتاب. در اینجا باز بهتر دیدم که از میان همهی این بررسیها و در همین آغاز 5 نکته رابیرون کشیده،یادآور شوم،چون میاندیشم تکرار آن با ارزش باشد: 1-زمان آمدن:چهارشنبه سوم خرداد سال 427 ه. خورشیدی در ساعت 4 و 48دقیقه پس از نیمهشب به وقت نیشابور و 47/2 دقیقه پس از سر زدن آفتاب از افق اینشهر برابر با اول ذی حجه 439 ه. ق. حکیم عمر خیام در نیشابور بدین جهان میآید. 2-جای مرگ:به مقام دهک از توابع دهستان از نواحی فیروزغند از بلوکات استرآباد. 3-زمان شدن:پنجشنبه شب 12 محرم 516 ه. ق. پس از گذاردن نماز خفتنبرابر با 9 فروردین 501 ه. خورشیدی. 4-آخرین سخن:"بار خدایا میدانی که همهی توانایی خود را در راه فهمیدنتو به کار بردم. مرا بیاور،زیرا آشنایی من با تو،شفیع من نزد تو است. " 5-آیندهبینی:او نهتنها روز مرگ خود را از پیش میدانسته است،بلکه سالهاپیش به نظامی عروضی که برای روادید سفر حج خدمت او رسیده بود،گفته بود:"بعد ازعود مرا در موضعی یابی که باد شمال براو گل افشانی کند. " (که متضمن این نکته نیز هست که دیگر خود مرا نخواهی دید و چنین نیز شد). دوران زیست و زندگانی او 26973 روز میشود(55 روز کمتر از 74 سال خورشیدی و41 روز بیشتر از 76 سال قمری). 1-این کار چگونه آغاز شد یک روز از روزهای سال چند رباعی از خیام را برای مرشد خود خواندم. پس ازدرنگ گفت: "کسانی که خدا آنانرا دوست دارد،به خدا یابندهاند،و خدا در دل آنهاست. آنان یکدلاند و در همهی دورانها،یک و همان روشنی و زندگانی را به جهانبخشیدهاند. " مبحث بهرهگیری کرده است اینگونه اندیشیدم که این اصطلاحها را در متن تعریف نکنم وبرای کسانی که میخواهند اینها را نیز بدانند،بگونهای اشارهای و توضیحی در پیوستبیاورم،آنهم با شرحی گستردهتر از معرفی نویسندهی کتاب. در اینجا باز بهتر دیدم که از میان همهی این بررسیها و در همین آغاز 5 نکته رابیرون کشیده،یادآور شوم،چون میاندیشم تکرار آن با ارزش باشد: 1-زمان آمدن:چهارشنبه سوم خرداد سال 427 ه. خورشیدی در ساعت 4 و 48دقیقه پس از نیمهشب به وقت نیشابور و 47/2 دقیقه پس از سر زدن آفتاب از افق اینشهر برابر با اول ذی حجه 439 ه. ق. حکیم عمر خیام در نیشابور بدین جهان میآید. 2-جای مرگ:به مقام دهک از توابع دهستان از نواحی فیروزغند از بلوکات استرآباد. 3-زمان شدن:پنجشنبه شب 12 محرم 516 ه. ق. پس از گذاردن نماز خفتنبرابر با 9 فروردین 501 ه. خورشیدی. 4-آخرین سخن:"بار خدایا میدانی که همهی توانایی خود را در راه فهمیدنتو به کار بردم. مرا بیاور،زیرا آشنایی من با تو،شفیع من نزد تو است. " 5-آیندهبینی:او نهتنها روز مرگ خود را از پیش میدانسته است،بلکه سالهاپیش به نظامی عروضی که برای روادید سفر حج خدمت او رسیده بود،گفته بود:"بعد ازعود مرا در موضعی یابی که باد شمال براو گل افشانی کند. " (که متضمن این نکته نیز هست که دیگر خود مرا نخواهی دید و چنین نیز شد). دوران زیست و زندگانی او 26973 روز میشود(55 روز کمتر از 74 سال خورشیدی و41 روز بیشتر از 76 سال قمری). 1-این کار چگونه آغاز شد یک روز از روزهای سال چند رباعی از خیام را برای مرشد خود خواندم. پس ازدرنگ گفت: "کسانی که خدا آنانرا دوست دارد،به خدا یابندهاند،و خدا در دل آنهاست. آنان یکدلاند و در همهی دورانها،یک و همان روشنی و زندگانی را به جهانبخشیدهاند. " پس از این سخن مرشدم از من خواست که همهی رباعیهای خیام را به زبان مراتیبرگردانم. در آن زمان بهترین نسخهی چاپی از خیام که به دستم رسید،رباعیاتخیام چاپ محمد فیاض الدین خان فیاض(مشرف جنگ)رکاب خاص بود که به سال 1311ه. ق. در حیدرآباد دکن منتشر شده بود و دارای 1030 رباعی تنظیم شده برحسبالفبا(دیوان)بود،که من با حذف رباعیهای تکراری در آن 1016 رباعی مانده را بهزبان مراتی برگرداندم و 51 رباعی دیگر نیز که از نسخههای دیگر برگزیدم برآن افزودمو در سال 1933 برای چاپ فرستادم و نام آن را"نوشابهی لطف"3گذاردم زیراساختهی لطفی خدایی است و خیام در بسیاری از رباعیاتاش آرزومند این لطف بودهاست. چندی پس از آن دوستانم از من متن فارسی و برگردان به انگلیسی آنرا نیز خواستند ومن آنرا برآوردم و پس از آماده کردن برگردان انگلیسی آنرا برای مطالعهی سرور خود وسرور آموزش،دکتر اکبر حیدری نواب حیدرنواز جنگ بهادر فرستادم و او کار را شایستهبرای چاپ شمرد و حتی وعده کرد که از راه لطف مقدمهای نیز برآن بنویسد. در جریانآماده شدن برای چاپ 26 نسخههای گوناگون دیگر از رباعیات خیام در حیدرآبادبدستم رسید و رونوشت 10 نسخهی دیگر از جاهای دیگر هند و همچنین عکس نسخههایبا ارزشی از کتابخانههای:دفتر هند در لندن-موزهی بریتانیا-پاریس-برلن و وینرا دریافت داشتم،با پرفسور محفوظ الحق(کلکته)و سید سلیمان ندوی(اعظم گره)وبا آقای جی. ای. سکلات و الا4(بمبئی)و آقای جی پتر5تکمیلکنندهی کتابنامهی ecarG fo ratceN ehTskroW dna efiL s'māyyahK ramO'yBAHTRIT ADNIVOG ImAWS)TNEMTRAPED ECNANIF S'MAZIN EHT. H>E>H FO RATAD. M. V(atiraS gnaS taS da atirmanuraK uruG fo rohtuA &%02838ZIFG028G% پس از این سخن مرشدم از من خواست که همهی رباعیهای خیام را به زبان مراتیبرگردانم. در آن زمان بهترین نسخهی چاپی از خیام که به دستم رسید،رباعیاتخیام چاپ محمد فیاض الدین خان فیاض(مشرف جنگ)رکاب خاص بود که به سال 1311ه. ق. در حیدرآباد دکن منتشر شده بود و دارای 1030 رباعی تنظیم شده برحسبالفبا(دیوان)بود،که من با حذف رباعیهای تکراری در آن 1016 رباعی مانده را بهزبان مراتی برگرداندم و 51 رباعی دیگر نیز که از نسخههای دیگر برگزیدم برآن افزودمو در سال 1933 برای چاپ فرستادم و نام آن را"نوشابهی لطف"3گذاردم زیراساختهی لطفی خدایی است و خیام در بسیاری از رباعیاتاش آرزومند این لطف بودهاست. چندی پس از آن دوستانم از من متن فارسی و برگردان به انگلیسی آنرا نیز خواستند ومن آنرا برآوردم و پس از آماده کردن برگردان انگلیسی آنرا برای مطالعهی سرور خود وسرور آموزش،دکتر اکبر حیدری نواب حیدرنواز جنگ بهادر فرستادم و او کار را شایستهبرای چاپ شمرد و حتی وعده کرد که از راه لطف مقدمهای نیز برآن بنویسد. در جریانآماده شدن برای چاپ 26 نسخههای گوناگون دیگر از رباعیات خیام در حیدرآبادبدستم رسید و رونوشت 10 نسخهی دیگر از جاهای دیگر هند و همچنین عکس نسخههایبا ارزشی از کتابخانههای:دفتر هند در لندن-موزهی بریتانیا-پاریس-برلن و وینرا دریافت داشتم،با پرفسور محفوظ الحق(کلکته)و سید سلیمان ندوی(اعظم گره)وبا آقای جی. ای. سکلات و الا4(بمبئی)و آقای جی پتر5تکمیلکنندهی کتابنامهی ecarG fo ratceN ehTskroW dna efiL s'māyyahK ramO'yBAHTRIT ADNIVOG ImAWS)TNEMTRAPED ECNANIF S'MAZIN EHT. H>E>H FO RATAD. M. V(atiraS gnaS taS da atirmanuraK uruG fo rohtuA &%02838ZIFG028G% خیامی(لندن)و با آقای دکتر س. ها. رمپیس6(توبینگن)مکاتبه داشتم. رمپیس نیزدست بکاری همانند کار من بود،من به او ویژگیهای نسخههاییرا که یافته بودم گزارشکردم و او نیز اینها را در اثر آلمانی خود بنام"عمر خیام و رباعیات وی"(توبینگن1935)و در"نقشی در شناخت خیام"(لیپزیک 1937)آورده است. من از مبادلهی نظر بارمپیس بسیار بهرهمند شدم و او نیز به من یاری کرد که به عکسنسخههایی که در استانبول و جاهای دیگر یافته بود دسترسی یابم. این نسخه از رباعیاتخیام برگردان شده از فارسی به انگلیسی که بطور موضوعی تنظیم شده و با نسخههای مهمموجود در هند و اروپا مقابله شده است به نشانی عواطف یک حیدرآباد به دوستدارانخیام تقدیم میشود. نویسندهی آن از اتباع حضرت متعالی و معظم نواب سر میر عثمانعلی خان بهادر حیدرآباد و برابر که در حکومت خیرخواهانهی او،فرهنگ،گسترشیافته و بررسیهای شرقشناسی در حیدرآباد رونق یافته است،میباشد. 2-زمینههای دوران عمر خیام دردورهی پیش از مسیحیت،ایران انتقالدهندهی علم و فلسفه میان هند و یونانبود. قرنها پیش از مسیح پیروان زردشت و بودا در خراسان یعنی استان شرقی ایران کهعمر خیام در آنجا زاییده شده است،با هم زندگی میکردهاند،پس از پیدایش مسیحیتمانی پا پیش گذارد تا مسیحیت را با دینهای زردشت و بودا آشتی دهد. دین مانویدر دورهی ساسانیان(226 تا 750 م)گل کرد. مانویان،زن نمیگرفتند و فقر را تکلیفخود میدانستند. ریاضتکش و صلح طلب بودند و همهی جهان را میهن خود میدانستند. پیش از آمدن اسلام در ایران انوشیروان(531 تا 578 م)چندین پاندیت7را ازهندوستان دعوت کرد که به ایران به دربار او بیایند و 7 تن از نوافلاطونیان را که امپراطورژوستی نین تبعید کرده بود نزد خود پذیرفت. بدینسان زبان پهلوی با برگردانهایی که در علم و فلسفه از یونانی و سانسکریتکرده شد غنیتر گردید. در این زمان در ایران حکیمان،یعنی مردان دانایی یافتمیشدند که خود را وقف علم و فلسفه کرده و از دارایی و از کار و جهان کناره گرفتهبودند. هریک از اینان وابسته به یک مکتب فکری بود و هرکدام با چراغ ویژهی خود خیامی(لندن)و با آقای دکتر س. ها. رمپیس6(توبینگن)مکاتبه داشتم. رمپیس نیزدست بکاری همانند کار من بود،من به او ویژگیهای نسخههاییرا که یافته بودم گزارشکردم و او نیز اینها را در اثر آلمانی خود بنام"عمر خیام و رباعیات وی"(توبینگن1935)و در"نقشی در شناخت خیام"(لیپزیک 1937)آورده است. من از مبادلهی نظر بارمپیس بسیار بهرهمند شدم و او نیز به من یاری کرد که به عکسنسخههایی که در استانبول و جاهای دیگر یافته بود دسترسی یابم. این نسخه از رباعیاتخیام برگردان شده از فارسی به انگلیسی که بطور موضوعی تنظیم شده و با نسخههای مهمموجود در هند و اروپا مقابله شده است به نشانی عواطف یک حیدرآباد به دوستدارانخیام تقدیم میشود. نویسندهی آن از اتباع حضرت متعالی و معظم نواب سر میر عثمانعلی خان بهادر حیدرآباد و برابر که در حکومت خیرخواهانهی او،فرهنگ،گسترشیافته و بررسیهای شرقشناسی در حیدرآباد رونق یافته است،میباشد. 2-زمینههای دوران عمر خیام دردورهی پیش از مسیحیت،ایران انتقالدهندهی علم و فلسفه میان هند و یونانبود. قرنها پیش از مسیح پیروان زردشت و بودا در خراسان یعنی استان شرقی ایران کهعمر خیام در آنجا زاییده شده است،با هم زندگی میکردهاند،پس از پیدایش مسیحیتمانی پا پیش گذارد تا مسیحیت را با دینهای زردشت و بودا آشتی دهد. دین مانویدر دورهی ساسانیان(226 تا 750 م)گل کرد. مانویان،زن نمیگرفتند و فقر را تکلیفخود میدانستند. ریاضتکش و صلح طلب بودند و همهی جهان را میهن خود میدانستند. پیش از آمدن اسلام در ایران انوشیروان(531 تا 578 م)چندین پاندیت7را ازهندوستان دعوت کرد که به ایران به دربار او بیایند و 7 تن از نوافلاطونیان را که امپراطورژوستی نین تبعید کرده بود نزد خود پذیرفت. بدینسان زبان پهلوی با برگردانهایی که در علم و فلسفه از یونانی و سانسکریتکرده شد غنیتر گردید. در این زمان در ایران حکیمان،یعنی مردان دانایی یافتمیشدند که خود را وقف علم و فلسفه کرده و از دارایی و از کار و جهان کناره گرفتهبودند. هریک از اینان وابسته به یک مکتب فکری بود و هرکدام با چراغ ویژهی خود جویندهی حقیقت بود. اما برآمدن آفتاب اسلام انسان را،در عربستان شمال آفریقا وایران بیدار کرد و به برترین تکلیف خود آشنا ساخت تا به هستی خدایی پیبرد و درخدمت خدا باشد و به دور یک پیامبر گرد آید. اسلام نه تنها در تلاش یگانگی مذهببود،بلکه برای یکی کردن نظرهای سیاسی و اجتماعی نیز کوشش میکرد. اما پیشرفتاسلام تدریجی بود و مذهبهای قدیمی و همچنین مکتبهای فلسفی تا دورههای جدیدهنوز زنده بودند(دبستان مذاهب). تمدن اسلام وارث دانایی کهن آشور و بابل وایران و هند و یونان شد(براون). بررسی قرآن و حدیث با این هدف اساسی که قاعدههایرفتار را معین سازد،چهار مکتب شریعتی،یعنی فقه حنفی،مالکی،شافعی و حنبلی رابه وجود آورد. تلاش برای دریافتن اعتقادات بنیادی در اسلام،مکتب معتزلی را بهوجود آورد که در زمان مامون خلیفه و پسرش خلیفه الواثق(226 ه. خورشیدی)قدرتیافت و با آنکه در خلافت المتوکل ضعیف شده بود،در دوران پادشاهی دیلیمان تازمانی بس دراز پیروانی داشت. واکنش رسمی علیه مکتب معتزلی در دورهی خلیفه المتوکلآغاز شد و مکتب اشعری را به وجود آورد که بنیادگذار این مکتب،ابو الحسن اشعری(مرگ 324 ه. ق،315 ه. خورشیدی،936 م)بهتر میدانست که بجای عقل ضعیف برسنت تکیه کند. دوستی خاندان فاطمی،تبلیغات قرمطیها و اسماعیلیها در 260 ه. قرا به وجود آورد که هدف آن همانا اعتلاء اندیشه و فکر سیاسی در اسلام بود و نتیجهیآن بنیادگذاری دولت فاطمیان در آفریقای شمالی در 297 ه. ق. بود. واعظان اسماعیلیکه داعی نام داشتند،عقاید اسلامی را بگونهای فلسفی توضیح میدادند و اسلام را دربرابر حملهی کافران خارجی محافظت میکردند. روش آنها سیر باطنی بود و سلسلهیمراتب داشتند(دکتر حسین ف. همدانی 1933 م). در ایران اخوان الصفا برآن بودندکه با مقالات و رسالههای منظم علم و مذهب و اسلام و فسلفه را آشتی دهند و تا مدتهاپیروانی چون فارابی و ابن سینا و ناصرخسرو داشتند. بحثهای فلسفی اخوان الصفاخویشاوندگار اسمعیلیهای باطنی،یعنی فرقهای از شیعه بود که ناصرخسرو از پیرواناستوار آن بود. (نگاه کنید به سفرنامه و زاد المسافرین او). اما بسی دور از طبقاتاجتماعی و کیشها و از دستهبندیها و سیاستها در همهی کشورها و اقلیمها عارفان هستندکه با هیچکس کینه ندارند و خدا را آزاد از امید بهشت و یا ترس از دوزخ دست دارند. چنین دوستداران پر حرارت خداوندی در میان نخستین پیروان پیامبر نیز بودند. آریعرفان حق همزاد انسانیت است. زندگانی تامین شده نیست و از اینجاست که در یکروان بیدار شوق به سوی حقیقت جاودانی آفریده میشود. پیش از اینکه خیام زاییده جویندهی حقیقت بود. اما برآمدن آفتاب اسلام انسان را،در عربستان شمال آفریقا وایران بیدار کرد و به برترین تکلیف خود آشنا ساخت تا به هستی خدایی پیبرد و درخدمت خدا باشد و به دور یک پیامبر گرد آید. اسلام نه تنها در تلاش یگانگی مذهببود،بلکه برای یکی کردن نظرهای سیاسی و اجتماعی نیز کوشش میکرد. اما پیشرفتاسلام تدریجی بود و مذهبهای قدیمی و همچنین مکتبهای فلسفی تا دورههای جدیدهنوز زنده بودند(دبستان مذاهب). تمدن اسلام وارث دانایی کهن آشور و بابل وایران و هند و یونان شد(براون). بررسی قرآن و حدیث با این هدف اساسی که قاعدههایرفتار را معین سازد،چهار مکتب شریعتی،یعنی فقه حنفی،مالکی،شافعی و حنبلی رابه وجود آورد. تلاش برای دریافتن اعتقادات بنیادی در اسلام،مکتب معتزلی را بهوجود آورد که در زمان مامون خلیفه و پسرش خلیفه الواثق(226 ه. خورشیدی)قدرتیافت و با آنکه در خلافت المتوکل ضعیف شده بود،در دوران پادشاهی دیلیمان تازمانی بس دراز پیروانی داشت. واکنش رسمی علیه مکتب معتزلی در دورهی خلیفه المتوکلآغاز شد و مکتب اشعری را به وجود آورد که بنیادگذار این مکتب،ابو الحسن اشعری(مرگ 324 ه. ق،315 ه. خورشیدی،936 م)بهتر میدانست که بجای عقل ضعیف برسنت تکیه کند. دوستی خاندان فاطمی،تبلیغات قرمطیها و اسماعیلیها در 260 ه. قرا به وجود آورد که هدف آن همانا اعتلاء اندیشه و فکر سیاسی در اسلام بود و نتیجهیآن بنیادگذاری دولت فاطمیان در آفریقای شمالی در 297 ه. ق. بود. واعظان اسماعیلیکه داعی نام داشتند،عقاید اسلامی را بگونهای فلسفی توضیح میدادند و اسلام را دربرابر حملهی کافران خارجی محافظت میکردند. روش آنها سیر باطنی بود و سلسلهیمراتب داشتند(دکتر حسین ف. همدانی 1933 م). در ایران اخوان الصفا برآن بودندکه با مقالات و رسالههای منظم علم و مذهب و اسلام و فسلفه را آشتی دهند و تا مدتهاپیروانی چون فارابی و ابن سینا و ناصرخسرو داشتند. بحثهای فلسفی اخوان الصفاخویشاوندگار اسمعیلیهای باطنی،یعنی فرقهای از شیعه بود که ناصرخسرو از پیرواناستوار آن بود. (نگاه کنید به سفرنامه و زاد المسافرین او). اما بسی دور از طبقاتاجتماعی و کیشها و از دستهبندیها و سیاستها در همهی کشورها و اقلیمها عارفان هستندکه با هیچکس کینه ندارند و خدا را آزاد از امید بهشت و یا ترس از دوزخ دست دارند. چنین دوستداران پر حرارت خداوندی در میان نخستین پیروان پیامبر نیز بودند. آریعرفان حق همزاد انسانیت است. زندگانی تامین شده نیست و از اینجاست که در یکروان بیدار شوق به سوی حقیقت جاودانی آفریده میشود. پیش از اینکه خیام زاییده شود،بسی عارف مسلمان،یعنی صوفی،در ایران به وجود آمده بود مانند ابراهیم ادهم(مرگ 156 ه. خورشیدی)و معروف کرخی(مرگ 194 ه. خورشیدی)و جنیدبغدادی(مرگ 289ه. خورشیدی)و شبلی بغدادی(مرگ 324 ه. خورشیدی)و منصورحلاج(مرگ 301 ه. خورشیدی). خانوادههای صوفی به جویندگان پرشور حقیقت یاد میدادند که خود را پاک دارندو در انتظار لطف خدا باشند. در زمان خیام،ایران از گفتههای حکیمان برجستهایچون ابن سینا و ناصرخسرو و... و صوفیانی چون ابو سعید و عبد الله انصاری برخوردار وسرشار بود. 3-گزارشی کوتاه از زندگانی عمر خیام غیاث الدین ابو الفتح عمر بن ابراهیم از خانوادهی خیام یا خیامی است که به علتکارهای ادبی سرشناس بودهاند. خیام در طلوع خورشید روز چهارشنبه 3 خرداد 427ه. خورشیدی،در نیشابور زاییده شده است. مردی تندرست و تیزهوش بود و یادیبسیار نیرومند داشت،بدانسان که در سن 17 سالگی در همهی شاخههای علم آن زمانسرآمد شد. استاد او دانشمندی بنام رئیس الحکما ابو حمید ناصر الدین محمد بن منصور(در گذشت 490 ه. ق. 1104 م)بود. در نخستین سالهای آموزش در بلخ بسر میبرد ولیدر سن 18 سالگی،که شاید پدرش در چنین سالی درگذشته باشد،دچار گرفتاریهایبزرگی شد و ناگزیر بود وسیلهی معاش خود را خود بدست آورد و به همین علت جریانتحصیل او قطع شد. در زمانیکه در تلاش یافتن کسی بود که از او پشتیبانی کند،رسالهیکوچکی دربارهی حل یک مسئلهی جبری نوشت و شاید در همین زمان نوشته شدن اینرساله کار علمی دیگری در زمینهی بدست آوردن ریشههای بالاتر از ریشههای دوم و سوماز راه گسترش روش هندی،کرده باشد(نگاه کنید به مقدمهی جبر). این بررسیهایدورهی آغازین زندگانی او باعث شد که قاضی القضات ابو طاهر عبد الرحمن احمد ایلکساریه،که مردی توانگر و با نفوذ و فقیه شافعی در سمرقند بود به او توجه کند و از اوپشتیبانی کرده شغلی به او دهد که بتواند بررسیهای خود را دنبال کند. به پاس حقشناسیاز این مرد،خیام کتاب خود دربارهی حل معادلات جبری را به این نخستین پشتیبان شود،بسی عارف مسلمان،یعنی صوفی،در ایران به وجود آمده بود مانند ابراهیم ادهم(مرگ 156 ه. خورشیدی)و معروف کرخی(مرگ 194 ه. خورشیدی)و جنیدبغدادی(مرگ 289ه. خورشیدی)و شبلی بغدادی(مرگ 324 ه. خورشیدی)و منصورحلاج(مرگ 301 ه. خورشیدی). خانوادههای صوفی به جویندگان پرشور حقیقت یاد میدادند که خود را پاک دارندو در انتظار لطف خدا باشند. در زمان خیام،ایران از گفتههای حکیمان برجستهایچون ابن سینا و ناصرخسرو و... و صوفیانی چون ابو سعید و عبد الله انصاری برخوردار وسرشار بود. 3-گزارشی کوتاه از زندگانی عمر خیام غیاث الدین ابو الفتح عمر بن ابراهیم از خانوادهی خیام یا خیامی است که به علتکارهای ادبی سرشناس بودهاند. خیام در طلوع خورشید روز چهارشنبه 3 خرداد 427ه. خورشیدی،در نیشابور زاییده شده است. مردی تندرست و تیزهوش بود و یادیبسیار نیرومند داشت،بدانسان که در سن 17 سالگی در همهی شاخههای علم آن زمانسرآمد شد. استاد او دانشمندی بنام رئیس الحکما ابو حمید ناصر الدین محمد بن منصور(در گذشت 490 ه. ق. 1104 م)بود. در نخستین سالهای آموزش در بلخ بسر میبرد ولیدر سن 18 سالگی،که شاید پدرش در چنین سالی درگذشته باشد،دچار گرفتاریهایبزرگی شد و ناگزیر بود وسیلهی معاش خود را خود بدست آورد و به همین علت جریانتحصیل او قطع شد. در زمانیکه در تلاش یافتن کسی بود که از او پشتیبانی کند،رسالهیکوچکی دربارهی حل یک مسئلهی جبری نوشت و شاید در همین زمان نوشته شدن اینرساله کار علمی دیگری در زمینهی بدست آوردن ریشههای بالاتر از ریشههای دوم و سوماز راه گسترش روش هندی،کرده باشد(نگاه کنید به مقدمهی جبر). این بررسیهایدورهی آغازین زندگانی او باعث شد که قاضی القضات ابو طاهر عبد الرحمن احمد ایلکساریه،که مردی توانگر و با نفوذ و فقیه شافعی در سمرقند بود به او توجه کند و از اوپشتیبانی کرده شغلی به او دهد که بتواند بررسیهای خود را دنبال کند. به پاس حقشناسیاز این مرد،خیام کتاب خود دربارهی حل معادلات جبری را به این نخستین پشتیبان خود،یعنی به کسی که باعث شد خیام را از تاریکی بیرون کشد،تقدیم کرد و شاید همخیام را به دربار خاقان شمس الملوک ایلک خانی شاهزاده و حکمران بخارا(458-447 ه. خورشیدی)که به فرمان پادشاهان سلجوقی بود،معرفی کرده باشد. ترکانخاتون همسر این خاقان ویرا متفق سلطان ملکشاه کرده بود. مانند ریاضیدانان و ستارهشماران جهان غرب،چون:نیوتن-لالان-لاگرانژولاپلاس که همه در سالهای میان25 و 30 نامآور شدهاند،عمر نیز در سال 453 که 26 ساله بود رئیس رصدخانهیاصفهان شد. در سال 470 ه. ق(456 ه. خورشیدی)رسالهی خود را که دربارهیمصادرات کتاب اقلیدس نوشته بود،بدست خود پاکنویس کرده است. گفته شده است کهرسالهای نیز دربارهی علوم طبیعی نوشته است. تقویم اصلاح شدهی خیام از روز جمعه10 رمضان 471 ه. ق برابر با اول فروردین 457 ه. خورشیدی(15 مارس 1079 یولیانی)رسمی شد. خیام در دوران خود بو علی سینای دوم شمرده میشد. اما ویژگیهای دیگری نیز بااستعدادهای گوناگون او ترکیب یافته بود،چنانکه یکی از مطلعترین قاریان قرآن وبگفتهی شهرزوری تفسیرکنندهی حدیث بود و در تاریخ و زبانهای گوناگون مهارت داشتمردی بود که ستارهشماری و ستارهشناسی را همآهنگ کرده بود و در کارهای مکانیکی ومدلسازی در سفال ماهر بود. این ویژگیهای تفننی،همراه با رعایت دقیق ایمان،باعثشده بود که به مقام ندیمی و پزشک خانوادهی ملکشاه برسد. مقام ا در رصدخانه وتکلیفهای او چون ندیم و پزشک شاه،باعث کنار ماندن او از جامعه شده و از اینجاستکه شمارهی شاگردان او بسیار کم است و تاکنون تنها چهار تن از آنان شناخته شدهاند: 1-نظامی عروضی نویسندهی چهار مقاله. 2-عبد الله میانجی نویسنده زبدة الحقایق. 3-حکیم شرف الزمان محمد ایلاقی. 4-پزشکی بنام علی بن محمد حجازی قائنی. رویهمرفته میتوان گفت که خیام بهتر داشت که بیاموزد تا بیاموزاند. در سن 30 سالگی متوجه متافیزیک شد و در 472 ه. ق(458 ه. خورشیدی)کههنوز در اصفهان بود،خطبهی بو علی سینا را ترجمه کرد و یکسال بعد و کمی بعد از آنرسالهای به زبان عربی در پاسخ اشکال متافیزیکی و سئوالهایی که ابو نصر بن عبد الرحیمنسوی کرده بود مینویسد. استعداد شاعری او در 30 سالگیاش شکفته میشود. پیروی اواز مکتب فلسفی بو علی سینا برای او در مکتب اشعری،مخالفینی میسازد و اینان مردمانی خود،یعنی به کسی که باعث شد خیام را از تاریکی بیرون کشد،تقدیم کرد و شاید همخیام را به دربار خاقان شمس الملوک ایلک خانی شاهزاده و حکمران بخارا(458-447 ه. خورشیدی)که به فرمان پادشاهان سلجوقی بود،معرفی کرده باشد. ترکانخاتون همسر این خاقان ویرا متفق سلطان ملکشاه کرده بود. مانند ریاضیدانان و ستارهشماران جهان غرب،چون:نیوتن-لالان-لاگرانژولاپلاس که همه در سالهای میان25 و 30 نامآور شدهاند،عمر نیز در سال 453 که 26 ساله بود رئیس رصدخانهیاصفهان شد. در سال 470 ه. ق(456 ه. خورشیدی)رسالهی خود را که دربارهیمصادرات کتاب اقلیدس نوشته بود،بدست خود پاکنویس کرده است. گفته شده است کهرسالهای نیز دربارهی علوم طبیعی نوشته است. تقویم اصلاح شدهی خیام از روز جمعه10 رمضان 471 ه. ق برابر با اول فروردین 457 ه. خورشیدی(15 مارس 1079 یولیانی)رسمی شد. خیام در دوران خود بو علی سینای دوم شمرده میشد. اما ویژگیهای دیگری نیز بااستعدادهای گوناگون او ترکیب یافته بود،چنانکه یکی از مطلعترین قاریان قرآن وبگفتهی شهرزوری تفسیرکنندهی حدیث بود و در تاریخ و زبانهای گوناگون مهارت داشتمردی بود که ستارهشماری و ستارهشناسی را همآهنگ کرده بود و در کارهای مکانیکی ومدلسازی در سفال ماهر بود. این ویژگیهای تفننی،همراه با رعایت دقیق ایمان،باعثشده بود که به مقام ندیمی و پزشک خانوادهی ملکشاه برسد. مقام ا در رصدخانه وتکلیفهای او چون ندیم و پزشک شاه،باعث کنار ماندن او از جامعه شده و از اینجاستکه شمارهی شاگردان او بسیار کم است و تاکنون تنها چهار تن از آنان شناخته شدهاند: 1-نظامی عروضی نویسندهی چهار مقاله. 2-عبد الله میانجی نویسنده زبدة الحقایق. 3-حکیم شرف الزمان محمد ایلاقی. 4-پزشکی بنام علی بن محمد حجازی قائنی. رویهمرفته میتوان گفت که خیام بهتر داشت که بیاموزد تا بیاموزاند. در سن 30 سالگی متوجه متافیزیک شد و در 472 ه. ق(458 ه. خورشیدی)کههنوز در اصفهان بود،خطبهی بو علی سینا را ترجمه کرد و یکسال بعد و کمی بعد از آنرسالهای به زبان عربی در پاسخ اشکال متافیزیکی و سئوالهایی که ابو نصر بن عبد الرحیمنسوی کرده بود مینویسد. استعداد شاعری او در 30 سالگیاش شکفته میشود. پیروی اواز مکتب فلسفی بو علی سینا برای او در مکتب اشعری،مخالفینی میسازد و اینان مردمانی بودند که در دربار،کمکم،زمینههایی بدست میآوردند،ولی خیام نیز مانند ناصرخسرو آزادانه و با همان شدت آنانرا هجو میکرد. گفته شده که گاه زیارت گور خواجه محمد بن اسمعیل بخاری،جذبههای عرفانی یافتهاست. اگرچه در دوران وزارت خردمندانهی نظام الملک خیام در امنیت کامل بود ولیترکان خاتون همسر ملکشاه و همدستان او در توطئهی برضد نظام الملک او را لازم نداشتندبعد از مرگ ملکشاه در 471 ه. خورشیدی،عمر پشتیبانی خود را در دربار از دست دادو نه ترکان خاتون و نه سلطان سنجر او را نمیخواستند. اما فخر الملک پسر نظام الملک کهوزیر برکیارق بود(484-474 ه. خورشیدی)او را نزد خود نگاهداشت و خیام رسالهایبه زبان فارسی دربارۀ ماوراء طبیعت با عنوان کلیات وجود و یا روضة القلوب نوشت و دراین رساله است که او صوفیان را برمتکلمان و حکیمان اسمعیلیان برتری میدهد. مقام او در دورهی فخر الملک و هجوهایی که نسبت به متکلمان نوشته است،دشمناناو را برآن داشت که دربارهی نظریههای مذهبی او جنجال بپا سازند و دوستان او نیزحتی از او روگردان شوند. او دست از نویسندگی و سخن گفتن برداشت و تهدید به مرگشد و شاید در سال 479 ه. خورشیدی به حج رفته باشد. پس از بازگشت از زیارت وشاید در 482 ه. خورشیدی از جامعه روگردان شده خلوت میگزیند. در سال 501(483 ه. خورشیدی)و 508(409 ه. خورشیدی)سلطان محمود،پسر سلطان ملکشاه دربارهی موضوعهای ستارهشناسی با خیام شور کرده است. در 507 ه. ق(489 ه. خورشیدی)بیهقیها،پدر و پسر،او را دیدهاند. در 512ه. ق(497 ه. خورشیدی)و آنگاه که نظامی عروضی برای گرفتن روادید سفر حج نزد اوآمده بود جای گور خود را برای وی پیشگویی کرد. خیام تا آخرین روز زندگانی خود تندرست بود و در صبح آخرین روز در حالخواندن کتاب الشفای بو علی سینا به فصلی که عنوان"یک و بسیار-الواحد و الکثیر"داشت رسید،خلال دندان خود را میان صفحههای کتاب گذارد و ملایان را خواست تاوصیتنامهای دربارهی دارایی خود بنویساند و تمام روز را پس از آن روزه گرفت و پس ازنماز خفتن در حالیکه سر بسجدهی آخرین گذارده بود چنین گفت: "بار خدایا میدانی که همهی توانایی خود را در راه فهمیدن تو به کار بردم،مرابیامرز،زیرا آشنایی من با تو،شفیع من نزد تو است. " گور او در امام محروق نیشابور است و ساسل مرگ او روی سنگ گور 516 ه. ق نوشتهشده است و ماه مرگ را یار احمد تبریزی 5 شنبه 12 محرم آورده،از آنجا که 12 محرم بودند که در دربار،کمکم،زمینههایی بدست میآوردند،ولی خیام نیز مانند ناصرخسرو آزادانه و با همان شدت آنانرا هجو میکرد. گفته شده که گاه زیارت گور خواجه محمد بن اسمعیل بخاری،جذبههای عرفانی یافتهاست. اگرچه در دوران وزارت خردمندانهی نظام الملک خیام در امنیت کامل بود ولیترکان خاتون همسر ملکشاه و همدستان او در توطئهی برضد نظام الملک او را لازم نداشتندبعد از مرگ ملکشاه در 471 ه. خورشیدی،عمر پشتیبانی خود را در دربار از دست دادو نه ترکان خاتون و نه سلطان سنجر او را نمیخواستند. اما فخر الملک پسر نظام الملک کهوزیر برکیارق بود(484-474 ه. خورشیدی)او را نزد خود نگاهداشت و خیام رسالهایبه زبان فارسی دربارۀ ماوراء طبیعت با عنوان کلیات وجود و یا روضة القلوب نوشت و دراین رساله است که او صوفیان را برمتکلمان و حکیمان اسمعیلیان برتری میدهد. مقام او در دورهی فخر الملک و هجوهایی که نسبت به متکلمان نوشته است،دشمناناو را برآن داشت که دربارهی نظریههای مذهبی او جنجال بپا سازند و دوستان او نیزحتی از او روگردان شوند. او دست از نویسندگی و سخن گفتن برداشت و تهدید به مرگشد و شاید در سال 479 ه. خورشیدی به حج رفته باشد. پس از بازگشت از زیارت وشاید در 482 ه. خورشیدی از جامعه روگردان شده خلوت میگزیند. در سال 501(483 ه. خورشیدی)و 508(409 ه. خورشیدی)سلطان محمود،پسر سلطان ملکشاه دربارهی موضوعهای ستارهشناسی با خیام شور کرده است. در 507 ه. ق(489 ه. خورشیدی)بیهقیها،پدر و پسر،او را دیدهاند. در 512ه. ق(497 ه. خورشیدی)و آنگاه که نظامی عروضی برای گرفتن روادید سفر حج نزد اوآمده بود جای گور خود را برای وی پیشگویی کرد. خیام تا آخرین روز زندگانی خود تندرست بود و در صبح آخرین روز در حالخواندن کتاب الشفای بو علی سینا به فصلی که عنوان"یک و بسیار-الواحد و الکثیر"داشت رسید،خلال دندان خود را میان صفحههای کتاب گذارد و ملایان را خواست تاوصیتنامهای دربارهی دارایی خود بنویساند و تمام روز را پس از آن روزه گرفت و پس ازنماز خفتن در حالیکه سر بسجدهی آخرین گذارده بود چنین گفت: "بار خدایا میدانی که همهی توانایی خود را در راه فهمیدن تو به کار بردم،مرابیامرز،زیرا آشنایی من با تو،شفیع من نزد تو است. " گور او در امام محروق نیشابور است و ساسل مرگ او روی سنگ گور 516 ه. ق نوشتهشده است و ماه مرگ را یار احمد تبریزی 5 شنبه 12 محرم آورده،از آنجا که 12 محرم در 516 ه. ق 9 فروردین 501 ه. خورشیدی در 5 شنبه است میتوانیم همینپنجشنبه 12 محرم 516 ه. ق را،زمان رفتن او بدانیم. *** این بود شرحی کوتاه از زندگانی حکیم بزرگ عمر خیام نیشابوری آنچنانکه دانشمندهندی،سوامی گوند تیرته،از راه سنجش سندها و مدرکهای علمی گوناگون بدست آوردهو ما نیز آنها را پذیرفتنی دیده و پذیرفتهایم و در اینجا نیز آوردهایم. اما نکتهیبنیادی که میخواهیم در این بررسی روشنتر عرضه شود بحث دربارهی تاریخ دقیقزاییده شدن و مرگ و همچنین ویژگیهای زایچهی خیام و وابستگی آنها با جریان زندگانیاوست و از این نظر در اینجا بحث کوتاهی از روش کار سوامی گوند تیرته را در بدستآوردن این دو تاریخ با دقت علمی،میآوریم. سپس اشارهای به کارهای علمی و ادبی وفلسفی خیام نیز میکنیم و در پایان برای کسانی که بخواهند با اصطلاحهای ستارهشناسیآشنا شوند،نگاهی تند و گذرا در این زمینه خواهیم داشت: 4-آنچه دربارهی خیام میدانستیم چندین شخصیت ادبی نسبت و یا نام خانوادگی"خیام"را داشتهاند،یکی ازسنتیان است ابو صالح خلف خیام از بخارا،در گذشته به سال 361 ه. ق 972 م است(انساب سمعانی)،دیگری عبد الله محمد خیام مازندرانی در گذشته به سال 410 ه. ق1019 م(انساب نوشتهی محمد همدانی بغدادی)و سمی مصاحب الدین محمد بن علیالخیامی از عراق،در گذشته به سال 642 ه. ق. 1244 م(فوات الوفیات از کاتبی،درگذشته در 764 ه. ق). بنابراین چه پیش از او،چه پس از قهرمان ما،که"خیمههایحکمت میدوخت"و نام کامل و نشانی او،غیاث الدین ابو الفتح عمر بن ابراهیم خیام(یا خیامی)نیشابوری است،خیامهای دیگری نیز بودهاند. عنوانهای برجستهی وی چنیناند:حکیم،دستور،فیلسوف(در تتمة الصوان)وامام خراسان،ملک الحکما،حجة الحق(در چهار مقاله)اما در جاهای دیگر نام و نشانیاو به غلط چنین داده شده است: &%02839ZIFG028G% در 516 ه. ق 9 فروردین 501 ه. خورشیدی در 5 شنبه است میتوانیم همینپنجشنبه 12 محرم 516 ه. ق را،زمان رفتن او بدانیم. *** این بود شرحی کوتاه از زندگانی حکیم بزرگ عمر خیام نیشابوری آنچنانکه دانشمندهندی،سوامی گوند تیرته،از راه سنجش سندها و مدرکهای علمی گوناگون بدست آوردهو ما نیز آنها را پذیرفتنی دیده و پذیرفتهایم و در اینجا نیز آوردهایم. اما نکتهیبنیادی که میخواهیم در این بررسی روشنتر عرضه شود بحث دربارهی تاریخ دقیقزاییده شدن و مرگ و همچنین ویژگیهای زایچهی خیام و وابستگی آنها با جریان زندگانیاوست و از این نظر در اینجا بحث کوتاهی از روش کار سوامی گوند تیرته را در بدستآوردن این دو تاریخ با دقت علمی،میآوریم. سپس اشارهای به کارهای علمی و ادبی وفلسفی خیام نیز میکنیم و در پایان برای کسانی که بخواهند با اصطلاحهای ستارهشناسیآشنا شوند،نگاهی تند و گذرا در این زمینه خواهیم داشت: 4-آنچه دربارهی خیام میدانستیم چندین شخصیت ادبی نسبت و یا نام خانوادگی"خیام"را داشتهاند،یکی ازسنتیان است ابو صالح خلف خیام از بخارا،در گذشته به سال 361 ه. ق 972 م است(انساب سمعانی)،دیگری عبد الله محمد خیام مازندرانی در گذشته به سال 410 ه. ق1019 م(انساب نوشتهی محمد همدانی بغدادی)و سمی مصاحب الدین محمد بن علیالخیامی از عراق،در گذشته به سال 642 ه. ق. 1244 م(فوات الوفیات از کاتبی،درگذشته در 764 ه. ق). بنابراین چه پیش از او،چه پس از قهرمان ما،که"خیمههایحکمت میدوخت"و نام کامل و نشانی او،غیاث الدین ابو الفتح عمر بن ابراهیم خیام(یا خیامی)نیشابوری است،خیامهای دیگری نیز بودهاند. عنوانهای برجستهی وی چنیناند:حکیم،دستور،فیلسوف(در تتمة الصوان)وامام خراسان،ملک الحکما،حجة الحق(در چهار مقاله)اما در جاهای دیگر نام و نشانیاو به غلط چنین داده شده است: &%02839ZIFG028G% ابو الفتح که کنیهی او باشد به ابو الحفص برگشته است(در میزان الحکمه موجود درکتابخانهی استان حیدر آباد(و ناماش به شهاب الدین(کتابخانه دولتی برلن)و نامپدر او به اشتباه محمد(نسخهای از طربخنه یا ده فصل نوشتهی یار احمد تبریزی موجوددر حیدرآباد دکن)و جای زاییده شدن در لوکر8(گلیوس9و دکتر رزن)10وهمچنین در دهک11(نسخهای از رباعیات خیام در کتابخانهی نور عثمان در استانبول)گزارش شده است. زمان زاییده شدن او را نمیدانستند و تا مدت زمانی داستانسه کودک دبستانی را باور داشتند(هم مکتبی بودن نظام الملک-عمر خیام-حسنصباح)... سر-ای. دی. راس12در مقدمهای بررباعیات فیتز جرالد،چاپ متوئن13لندن به سال 1900 م. تاریخ زاییده شدن را 1040 م(برابر با 419 ه. خورشیدی)پیشنهاد میکند و سید سلیمان ندوی در کتاباش بنام عمر خیام،سال 1048 م(427خورشیدی)را میدهد. من براین گزارش که سوا میگوند در سال 1321 داده است،گزارشی از سه اثرفارسی که بعدها منتشر شده است میآورم،تا خوانندگان گرامی خود قضاوت کنند. اثر یک-"تاریخ ادبیات در ایران"نوشتهی دکتر ذبیح الله صفا است(چاپ دومسال 1339 ص 52 تا ص 535). اثر دیگر-"شعر هزار سالهی فارسی"نوشتهی آقایان دکتر قاسم تویسرکانی و دکترمحمد جعفر محجوب،چاپ دانشسرایعالی به سال 1343،است. چنانکه مینماید،آقای دکتر صفا به تتمة صوان الحکمه نوشتهی ابو الحسن بیهقیدسترسی داشته است و کوشیده تا خلاصهای نزدیک به تمام مطلب آمده در این کتاب رابیاورد ولی بویژه آنجا که به دو خط مربوط به طالع خیام میرسد که همان دو خطی استکه بواقع محرک گود تیرته،در ساخت کتاب خود است و همچنین مرا به آن داشت کهاین کتاب را بپردازم،آنرا ندید گرفته و میگذرد و آخرین گفتهی خیام را نیز در حالسجده که من این چنین آوردهام(نگاه کنید به بند 9) "بار خدایا میدانی که همهی توانایی خود را در راه فهمیدن تو به کار بردم،مرابیامرز،زیرا آشنایی من با تو،شفیع من نزد تو است. " آقای دکتر صفا چنین میآورد(ص 525 تاریخ ادبیات در ایران): ابو الفتح که کنیهی او باشد به ابو الحفص برگشته است(در میزان الحکمه موجود درکتابخانهی استان حیدر آباد(و ناماش به شهاب الدین(کتابخانه دولتی برلن)و نامپدر او به اشتباه محمد(نسخهای از طربخنه یا ده فصل نوشتهی یار احمد تبریزی موجوددر حیدرآباد دکن)و جای زاییده شدن در لوکر8(گلیوس9و دکتر رزن)10وهمچنین در دهک11(نسخهای از رباعیات خیام در کتابخانهی نور عثمان در استانبول)گزارش شده است. زمان زاییده شدن او را نمیدانستند و تا مدت زمانی داستانسه کودک دبستانی را باور داشتند(هم مکتبی بودن نظام الملک-عمر خیام-حسنصباح)... سر-ای. دی. راس12در مقدمهای بررباعیات فیتز جرالد،چاپ متوئن13لندن به سال 1900 م. تاریخ زاییده شدن را 1040 م(برابر با 419 ه. خورشیدی)پیشنهاد میکند و سید سلیمان ندوی در کتاباش بنام عمر خیام،سال 1048 م(427خورشیدی)را میدهد. من براین گزارش که سوا میگوند در سال 1321 داده است،گزارشی از سه اثرفارسی که بعدها منتشر شده است میآورم،تا خوانندگان گرامی خود قضاوت کنند. اثر یک-"تاریخ ادبیات در ایران"نوشتهی دکتر ذبیح الله صفا است(چاپ دومسال 1339 ص 52 تا ص 535). اثر دیگر-"شعر هزار سالهی فارسی"نوشتهی آقایان دکتر قاسم تویسرکانی و دکترمحمد جعفر محجوب،چاپ دانشسرایعالی به سال 1343،است. چنانکه مینماید،آقای دکتر صفا به تتمة صوان الحکمه نوشتهی ابو الحسن بیهقیدسترسی داشته است و کوشیده تا خلاصهای نزدیک به تمام مطلب آمده در این کتاب رابیاورد ولی بویژه آنجا که به دو خط مربوط به طالع خیام میرسد که همان دو خطی استکه بواقع محرک گود تیرته،در ساخت کتاب خود است و همچنین مرا به آن داشت کهاین کتاب را بپردازم،آنرا ندید گرفته و میگذرد و آخرین گفتهی خیام را نیز در حالسجده که من این چنین آوردهام(نگاه کنید به بند 9) "بار خدایا میدانی که همهی توانایی خود را در راه فهمیدن تو به کار بردم،مرابیامرز،زیرا آشنایی من با تو،شفیع من نزد تو است. " آقای دکتر صفا چنین میآورد(ص 525 تاریخ ادبیات در ایران): "خدایا بدان که من ترا چنداکه میسر بود شناختم،پس مرا بیامرز!زیرا شناختتو برای من به منزلهی راهیست بسوی تو!"دربارهی زمانی درگذشت خیام هرآنچه درلغتنامه آمده اینجا هم آمده است. اما آقایان دکتر قاسم تویسرکانی و دکتر محمدجعفر محجوب در"شعر هزار سالهی فارسی"چاپ دانشسرایعالی در مقدمهی خود ادعاکردهاند که:"هرچند در آنچه دربارهی شاعر و شعرا نوشته شده،تا آنجا که ممکن بودهکوشیدهایم تنها مطالبی را ذکر کنیم که در میان اهل فن مسلم گشته یا خود ما بدانیقین کرده یا آن را به صحت نزدیکتر دانستهایم. "اما در تنها یک صفحه و نیمی که دربارهی خیام و رباعیات او به قضاوت نشستهاند نوشتهاند که:"خیام در زمان سلطانملکشاه سلجوقی(پادشاهی:456-485)و چند سالی از دوران پادشاهی فرزندشسلطان سنجر(511-552)میزیسته است... اما آنچه به یقین میتوان دانست ایناست که به همهی مناعت و گوشیهگیری که خوی او بوده به ملاحظهی مقام علمی،در دربارهردو پادشاه حرمت داشته است... "اما خوانندگان چنانکه در این نوشته دیدهاند ازنوشتهی ابو الحسن بیهقی آوردیم که هم سلطان سنجر و هم مادرش ترکان خاتون،دشمننظام الملک"که حامی خیام بود،بودند و دیگر آنکه سنجر بخاطر سخن بری غلامسیاهی از خیام،به خیام بغض میورزیده است و دیگر اینکه برادرزادهی نظام الملک وزیربرکیارق برادر و مدعی سلطان سنجر او را پیش خود برده است و دیگر اینکه پس ازمرگملکشاه(485)سلطان سنجر به نوشتهی خودشان از 511 به سلطنت رسیده است،یعنی26 سال بعد که خیام در این زمان 70 سال خورشیدی داشته است و به قضاوت خود آنهاخیام در 517 از این جهان میرود،یعنی به حساب این آقایان مردی که بگفتهی خودشانبه گوشهگیری معروف شده است در 6 سال آخر عمر(و درستتر 5 سال)با همهی مناعت بهدریوزگی به نزد دشمن خود که سنجر باشد و به شهادت تاریخ مرد لجنی بوده است پناهمیبرد... وه!چه بیانصافی که با اینهمه تاکید بریقین و مسلم بودن شده است. اکنون گزارش لغتنامهی دهخدا را دربارهی خیام میآوریم: خیام. (خیی)(اخ)شهرت و لقب و تخلص ابو الفتح و بقولی ابو حفص غیاث الدینعمر بن ابراهیم نیشابوریست و او را خیامی نیز مینامند(متوفی بین 515 یا 517 ه. ق)او حکیم و ریاضیدان و شاعر معرف ایران در قرن پنجم و ششم هجری قمری است. سبب شهرت او به خیام درست معلوم نیست و احتمال دادهاند که پدرش خیمهدوز بودهاست. تفصیل زندگی او نیز با روایات افسانهآمیز مخلوط گشته است. بموجب این روایاتاو در کودکی با خواجه نظام الملک و حسن صباح همشاگرد بوده است و این خبر بسیار "خدایا بدان که من ترا چنداکه میسر بود شناختم،پس مرا بیامرز!زیرا شناختتو برای من به منزلهی راهیست بسوی تو!"دربارهی زمانی درگذشت خیام هرآنچه درلغتنامه آمده اینجا هم آمده است. اما آقایان دکتر قاسم تویسرکانی و دکتر محمدجعفر محجوب در"شعر هزار سالهی فارسی"چاپ دانشسرایعالی در مقدمهی خود ادعاکردهاند که:"هرچند در آنچه دربارهی شاعر و شعرا نوشته شده،تا آنجا که ممکن بودهکوشیدهایم تنها مطالبی را ذکر کنیم که در میان اهل فن مسلم گشته یا خود ما بدانیقین کرده یا آن را به صحت نزدیکتر دانستهایم. "اما در تنها یک صفحه و نیمی که دربارهی خیام و رباعیات او به قضاوت نشستهاند نوشتهاند که:"خیام در زمان سلطانملکشاه سلجوقی(پادشاهی:456-485)و چند سالی از دوران پادشاهی فرزندشسلطان سنجر(511-552)میزیسته است... اما آنچه به یقین میتوان دانست ایناست که به همهی مناعت و گوشیهگیری که خوی او بوده به ملاحظهی مقام علمی،در دربارهردو پادشاه حرمت داشته است... "اما خوانندگان چنانکه در این نوشته دیدهاند ازنوشتهی ابو الحسن بیهقی آوردیم که هم سلطان سنجر و هم مادرش ترکان خاتون،دشمننظام الملک"که حامی خیام بود،بودند و دیگر آنکه سنجر بخاطر سخن بری غلامسیاهی از خیام،به خیام بغض میورزیده است و دیگر اینکه برادرزادهی نظام الملک وزیربرکیارق برادر و مدعی سلطان سنجر او را پیش خود برده است و دیگر اینکه پس ازمرگملکشاه(485)سلطان سنجر به نوشتهی خودشان از 511 به سلطنت رسیده است،یعنی26 سال بعد که خیام در این زمان 70 سال خورشیدی داشته است و به قضاوت خود آنهاخیام در 517 از این جهان میرود،یعنی به حساب این آقایان مردی که بگفتهی خودشانبه گوشهگیری معروف شده است در 6 سال آخر عمر(و درستتر 5 سال)با همهی مناعت بهدریوزگی به نزد دشمن خود که سنجر باشد و به شهادت تاریخ مرد لجنی بوده است پناهمیبرد... وه!چه بیانصافی که با اینهمه تاکید بریقین و مسلم بودن شده است. اکنون گزارش لغتنامهی دهخدا را دربارهی خیام میآوریم: خیام. (خیی)(اخ)شهرت و لقب و تخلص ابو الفتح و بقولی ابو حفص غیاث الدینعمر بن ابراهیم نیشابوریست و او را خیامی نیز مینامند(متوفی بین 515 یا 517 ه. ق)او حکیم و ریاضیدان و شاعر معرف ایران در قرن پنجم و ششم هجری قمری است. سبب شهرت او به خیام درست معلوم نیست و احتمال دادهاند که پدرش خیمهدوز بودهاست. تفصیل زندگی او نیز با روایات افسانهآمیز مخلوط گشته است. بموجب این روایاتاو در کودکی با خواجه نظام الملک و حسن صباح همشاگرد بوده است و این خبر بسیار مستعبد است،همچنین وی را در امر تهیۀ زیج ملکشاهی(467 ه. ق)در شمار سایردانشمندان ذکر کردهاند که خالی از اشکال نیست قدیمیترین مآخذی که ذکر او در آنهاآمده است غیر از یک نامه منسوب به سنائی غزنوی کتاب میزان الحکمه عبد الرحمن خازنیو چهار مقاله نظامی عروضی و تتمه صوان الحکمه ابو الحسن بیهقی است. خیام بنا برمشهور در عراق و خراسان سفر کرد غالبا"بتدریس حکمت و مطالعه درعلوم ریاضی اشتغال داشت. از جمله آثار وی رسالهای در جبر و مقابله و رسالهای فی شرح ما اشکل من مصادراتاقلیدس و همچنین مختصری در طبیعیات و رسالهای در وجود و رسالهای در کون وتکلیفاست. در تذکرهها چند رساله دیگر به او نسبت دادهاند و از آن جمله است نوروز نامه کهدر صحت انتساب آن بدو تردید کردهاند و غیر از اینها چند شعر عربی و تعدادی رباعیفارسی است. در هرصورت هرچند شهرت بخل او را در تعلیم ظاهرا"اساسی ندارد امامحقق است که وی پرگویی را دوست نمیداشته چه نه به تالیف کتابهای مفصل پرداخته وه شاگردان معروفی دارد. حتی رباعیهای بدیع و لطیف فارسی و مشهور خود را زیادنگفته و احتمال دارد که به سبب اشتغال به علم و حکمت تا حدی شاعری را دون شأن خودمیدانسته است مضافا"به اینکه در قدیم نیز شهرت او به شاعری نبوده است. چنانکهمعاصر وی نظامی عروضی سمرقندی با آنکه به وی ارادتی داشته است و از او با احترام وتقدیم در علم نجوم نام میبرد،از شاعری او سخنی نمیگوید،در حالیکه اگر خیام رارباعی مشهور بود و یا به شاعری شهرت داشت،قاعدتا"باید نظامی این دقیقه را فرونگذارد. باری در باب رباعیات منسوب به خیام و اینکه چه مقدار از این رباعیات از اواست و چه مقدار بنام اسوت بین محققان قرن حاضر اختلاف است تا آنجا که تنی چندانتساب این رباعیات را به حکیم عمر خیام منکر شدهاند!و خیام ریاضیدان و خیامشاعر را دو تن پنداشتهاند اما برخلاف این تصور،از قدیمیترین مآخذ که در آنها ازرباعیات خیام ذکری رفته است تاریخ الحکماء شهر زوری و مرصاد العباد نجم الدینرازی ست و پس از آن جهانگشای جوینی و تاریخ گزیده و مونس الاحرار را میتوانذکر کرد اگرچه در کتب قدیمتر هم اشارات به شعر فارسی او هست. از رباعیات خیام کهآن همه باعث شهرت او شده تاکنون نسخه جامع و کامل موثقی در دست نیست و بسیاریاز آنچه بدو منسوب میباشد مجهول و منحول است و به این جهت در تعداد واقعی رباعیاتاو جای بحث است و از قرن نهم و دهم هجری قمری تعداد این رباعیات در نسخمختلف رو به فزونی نهاده است و به جهات مختلف هررباعی مجهول القائلی را که مستعبد است،همچنین وی را در امر تهیۀ زیج ملکشاهی(467 ه. ق)در شمار سایردانشمندان ذکر کردهاند که خالی از اشکال نیست قدیمیترین مآخذی که ذکر او در آنهاآمده است غیر از یک نامه منسوب به سنائی غزنوی کتاب میزان الحکمه عبد الرحمن خازنیو چهار مقاله نظامی عروضی و تتمه صوان الحکمه ابو الحسن بیهقی است. خیام بنا برمشهور در عراق و خراسان سفر کرد غالبا"بتدریس حکمت و مطالعه درعلوم ریاضی اشتغال داشت. از جمله آثار وی رسالهای در جبر و مقابله و رسالهای فی شرح ما اشکل من مصادراتاقلیدس و همچنین مختصری در طبیعیات و رسالهای در وجود و رسالهای در کون وتکلیفاست. در تذکرهها چند رساله دیگر به او نسبت دادهاند و از آن جمله است نوروز نامه کهدر صحت انتساب آن بدو تردید کردهاند و غیر از اینها چند شعر عربی و تعدادی رباعیفارسی است. در هرصورت هرچند شهرت بخل او را در تعلیم ظاهرا"اساسی ندارد امامحقق است که وی پرگویی را دوست نمیداشته چه نه به تالیف کتابهای مفصل پرداخته وه شاگردان معروفی دارد. حتی رباعیهای بدیع و لطیف فارسی و مشهور خود را زیادنگفته و احتمال دارد که به سبب اشتغال به علم و حکمت تا حدی شاعری را دون شأن خودمیدانسته است مضافا"به اینکه در قدیم نیز شهرت او به شاعری نبوده است. چنانکهمعاصر وی نظامی عروضی سمرقندی با آنکه به وی ارادتی داشته است و از او با احترام وتقدیم در علم نجوم نام میبرد،از شاعری او سخنی نمیگوید،در حالیکه اگر خیام رارباعی مشهور بود و یا به شاعری شهرت داشت،قاعدتا"باید نظامی این دقیقه را فرونگذارد. باری در باب رباعیات منسوب به خیام و اینکه چه مقدار از این رباعیات از اواست و چه مقدار بنام اسوت بین محققان قرن حاضر اختلاف است تا آنجا که تنی چندانتساب این رباعیات را به حکیم عمر خیام منکر شدهاند!و خیام ریاضیدان و خیامشاعر را دو تن پنداشتهاند اما برخلاف این تصور،از قدیمیترین مآخذ که در آنها ازرباعیات خیام ذکری رفته است تاریخ الحکماء شهر زوری و مرصاد العباد نجم الدینرازی ست و پس از آن جهانگشای جوینی و تاریخ گزیده و مونس الاحرار را میتوانذکر کرد اگرچه در کتب قدیمتر هم اشارات به شعر فارسی او هست. از رباعیات خیام کهآن همه باعث شهرت او شده تاکنون نسخه جامع و کامل موثقی در دست نیست و بسیاریاز آنچه بدو منسوب میباشد مجهول و منحول است و به این جهت در تعداد واقعی رباعیاتاو جای بحث است و از قرن نهم و دهم هجری قمری تعداد این رباعیات در نسخمختلف رو به فزونی نهاده است و به جهات مختلف هررباعی مجهول القائلی را که مضمونش با بعضی سخنان خیام مناسبت داشته به او نسبت دادهاند چندانکه تعدادرباعیات منسوب به او که در مجموع مآخذ نسبة قدیم به سیصد رباعی نمیرسد رفته رفتهاز هزار نیز تجاوز میکند. شهرت فوق العاده رباعیات خیام در ادوار اخیر چه در ایران و چه در جهان تا حدیزیاد مدیون ترجمۀ معروف انگلیسی ادوارد فیتز جرالد است که قبول و رواج آن خیام رادر اروپا بعنوان یکی از گویندگان بزرگ عالم مشهور کرده است و به این منتهی شده کهرباعیات او به زبانهای مختلف منجلمه فرانسوی و انگلیسی و آلمانی و ایتالیائی و روسیعربی و ترکی و ارمنی و آنهم غالبا"و مکرر ترجمه شود و متن آن نیز در ایران و غیرههمراه با ترجمه یا بدون آن مکرر چاپ گردد و از جمله این چاپها میتوان چاپ ژکوفسکی وچاپ آربری را نام برد. مضمون عمده غالب رباعیات او شک و حیرت و توجه به مرگ و فناو تذکار ضرورت اغتنام عمر است و از بعضی جهات افکار او با افکار ابو العلاء معری شاعرعرب شباهت دارد و این موارد شباهت نیز قابل توجه است. رجوع به خیامی درین لغتنامه شود. خیامی(خییییای)اخ)لقب دیگر خیام شاعر و فلکی معروف ایران است. علماءعصر وی او را گاه دستور و گاه امام و گاه حکیم و حجة الحق و فیلسوف مینامیدهاند. (یادداشت مؤلف). در حواشی چهار مقالۀ عروضی شرح زیر دربارۀ خیامی به قلم میرزامحمد خان قزوینی آمده است: خواجه امام عمر خیامی ابو الفتح بن ابراهیم الخیامی او الخیام النیسا بوری از مشاهیرحکماء و ریاضیین اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم هجری و یکی از مفاخر بزرگ ایراناست ولی شهرت فوق العادهایکه در بلاد شرق و در این اواخر در اروپا و آمریکا بهمرسانیده همانا بیشتر یا فقط به واسطۀ رباعیات حکمتآمیزیست که در اوقات فراغتتفریح خاطر این دانشمند میسرود و سایر فضائل و مناقب او در تحت الشعاع شعر مستورمانده است. با توجه به تحقیقات جامع پروفسور ادوارد براون معلوم میگردد که اولا"لقب او درغالب کتب عربی که متضمن ترجمۀ حال اوست و همچنین در صدر رسالۀ جبر و مقابلهاو خیامی است با یاء نسبت و در غالب کتب فارسی و در رباعیات خود او همیشه خیامبدون یاء نسبت آمده پس هردو شکل صحیح است و صحت هرکدام باعث بطلان دیگرینیست و اختلاف تعبیر برحسب اختلاف زبان عربی و فارسی است. ثانیا"کتبی که درآنها ذکری از عمر خیامی شده است خواه متضمن ترجمۀ حال او بوده یا فقط اشارهای بنام مضمونش با بعضی سخنان خیام مناسبت داشته به او نسبت دادهاند چندانکه تعدادرباعیات منسوب به او که در مجموع مآخذ نسبة قدیم به سیصد رباعی نمیرسد رفته رفتهاز هزار نیز تجاوز میکند. شهرت فوق العاده رباعیات خیام در ادوار اخیر چه در ایران و چه در جهان تا حدیزیاد مدیون ترجمۀ معروف انگلیسی ادوارد فیتز جرالد است که قبول و رواج آن خیام رادر اروپا بعنوان یکی از گویندگان بزرگ عالم مشهور کرده است و به این منتهی شده کهرباعیات او به زبانهای مختلف منجلمه فرانسوی و انگلیسی و آلمانی و ایتالیائی و روسیعربی و ترکی و ارمنی و آنهم غالبا"و مکرر ترجمه شود و متن آن نیز در ایران و غیرههمراه با ترجمه یا بدون آن مکرر چاپ گردد و از جمله این چاپها میتوان چاپ ژکوفسکی وچاپ آربری را نام برد. مضمون عمده غالب رباعیات او شک و حیرت و توجه به مرگ و فناو تذکار ضرورت اغتنام عمر است و از بعضی جهات افکار او با افکار ابو العلاء معری شاعرعرب شباهت دارد و این موارد شباهت نیز قابل توجه است. رجوع به خیامی درین لغتنامه شود. خیامی(خییییای)اخ)لقب دیگر خیام شاعر و فلکی معروف ایران است. علماءعصر وی او را گاه دستور و گاه امام و گاه حکیم و حجة الحق و فیلسوف مینامیدهاند. (یادداشت مؤلف). در حواشی چهار مقالۀ عروضی شرح زیر دربارۀ خیامی به قلم میرزامحمد خان قزوینی آمده است: خواجه امام عمر خیامی ابو الفتح بن ابراهیم الخیامی او الخیام النیسا بوری از مشاهیرحکماء و ریاضیین اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم هجری و یکی از مفاخر بزرگ ایراناست ولی شهرت فوق العادهایکه در بلاد شرق و در این اواخر در اروپا و آمریکا بهمرسانیده همانا بیشتر یا فقط به واسطۀ رباعیات حکمتآمیزیست که در اوقات فراغتتفریح خاطر این دانشمند میسرود و سایر فضائل و مناقب او در تحت الشعاع شعر مستورمانده است. با توجه به تحقیقات جامع پروفسور ادوارد براون معلوم میگردد که اولا"لقب او درغالب کتب عربی که متضمن ترجمۀ حال اوست و همچنین در صدر رسالۀ جبر و مقابلهاو خیامی است با یاء نسبت و در غالب کتب فارسی و در رباعیات خود او همیشه خیامبدون یاء نسبت آمده پس هردو شکل صحیح است و صحت هرکدام باعث بطلان دیگرینیست و اختلاف تعبیر برحسب اختلاف زبان عربی و فارسی است. ثانیا"کتبی که درآنها ذکری از عمر خیامی شده است خواه متضمن ترجمۀ حال او بوده یا فقط اشارهای بنام او شده باشد برحسب ترتیب زمانی از قرار ذیل است:قدیمیترین کتابی که ذکری ازعمر خیامی نموده چهار مقالۀ عروضی سمرقندی معاصر خیام بوده و در سنه 506 ه. ق دربلخ در مجلس انس به خدمت او رسیده است و در سنه 530 ه. ق در نیشابور قبر او رازیارت کرده و دو حکایت را که در باب عمر خیامی ذکر میکند اصح و اقدم مآخذ ترجمهحال اوست. بعد از چهار مقاله اقدم مواضعی که نامی از عمر خیامی در آن برده شده است دراشعار خاقانی شروانی است که باصح اقوال در سنه 595 ه. ق وفات یافته است. در یکی ازقصاید خود گوید: {Sزان عقل بدو گفت که ای عمر عثمان#هم عمر خیامی و هم عمر خطاب. S}یعنی در علم هم دارای اولین مرتبهای مانند عمر خیامی هم در عدل صاحببرترین درجه چون عمر بن خطاب. بعد از اشعار خاقانی شیخ نجم الدین ابو بکر رازی معروف به دایه در کتاب مرصاد العبادکه به سنۀ 620 ه. ق تالیف شده است به تقریبی ذکری از عمر خیامی نموده و عین عبارتشاین است: ... و معلوم که روح پاک علوی و روحانی را در صورت خاک سفلی ظلمانی کشیدنچه حکمت بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابی صورتچراست و باز در حشر قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست آنکه از زمرۀاولئک کالانعام بل هم اضل بیرون آید و به مرتبۀ انسانی رسد و از حجاب غفلت یعلمونظاهرا"من الحیوة الدنیا و هم عن الاخره غافلون خلاصی یابد و بذم به ذوق و شوق درراه سلوک نهد و آن بیچارۀ فسلفی و دهری و طبایعی که از این هردو مقام محرومند وسرگشته و گمگشته تا یکی را از فضلاء که بنزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست و معرفتمشهور است و آن عمر خیامی است از غایت حیرت و ضلالت این بیت میباید گفت:" {Sدر دایرهای کامدن و رفتن ماست#آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست#کس مینزند دمی درین عالم راست#کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست. S}و ایضا": او شده باشد برحسب ترتیب زمانی از قرار ذیل است:قدیمیترین کتابی که ذکری ازعمر خیامی نموده چهار مقالۀ عروضی سمرقندی معاصر خیام بوده و در سنه 506 ه. ق دربلخ در مجلس انس به خدمت او رسیده است و در سنه 530 ه. ق در نیشابور قبر او رازیارت کرده و دو حکایت را که در باب عمر خیامی ذکر میکند اصح و اقدم مآخذ ترجمهحال اوست. بعد از چهار مقاله اقدم مواضعی که نامی از عمر خیامی در آن برده شده است دراشعار خاقانی شروانی است که باصح اقوال در سنه 595 ه. ق وفات یافته است. در یکی ازقصاید خود گوید: {Sزان عقل بدو گفت که ای عمر عثمان#هم عمر خیامی و هم عمر خطاب. S}یعنی در علم هم دارای اولین مرتبهای مانند عمر خیامی هم در عدل صاحببرترین درجه چون عمر بن خطاب. بعد از اشعار خاقانی شیخ نجم الدین ابو بکر رازی معروف به دایه در کتاب مرصاد العبادکه به سنۀ 620 ه. ق تالیف شده است به تقریبی ذکری از عمر خیامی نموده و عین عبارتشاین است: ... و معلوم که روح پاک علوی و روحانی را در صورت خاک سفلی ظلمانی کشیدنچه حکمت بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابی صورتچراست و باز در حشر قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست آنکه از زمرۀاولئک کالانعام بل هم اضل بیرون آید و به مرتبۀ انسانی رسد و از حجاب غفلت یعلمونظاهرا"من الحیوة الدنیا و هم عن الاخره غافلون خلاصی یابد و بذم به ذوق و شوق درراه سلوک نهد و آن بیچارۀ فسلفی و دهری و طبایعی که از این هردو مقام محرومند وسرگشته و گمگشته تا یکی را از فضلاء که بنزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست و معرفتمشهور است و آن عمر خیامی است از غایت حیرت و ضلالت این بیت میباید گفت:" {Sدر دایرهای کامدن و رفتن ماست#آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست#کس مینزند دمی درین عالم راست#کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست. S}و ایضا": {Sدارنده چو ترکیب طبایع آنراست#باز از چه قبل فکند اندر کم و کاست#گر زشت آمد پس این صور عیب کراست#ور نیک آمد خرابی از بهر چراست. S}بعد از مرصاد العباد قدیمیترین کتابی که ترجمه حالی از عمر خیامی منعقد ساختهاست کتاب نزهة الارواح و روضة الافراح فی تواریخ حکماء المتقدمین و المتاخرین شمس الدینمحمد بن محمود الشهر زوری است که ما بین سنوات 586 ه. ق و611 ه. ق تالیف شدهاست و دو روایت از کتاب او موجود است یکی به زبان پارسی14. بعد از شهر زوری برحسب ترتیب زمانی ابن الاثیر در کتاب کامل التواریخ که در سنۀ628 ه. ق تالیف شده در ذیل حوادث سنه 427 ه. ق گوید،و فیها جمع نظام الملک والسلطان ملکشاه جماعه من اعیاد المنجمین و جعلوا النیروز اول نقطه من الحمل و کانالنیروز قبل ذلک عند حلول الشمس نصف الحوت و صار ما فعل السلطان مبدء التقاریم.. و اجتمع جماعه من اعیان لمنجمین الواسطی و غیر هم و خرج علیه من الاموال شئی عظیم و.. الی ان مات السلطانه سنه خمس و ثمانین و اربعمائه فبطل بعد موته. بعد از او قاضیاکرم جمال الدین ابو الحسن علی بن یوسف القفطی در کتاب تاریخ الحکماء که ظاهرا"بین سنه 624-646 ه. ق تالیف شده است دربارۀ عمر الخیامی امام خراسان شرحینوشته است. (14). پس از او زکر یابن محمد بن محمود القزوینی در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد که درسنه 674 ه. ق تالیف نموده است در ذیل نیسابور از خیام سخن رانده است15. بعد از آثار البلاد قدیمیترین کتابی که ذکری از عمر خیامی مینماید جامع التواریخرشید الدین فضل الله وزیر است که در سنۀ 718 ه. ق مقتول گردید. رشید الدین از یکیاز کتب اسماعیلیه موسوم به"سرگذشت سیدنا"یعنی حسن صباح و نظام الملکطوسی و عمر خیامی و حسن صباح را در کودکی در مکتب نیشابور و تعهدنمودن با یکدیگر که هریک از ایشان به درجۀ عالی رسد که از دیگرانمساعدت نماید الخ... نقل میکند و کتاب مذکور از جمله کتب اسماعیلیه است که درکتابخانه قلعه الموت بود و هلاکو علاء الدین عطامک جوینی صاحب تاریخ جهانگشایرا مامور نمود که کتابخانۀ ایشان را تجسس و تصفح نموده هرکتابی را که مفید داندنگاهداشته باقی را بسوزاند عطامک نیز حسب الامر رفتار نموده غالب آن کتب رابسوخت و فصل بسیار نفیس مفیدی که در جلد سوم جهانگشای از تاریخ اسماعیلیه مندرج {Sدارنده چو ترکیب طبایع آنراست#باز از چه قبل فکند اندر کم و کاست#گر زشت آمد پس این صور عیب کراست#ور نیک آمد خرابی از بهر چراست. S}بعد از مرصاد العباد قدیمیترین کتابی که ترجمه حالی از عمر خیامی منعقد ساختهاست کتاب نزهة الارواح و روضة الافراح فی تواریخ حکماء المتقدمین و المتاخرین شمس الدینمحمد بن محمود الشهر زوری است که ما بین سنوات 586 ه. ق و611 ه. ق تالیف شدهاست و دو روایت از کتاب او موجود است یکی به زبان پارسی14. بعد از شهر زوری برحسب ترتیب زمانی ابن الاثیر در کتاب کامل التواریخ که در سنۀ628 ه. ق تالیف شده در ذیل حوادث سنه 427 ه. ق گوید،و فیها جمع نظام الملک والسلطان ملکشاه جماعه من اعیاد المنجمین و جعلوا النیروز اول نقطه من الحمل و کانالنیروز قبل ذلک عند حلول الشمس نصف الحوت و صار ما فعل السلطان مبدء التقاریم.. و اجتمع جماعه من اعیان لمنجمین الواسطی و غیر هم و خرج علیه من الاموال شئی عظیم و.. الی ان مات السلطانه سنه خمس و ثمانین و اربعمائه فبطل بعد موته. بعد از او قاضیاکرم جمال الدین ابو الحسن علی بن یوسف القفطی در کتاب تاریخ الحکماء که ظاهرا"بین سنه 624-646 ه. ق تالیف شده است دربارۀ عمر الخیامی امام خراسان شرحینوشته است. (14). پس از او زکر یابن محمد بن محمود القزوینی در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد که درسنه 674 ه. ق تالیف نموده است در ذیل نیسابور از خیام سخن رانده است15. بعد از آثار البلاد قدیمیترین کتابی که ذکری از عمر خیامی مینماید جامع التواریخرشید الدین فضل الله وزیر است که در سنۀ 718 ه. ق مقتول گردید. رشید الدین از یکیاز کتب اسماعیلیه موسوم به"سرگذشت سیدنا"یعنی حسن صباح و نظام الملکطوسی و عمر خیامی و حسن صباح را در کودکی در مکتب نیشابور و تعهدنمودن با یکدیگر که هریک از ایشان به درجۀ عالی رسد که از دیگرانمساعدت نماید الخ... نقل میکند و کتاب مذکور از جمله کتب اسماعیلیه است که درکتابخانه قلعه الموت بود و هلاکو علاء الدین عطامک جوینی صاحب تاریخ جهانگشایرا مامور نمود که کتابخانۀ ایشان را تجسس و تصفح نموده هرکتابی را که مفید داندنگاهداشته باقی را بسوزاند عطامک نیز حسب الامر رفتار نموده غالب آن کتب رابسوخت و فصل بسیار نفیس مفیدی که در جلد سوم جهانگشای از تاریخ اسماعیلیه مندرج است منقول از همان کتب قلعۀ الموت است و عجیب آن است که عطامک خود بدینحکایت هیچ اشارتی نمینماید. باری حکایت مزبور یعنی داستان رفاقت عمر خیامی وحسن صباح و نظام الملک در اوان طفولیت معروف و مشهور است و در غالب کتب تاریخاز قبیل جامع التواریخ و تاریخ گزیده و روضة الصفا و حبیب السیر و تذکره دولتشاه و کتابمجعول"وصایای نظام الملک"و همچنین در مقدمه هرطبعی از رباعیات عمر خیامیبه فارسی و انگلیسی و غیر همامسطورست و حاجت به تکرار آن درین موضع نیست ولیباید این نکته را ناگفته نگذاریم که به عقیدۀ غالب مستشرقین اروپا این حکایت اصلیندارد بلکه مجعول و افسانه است زیرا که تولد نظام الملک در سنۀ 408 ه. ق است وتولد عمر خیامی و حسن صباح اگرچه معلوم نیست ولی وفات عمر خیامی علی المشهور درسنه 517 ه. ق و وفات حسن صباح در سنۀ 518 ه. ق است و اگر عمر خیام و حسن صباحهمسن یا متقارب السن با نظام الملک بودند چنانکه مقتضای این حکایت است بایستیهریک از حسن صباح و عمر خیام بیشتر از صد سال عمر کرده باشند و این اگرچه عادةمحال نیست ولی مستبعد است. باز اگر فقط یکی از این دو نفر یعنی حسن صباح و عمرخیام موضوع این حکایت و صاحب عمر صد و بیست ساله میبود چندان استبعادی نداشتولی حکایتی مستلزم این باشد که دو شخص معروف تاریخی که هیچ دلیل از خارج بربلوغ ایشان به عمر فوق العاده نداریم هردو معا"قریب صد و بیست سال عمر کرده باشندبعیدالوقوع و ضعیف الاحتمال است و الله اعلم بالصواب. بعد از جامع التواریخ برحسبترتیب زمانی در کتاب فردوس التواریخ تالیف مولانا خمر و ابرقوهی در سنۀ 808 ه. قفصلی در ترجمۀ حال عمر خیامی منعقد است و عین عبارت آن این است: خیامی و هو عمر بن ابراهیم خیامی در اکثر علوم خاصه در علم نجوم سرآمد زمانخود بود رسائل جهانگیر و اشعار بینظیر دارد من اشعاره: {Sهر ذره که در روی زمینی بودست#خورشید رخی زهره جبینی بودست#گرد از رخ نازنین به آرام فشان#کان هم رخ و زلف نازنینی بودست. S}حکایت-ابو الحسن البیهقی گوید من به مجلس امام عمر در آمدم در سنۀ خمس وخمسمائة پس از من معنی بیتی از حماسه پرسید و آن این است: {Sو لا یرعون اکناف الهوینا#اذا حلوا ولا ارض الهدونS}&%02840ZIFG028G% است منقول از همان کتب قلعۀ الموت است و عجیب آن است که عطامک خود بدینحکایت هیچ اشارتی نمینماید. باری حکایت مزبور یعنی داستان رفاقت عمر خیامی وحسن صباح و نظام الملک در اوان طفولیت معروف و مشهور است و در غالب کتب تاریخاز قبیل جامع التواریخ و تاریخ گزیده و روضة الصفا و حبیب السیر و تذکره دولتشاه و کتابمجعول"وصایای نظام الملک"و همچنین در مقدمه هرطبعی از رباعیات عمر خیامیبه فارسی و انگلیسی و غیر همامسطورست و حاجت به تکرار آن درین موضع نیست ولیباید این نکته را ناگفته نگذاریم که به عقیدۀ غالب مستشرقین اروپا این حکایت اصلیندارد بلکه مجعول و افسانه است زیرا که تولد نظام الملک در سنۀ 408 ه. ق است وتولد عمر خیامی و حسن صباح اگرچه معلوم نیست ولی وفات عمر خیامی علی المشهور درسنه 517 ه. ق و وفات حسن صباح در سنۀ 518 ه. ق است و اگر عمر خیام و حسن صباحهمسن یا متقارب السن با نظام الملک بودند چنانکه مقتضای این حکایت است بایستیهریک از حسن صباح و عمر خیام بیشتر از صد سال عمر کرده باشند و این اگرچه عادةمحال نیست ولی مستبعد است. باز اگر فقط یکی از این دو نفر یعنی حسن صباح و عمرخیام موضوع این حکایت و صاحب عمر صد و بیست ساله میبود چندان استبعادی نداشتولی حکایتی مستلزم این باشد که دو شخص معروف تاریخی که هیچ دلیل از خارج بربلوغ ایشان به عمر فوق العاده نداریم هردو معا"قریب صد و بیست سال عمر کرده باشندبعیدالوقوع و ضعیف الاحتمال است و الله اعلم بالصواب. بعد از جامع التواریخ برحسبترتیب زمانی در کتاب فردوس التواریخ تالیف مولانا خمر و ابرقوهی در سنۀ 808 ه. قفصلی در ترجمۀ حال عمر خیامی منعقد است و عین عبارت آن این است: خیامی و هو عمر بن ابراهیم خیامی در اکثر علوم خاصه در علم نجوم سرآمد زمانخود بود رسائل جهانگیر و اشعار بینظیر دارد من اشعاره: {Sهر ذره که در روی زمینی بودست#خورشید رخی زهره جبینی بودست#گرد از رخ نازنین به آرام فشان#کان هم رخ و زلف نازنینی بودست. S}حکایت-ابو الحسن البیهقی گوید من به مجلس امام عمر در آمدم در سنۀ خمس وخمسمائة پس از من معنی بیتی از حماسه پرسید و آن این است: {Sو لا یرعون اکناف الهوینا#اذا حلوا ولا ارض الهدونS}&%02840ZIFG028G% گفتم هوینا تصغیر است16که اسم مکبر ندارد همچنانک تریا و حمیا و شاعراشارت کرده است بعزان17طایفه و منع طرفی که دارند یعنی در مکانی که حلول18نمایند یا موردش بستانید19و در معالی ایشان تقصیری واقع نشود بلکه همت ایشانبسوی معالی امور باشد معاصر او پادشاه سلطان ملکشاه سلجوقی خلیفه... وفات خیامی-امام محمد بغدادی داماد عمر الخیامی20میگوید مطالعه کتابالهی از کتاب الشفاء میکرد چون به فصل واحد و کثیر رسید چیزی در میان اوراق مطالعهنهاد و مرا گفت جماعت را بخوان تا وصیت کنم چون اصحاب جمع شدند بشرایط قیامنمود و به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد نماز خفتن بگذارد و روی برخاک نهاد وگفت اللهم انی عرفتک علی مبلغ المکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک و سیلتی الیک وجان بحق سپرد و گویند آخر سخنان نظم او این بود: {Sسیر آمدم ای خدای از هستی خویش#از تنگ دلی و از تهی دستی خویش#از نیست چو هست میکنی بیرونآر#زین نیستیم بحرمت هستی خویش. S}آخرین مآخذی که پرفسور ژکوفسکی21روسی در شرح حال خیامی بدست میدهدتاریخ الفی است و آن مشتمل است برکلیۀ وقایع تاریخی اسلام از اول هجرت تا سنۀ1000 هجری و همین است وجه تسمیمه آن به تاریخ الفی و کتاب مذکور احمد بن نصر اللهتتوی هندی بنام اکبر شاه هندی معروف تالیف نموده است و عین عبارت کتاب مذکور درباب خیامی این است: حکیم عمر خیام وی از پیشوایان حکماء خراسان است او را در حکمت قریب به مرتبهابو علی میدانند از تاریخ فاضل محمد شهرزوری معلوم میشود که مولد وی در نیشابوربوده و آباء وی نیز نیشابوری بودهاند. بعضی او را از قریه شمشاد تابع بلخ دانستهاند وبعضی ملدش را در قریه بسنگ من توابع استرآباد الحاصل توطن اکثر اوقات در نیشابورداشته حکیم مزبور بواسطه بخل و ضنت در نشر علوم در تصنیف چندان اثری ظاهر نکردو آنچه از وی شهرت دارد رسالهایست مسمی به میزان الحکم در بیان یافتن قیمتچیزهای مرصع بدون کندن جواهر از آن و دیگر رسالهای مسمی بلوازم الامکنه غرض ازآن رساله در یافتن فصول اربعه است و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم. وفات عمر خیامرا غالب مصنفین اروپا در سنه 517 ه. ق دانستهاند و بروکلمن در تاریخ علوم عرب درسنۀ 515 ه. ق ذکر میکند ولی سند موثقی برای هیچ یک از این دو تاریخ بدست نیست گفتم هوینا تصغیر است16که اسم مکبر ندارد همچنانک تریا و حمیا و شاعراشارت کرده است بعزان17طایفه و منع طرفی که دارند یعنی در مکانی که حلول18نمایند یا موردش بستانید19و در معالی ایشان تقصیری واقع نشود بلکه همت ایشانبسوی معالی امور باشد معاصر او پادشاه سلطان ملکشاه سلجوقی خلیفه... وفات خیامی-امام محمد بغدادی داماد عمر الخیامی20میگوید مطالعه کتابالهی از کتاب الشفاء میکرد چون به فصل واحد و کثیر رسید چیزی در میان اوراق مطالعهنهاد و مرا گفت جماعت را بخوان تا وصیت کنم چون اصحاب جمع شدند بشرایط قیامنمود و به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد نماز خفتن بگذارد و روی برخاک نهاد وگفت اللهم انی عرفتک علی مبلغ المکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک و سیلتی الیک وجان بحق سپرد و گویند آخر سخنان نظم او این بود: {Sسیر آمدم ای خدای از هستی خویش#از تنگ دلی و از تهی دستی خویش#از نیست چو هست میکنی بیرونآر#زین نیستیم بحرمت هستی خویش. S}آخرین مآخذی که پرفسور ژکوفسکی21روسی در شرح حال خیامی بدست میدهدتاریخ الفی است و آن مشتمل است برکلیۀ وقایع تاریخی اسلام از اول هجرت تا سنۀ1000 هجری و همین است وجه تسمیمه آن به تاریخ الفی و کتاب مذکور احمد بن نصر اللهتتوی هندی بنام اکبر شاه هندی معروف تالیف نموده است و عین عبارت کتاب مذکور درباب خیامی این است: حکیم عمر خیام وی از پیشوایان حکماء خراسان است او را در حکمت قریب به مرتبهابو علی میدانند از تاریخ فاضل محمد شهرزوری معلوم میشود که مولد وی در نیشابوربوده و آباء وی نیز نیشابوری بودهاند. بعضی او را از قریه شمشاد تابع بلخ دانستهاند وبعضی ملدش را در قریه بسنگ من توابع استرآباد الحاصل توطن اکثر اوقات در نیشابورداشته حکیم مزبور بواسطه بخل و ضنت در نشر علوم در تصنیف چندان اثری ظاهر نکردو آنچه از وی شهرت دارد رسالهایست مسمی به میزان الحکم در بیان یافتن قیمتچیزهای مرصع بدون کندن جواهر از آن و دیگر رسالهای مسمی بلوازم الامکنه غرض ازآن رساله در یافتن فصول اربعه است و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم. وفات عمر خیامرا غالب مصنفین اروپا در سنه 517 ه. ق دانستهاند و بروکلمن در تاریخ علوم عرب درسنۀ 515 ه. ق ذکر میکند ولی سند موثقی برای هیچ یک از این دو تاریخ بدست نیست در هرصورت از چهار مقاله واضح میشود که وفات او مابین سنه 508 تا 530 بوده استزیرا که در سنۀ 508 ه. ق در حیات بوده و در سنه 530 ه. ق که نظامی عروضی قبر او رادر نیشابور زیارت کرده چندین سال از وفات او گذشته بود. آنچه از مصنفات عمر خیامی باقی است یا آنکه مورخان ذکر کردهاند بدین شرحاست: 1-رسالهای در جبر و مقابله که مسیو و پکه22متن عربی آنرا با ترجمه فرانسویآن در سنۀ 1851 م. در پاریس به طبع رسانده است. 2-رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس که در کتابخانه لیدن در هلاندمحفوظ است. 3-زیج ملکشاهی که خیام یکی از مولفان آن بوده است. 4-مختصری در طبیعیات. 5-رسالهای در وجود که به زبان پارسی است و آن را به نام فخر الملک بن مویدتالیف نموده است و این رساله در موزه بریطانیه در لندن موجود است و عنوانش در نسخهمذکور چنین است"رساله بالعجمیه لعمر بن الخیام(کذا)فی کلیات الوجود. " 6-رساله در کون و تکلیف. این سه رساله اخیر را شهرزوری به او نسبت داده است. 7-رساله فی الاحتیاج معرفة مقداری الذهب و الفضة فی جسم مرکب منهما که درکتابخانه گوته در آلمان محفوظ است. 8-رساله مسمی به لوازم الامکنه در فصول و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم ایندو رساله اخیر را تاریخ الفی بدو نسبت داده است. 9-رباعیات عمر خیامی:رباعیات عمر خیامی علاوه برآنکه بکرات و مرات درایران و هند به طبع رسیده است و به بسیاری از زبانهای اروپایی از لاتین و فرانسه وانگلیسی و آلمانی و دانمارکی و روسی و غیر آن ترجمه شده است و شهرت خیامی را دراروپا و مخصوصا"در انگلستان و آمریکا به مراتب بیشتر از شهرت او در وطن خود یعنیایران نموده است23و علت عمده این اشتهار فوق العاده آن است که یکی از مشاهیرو اعاظم شعرا انگلیس موسوم به ادوارد فیتز جرالد24رباعیات عمر خیامی را به اشعارانگلیسی در نهایت سلامت و عذوبت ترجمه کرده است که در فصاحت لفظ و بلاغت معنیتقریبا"معادل اصل فارسی آن است. این ترجمه در سنه 1859 میلادی در لندن منتشرشد و چنان مطبوع طباع خواص گردید و چندان قبولیت عامه به هم رسانید که پس از آنچندین مرتبه کرة بعد اخری و مرة بعد اولی در انگلستان و آمریکا طبع شد و نسخ آن به در هرصورت از چهار مقاله واضح میشود که وفات او مابین سنه 508 تا 530 بوده استزیرا که در سنۀ 508 ه. ق در حیات بوده و در سنه 530 ه. ق که نظامی عروضی قبر او رادر نیشابور زیارت کرده چندین سال از وفات او گذشته بود. آنچه از مصنفات عمر خیامی باقی است یا آنکه مورخان ذکر کردهاند بدین شرحاست: 1-رسالهای در جبر و مقابله که مسیو و پکه22متن عربی آنرا با ترجمه فرانسویآن در سنۀ 1851 م. در پاریس به طبع رسانده است. 2-رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس که در کتابخانه لیدن در هلاندمحفوظ است. 3-زیج ملکشاهی که خیام یکی از مولفان آن بوده است. 4-مختصری در طبیعیات. 5-رسالهای در وجود که به زبان پارسی است و آن را به نام فخر الملک بن مویدتالیف نموده است و این رساله در موزه بریطانیه در لندن موجود است و عنوانش در نسخهمذکور چنین است"رساله بالعجمیه لعمر بن الخیام(کذا)فی کلیات الوجود. " 6-رساله در کون و تکلیف. این سه رساله اخیر را شهرزوری به او نسبت داده است. 7-رساله فی الاحتیاج معرفة مقداری الذهب و الفضة فی جسم مرکب منهما که درکتابخانه گوته در آلمان محفوظ است. 8-رساله مسمی به لوازم الامکنه در فصول و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم ایندو رساله اخیر را تاریخ الفی بدو نسبت داده است. 9-رباعیات عمر خیامی:رباعیات عمر خیامی علاوه برآنکه بکرات و مرات درایران و هند به طبع رسیده است و به بسیاری از زبانهای اروپایی از لاتین و فرانسه وانگلیسی و آلمانی و دانمارکی و روسی و غیر آن ترجمه شده است و شهرت خیامی را دراروپا و مخصوصا"در انگلستان و آمریکا به مراتب بیشتر از شهرت او در وطن خود یعنیایران نموده است23و علت عمده این اشتهار فوق العاده آن است که یکی از مشاهیرو اعاظم شعرا انگلیس موسوم به ادوارد فیتز جرالد24رباعیات عمر خیامی را به اشعارانگلیسی در نهایت سلامت و عذوبت ترجمه کرده است که در فصاحت لفظ و بلاغت معنیتقریبا"معادل اصل فارسی آن است. این ترجمه در سنه 1859 میلادی در لندن منتشرشد و چنان مطبوع طباع خواص گردید و چندان قبولیت عامه به هم رسانید که پس از آنچندین مرتبه کرة بعد اخری و مرة بعد اولی در انگلستان و آمریکا طبع شد و نسخ آن به زودی تمام گردید. جمعی کثیر از ادباء و فضلاء نیز به ترجمۀ رباعیات او پرداختند و بسیاری دیگر بهتقلید و سبک رباعیات خیامی رباعیات ساختند و طبع نمودند به اندازهایکه میتوان گفتاز حیز احصاء بیرون است و اکنون در انگلستان و آمریکا"ادبیات عمری"خود یکطریقه و سبک مخصوصی از ادبیات و اشعار گردیده است و هرکس خواهد که از تفصیلترجمههای رباعیات عمر خیامی بالسنۀ مختلف اروپا و مقایسه آنها با یکدیگر و شرححال مترجمین و ترجمۀ حال عمر خیامی و شرح مشرب و مسلک او در فلسفه و غیر ذلک بهتفصیل و اشباع تمام مطلع شود باید رجوع نماید به کتاب نفیس که مسترنثان هسکل دولدرین موضوع تالیف نموده و در سنۀ 1898 میلادی در دو مجلد مصور در لندن بطبعرسانیده است25. و بعد از انتشار ترجمه فیتز جرالد تاکنون اقبال عمومی مردم از عوام و خواص بهرباعیات عمر خیامی و طرز خیالات و مسلک و فلسفۀ او روز بروز در تزاید است تا اینکه دراین اواخر انجمنی بنام عمر خیام در لندن منعقد گردید. انجمن عمر خیامی:در سنه 1892 م. در لندن انجمنی تاسیس شد بنام"عمر خیامکلوب"یعنی انجمن عمر خیام و موسسان آن از فضلاء و ادباء و بعضی ارباب جرغایدبودند. در سنه 1893 میلادی انجمن مذکور با رسوم و تشریفات شایان اهمیت دو عددبوتۀ گل سرخ برسر قبر فتیز جرالد مترجم رباعیات عمر خیامی نشانیده و سرلوحهای کهحاوی کتیبۀ ذیل بود در آنجا نصب کردند. این بوتۀ گل سرخ که در باغ کیو26پرورده شده و تخم آن را سیمپسن از سرمقبره عمر خیامی در نیشابور آورده است و بدست چندین تن از هواخواهان ادوارد فیتزجرالد از جانب انجمن عمر خیام غرس شد. در هفتم اکتبر 1893 میلادی اشعار بسیارکه اعضاء انجمن مذکور به مناسبت مقام انشاء نموده بودند در این موقع خوانده شد و همچنین ترجمه بسیاری از رباعیات خیامی به زبان انگلیسی قرائت گردید از جمله این رباعی: {Sهفتاد و دو ملتند در دین کم و بیش#از ملتها عشق تو دارم در کیش#چه کفر و چه اسلام چه طاعت چه گناه#مقصود تویی بهانه بردار از پیشS}و دیگر: زودی تمام گردید. جمعی کثیر از ادباء و فضلاء نیز به ترجمۀ رباعیات او پرداختند و بسیاری دیگر بهتقلید و سبک رباعیات خیامی رباعیات ساختند و طبع نمودند به اندازهایکه میتوان گفتاز حیز احصاء بیرون است و اکنون در انگلستان و آمریکا"ادبیات عمری"خود یکطریقه و سبک مخصوصی از ادبیات و اشعار گردیده است و هرکس خواهد که از تفصیلترجمههای رباعیات عمر خیامی بالسنۀ مختلف اروپا و مقایسه آنها با یکدیگر و شرححال مترجمین و ترجمۀ حال عمر خیامی و شرح مشرب و مسلک او در فلسفه و غیر ذلک بهتفصیل و اشباع تمام مطلع شود باید رجوع نماید به کتاب نفیس که مسترنثان هسکل دولدرین موضوع تالیف نموده و در سنۀ 1898 میلادی در دو مجلد مصور در لندن بطبعرسانیده است25. و بعد از انتشار ترجمه فیتز جرالد تاکنون اقبال عمومی مردم از عوام و خواص بهرباعیات عمر خیامی و طرز خیالات و مسلک و فلسفۀ او روز بروز در تزاید است تا اینکه دراین اواخر انجمنی بنام عمر خیام در لندن منعقد گردید. انجمن عمر خیامی:در سنه 1892 م. در لندن انجمنی تاسیس شد بنام"عمر خیامکلوب"یعنی انجمن عمر خیام و موسسان آن از فضلاء و ادباء و بعضی ارباب جرغایدبودند. در سنه 1893 میلادی انجمن مذکور با رسوم و تشریفات شایان اهمیت دو عددبوتۀ گل سرخ برسر قبر فتیز جرالد مترجم رباعیات عمر خیامی نشانیده و سرلوحهای کهحاوی کتیبۀ ذیل بود در آنجا نصب کردند. این بوتۀ گل سرخ که در باغ کیو26پرورده شده و تخم آن را سیمپسن از سرمقبره عمر خیامی در نیشابور آورده است و بدست چندین تن از هواخواهان ادوارد فیتزجرالد از جانب انجمن عمر خیام غرس شد. در هفتم اکتبر 1893 میلادی اشعار بسیارکه اعضاء انجمن مذکور به مناسبت مقام انشاء نموده بودند در این موقع خوانده شد و همچنین ترجمه بسیاری از رباعیات خیامی به زبان انگلیسی قرائت گردید از جمله این رباعی: {Sهفتاد و دو ملتند در دین کم و بیش#از ملتها عشق تو دارم در کیش#چه کفر و چه اسلام چه طاعت چه گناه#مقصود تویی بهانه بردار از پیشS}و دیگر: {Sهین صبح دمید و دامن شب شد چاک#برخیز و صبوح کن چرایی غمناک#می نوش دلا که صبح بسیار دمد#او روی بما کرده و ما روی به خاک#سنت بکن و فریضۀ حق بگذار#و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار#غیبت مکن و مجوی کس را آزار#در عهدۀ آن جهان منم باده بیار. S}و دیگر: {Sای دل تو به اسرار معما نرسی#در نکته زیرکان دانا نرسی#اینجا بمی و جام بهشتی میساز#کانجا که بهشست رسی یا نرسیS}اما بوتۀ گل سرخ مذکور که برسر قبر فیتز جرالد غرس نمودند آنرا مستر سیمپسن27که به سمت وقایعنگاری مخصوص از جانب جریدۀ"ایلوستریتدلندن نیوز28درمصاحبت کمیسیون سرحدی افغان در تحت ریاست"سرپترلمسدن"29به صفحاتشرقی ایران فرستاده شده بود از نیشابور از سر مقبره عمر خیامی به انگلستان فرستاد. (از حواشی چهار مقاله عروضی به قلم مرحومه علامۀ قزوینی اختصارا"). 30 در سالهای اخیر در آرامگاه حکیم عالیقدر به کوشش انجمن آثار ملی بنائی زیبا وباغی دلگشا ساخته شده است31. پس از تمام شدن این نوشته اثر آقای مصاحب به دستم رسید که معلوم شد ایشاناز اثر سوامی گوند تیرته آگاهی یافتهاند ولی این آگاهی هم ناقص بوده است و همدرست بیان نشده است. گزارش آقای مصاحب چنین است: 40101 خیام یا عمر خیام(غیاث الدین ابو الفتح(یا ابو حفض)عمر ابنابراهیم خیام(یا خیامی)-خیام از بزرگترین ریاضیون قرون وسطسی و ازشعراء و حکماء و منجمین معروف ایران در نیمهی دوم قرن پنجم و اوایل قرنششم ه. ق است. وی در نیشابور متولد شد،و هم در آنجا وفات یافت. تاریخولادت او معلوم نیست،و وفاتش را به احتمال در 517 یا 526 ه. ق شمردهاند. روایت ملاقات او با ابو علی سینا(متوفی در 428 ه. ق)و یا درست خواندناو در نزد وی بسیار مستبعد است. {Sهین صبح دمید و دامن شب شد چاک#برخیز و صبوح کن چرایی غمناک#می نوش دلا که صبح بسیار دمد#او روی بما کرده و ما روی به خاک#سنت بکن و فریضۀ حق بگذار#و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار#غیبت مکن و مجوی کس را آزار#در عهدۀ آن جهان منم باده بیار. S}و دیگر: {Sای دل تو به اسرار معما نرسی#در نکته زیرکان دانا نرسی#اینجا بمی و جام بهشتی میساز#کانجا که بهشست رسی یا نرسیS}اما بوتۀ گل سرخ مذکور که برسر قبر فیتز جرالد غرس نمودند آنرا مستر سیمپسن27که به سمت وقایعنگاری مخصوص از جانب جریدۀ"ایلوستریتدلندن نیوز28درمصاحبت کمیسیون سرحدی افغان در تحت ریاست"سرپترلمسدن"29به صفحاتشرقی ایران فرستاده شده بود از نیشابور از سر مقبره عمر خیامی به انگلستان فرستاد. (از حواشی چهار مقاله عروضی به قلم مرحومه علامۀ قزوینی اختصارا"). 30 در سالهای اخیر در آرامگاه حکیم عالیقدر به کوشش انجمن آثار ملی بنائی زیبا وباغی دلگشا ساخته شده است31. پس از تمام شدن این نوشته اثر آقای مصاحب به دستم رسید که معلوم شد ایشاناز اثر سوامی گوند تیرته آگاهی یافتهاند ولی این آگاهی هم ناقص بوده است و همدرست بیان نشده است. گزارش آقای مصاحب چنین است: 40101 خیام یا عمر خیام(غیاث الدین ابو الفتح(یا ابو حفض)عمر ابنابراهیم خیام(یا خیامی)-خیام از بزرگترین ریاضیون قرون وسطسی و ازشعراء و حکماء و منجمین معروف ایران در نیمهی دوم قرن پنجم و اوایل قرنششم ه. ق است. وی در نیشابور متولد شد،و هم در آنجا وفات یافت. تاریخولادت او معلوم نیست،و وفاتش را به احتمال در 517 یا 526 ه. ق شمردهاند. روایت ملاقات او با ابو علی سینا(متوفی در 428 ه. ق)و یا درست خواندناو در نزد وی بسیار مستبعد است. (+)سوامی گویندا تیرتهه،از روی اوضاع کواکب بهنگام ولادت خیام و بااستفاده از بعضی اطلاعات تاریخی و تواریخ احتمالی،ولادت او را به هنگامطلوع آفتاب روز 18 ماه مه سال 1048(دوشنبهی 18 ذیقعدهی 439 هق)یافته است. رجوع شود به کتاب او بنام ecarG fo ratcen eht در شرح حال و آثار خیام،چاپ الله آباد 1941،صص IIXXX-VIXXX در زیرنویس 18 ماه مه 1048 را برابر با دوشنبه 18 ذیقعده گرفتهاند درحالیکه خود سوامی چهارشنبه داده است و من این روز را برابر با اولذیحجه یافتهام-اختلاف از کجا پیدا شده است معلوم نیست و ممکن استتوجه به سال کبیسه نکردهاند چه در تاریخ اروپائی در آن زمان کبیسه پولیوسسزار اجرا میشد و حدود 600 سال بعد کبیسهگریگوری بکار رفت و دیگراینکه گزارش تاریخ مرگ و جای مرگ خیام را در همان کتاب سوامی ندیدهاند. البته با تصحیح تفاوت کبیسه تازه 24 ذیقعده خواهد شد. کارهای علمی و فلسفی عمر خیام(به گزارش گوند تیرته) 1-نزدیکهای 460 ه. ق(1067 م):رسالهای دربارهی روش هندیان برای یافتنریشهی دوم و سوم-نسخهای از آن به دست نیامده و بلکه خیام خود از آن در جبراشنام برده است. 2-نزدیکیهای 461 ه. ق(1068 م):رسالهی عربی(رسالهی ابی الفتح عمر بنابراهیم الخیامی(5 برگ)در پاسخ یک مسئله،حل یک معادلهی جبری بیاری مقاطعمخروطی. یک نسخه نزد عباس آشتیانی. از آن در مجلهی"شرق"تهران ربیع الاول1350 ه. ق(آگوست 1931)چاپ شده است. 3-نزدیکیهای 467-462 ه. ق(1074-1069 م):جربه عربی. مقالات درجبر و مقاله تقدیم به قاضی القضات ابو طاهر. یک-کتابخانهی یونیرسیتهی لیدن کد U-41- (25 برگ). دو-کتابخانهی ملی پاریس 2461 enalS . بنیاد CNA6311 نوشته شده در 527ه. ق(1133). سه-کتابخانهی ملی پاریس 7-2457 enalS . بنیاد CNA 1104. (+)سوامی گویندا تیرتهه،از روی اوضاع کواکب بهنگام ولادت خیام و بااستفاده از بعضی اطلاعات تاریخی و تواریخ احتمالی،ولادت او را به هنگامطلوع آفتاب روز 18 ماه مه سال 1048(دوشنبهی 18 ذیقعدهی 439 هق)یافته است. رجوع شود به کتاب او بنام ecarG fo ratcen eht در شرح حال و آثار خیام،چاپ الله آباد 1941،صص IIXXX-VIXXX در زیرنویس 18 ماه مه 1048 را برابر با دوشنبه 18 ذیقعده گرفتهاند درحالیکه خود سوامی چهارشنبه داده است و من این روز را برابر با اولذیحجه یافتهام-اختلاف از کجا پیدا شده است معلوم نیست و ممکن استتوجه به سال کبیسه نکردهاند چه در تاریخ اروپائی در آن زمان کبیسه پولیوسسزار اجرا میشد و حدود 600 سال بعد کبیسهگریگوری بکار رفت و دیگراینکه گزارش تاریخ مرگ و جای مرگ خیام را در همان کتاب سوامی ندیدهاند. البته با تصحیح تفاوت کبیسه تازه 24 ذیقعده خواهد شد. کارهای علمی و فلسفی عمر خیام(به گزارش گوند تیرته) 1-نزدیکهای 460 ه. ق(1067 م):رسالهای دربارهی روش هندیان برای یافتنریشهی دوم و سوم-نسخهای از آن به دست نیامده و بلکه خیام خود از آن در جبراشنام برده است. 2-نزدیکیهای 461 ه. ق(1068 م):رسالهی عربی(رسالهی ابی الفتح عمر بنابراهیم الخیامی(5 برگ)در پاسخ یک مسئله،حل یک معادلهی جبری بیاری مقاطعمخروطی. یک نسخه نزد عباس آشتیانی. از آن در مجلهی"شرق"تهران ربیع الاول1350 ه. ق(آگوست 1931)چاپ شده است. 3-نزدیکیهای 467-462 ه. ق(1074-1069 م):جربه عربی. مقالات درجبر و مقاله تقدیم به قاضی القضات ابو طاهر. یک-کتابخانهی یونیرسیتهی لیدن کد U-41- (25 برگ). دو-کتابخانهی ملی پاریس 2461 enalS . بنیاد CNA6311 نوشته شده در 527ه. ق(1133). سه-کتابخانهی ملی پاریس 7-2457 enalS . بنیاد CNA 1104. چهار-دفتر هند در لندن 734Ṣ56-(48 برگ). پنج-همراه ترجمهی فرانسه از سوی وپکه(1841 م) شش-همراه ترجمهی انگلیسی و نمودارها از سوی داود کیزر،نیویورک 1931. 4-470 ه. ق(1077). مصادرات کتاب اقلیدس به عربی. قضایای اقلیدس. یکنسخه در کتابخانهی یونیورسیتهی لیدن(کد IIIV 199)(26 برگ). رونویس شده درشعبان 615 ه. ق(1218 م)از روی نسخهایکه بخط عمر خیام و در تاریخ آخر جمادیالاول 470 ه. ق(20 نوامبر 1077)بوده است. 5-کتاب دستی فیزیک:یافت نشده است و بیهقی از آن نام برده است. 6-نزدیکیهای 471 ه. ق(1078 م):زیج ملکشاهی،گزارش شده از سوی حاجیخلیفه چلپی در گذشته به سال 1068 ه. ق. و قطب الدین شیرازی در گذشته به سال710 ه. ق. در تحفة الشامیه(نزدیک 684 ه. ق. 1285 م). 7-لوازم امکنه:برای پیشگویی هوا،نامبرده شده در تاریخ الفی. یافت نشدهاست. 8-472 ه. ق(1079 م):ترجمهی فارسی اندرزنامهی ابو علی سینا. 9-473 ه. ق(1080 م):رسالهای به عربی-کون و تکلیف. یک-نسخهی در قاهره از نور الدین بک مصطفی. نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و از سوی چاپ سعادت در قاهره چاپ شده است. (1917). دو-از سوی ندوی در کتاب خیام(1933 م). 10-نزدیکیهای 474 ه. ق(1081 م)رسالهای عربی به پیوست به کون و تکلیف. یک-نسخهای در قاهره از نور الدین مصطفی بک نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و چاپ سعادت در قاهره(1917). دو:در خیام کارندوی صفحههای 392-385. 11-نزدیکیهای 474(1081 م)رسالهای عربی الوجود جلد اول-وجود. یک-نسخهای در قاهره از نور الدین مصطفی بک نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و چاپ سعادت قاهره(1917). دو-در خیام کارندوی صفحه های 398-394. 12-نزدیکیهای 474 ه. ق(1081 م)رسالهی عربی الوجود جلد دوم اوصاف وموصوفات. یک-نسخهای در قاهره از نور الدین مصطفی بک نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و چهار-دفتر هند در لندن 734Ṣ56-(48 برگ). پنج-همراه ترجمهی فرانسه از سوی وپکه(1841 م) شش-همراه ترجمهی انگلیسی و نمودارها از سوی داود کیزر،نیویورک 1931. 4-470 ه. ق(1077). مصادرات کتاب اقلیدس به عربی. قضایای اقلیدس. یکنسخه در کتابخانهی یونیورسیتهی لیدن(کد IIIV 199)(26 برگ). رونویس شده درشعبان 615 ه. ق(1218 م)از روی نسخهایکه بخط عمر خیام و در تاریخ آخر جمادیالاول 470 ه. ق(20 نوامبر 1077)بوده است. 5-کتاب دستی فیزیک:یافت نشده است و بیهقی از آن نام برده است. 6-نزدیکیهای 471 ه. ق(1078 م):زیج ملکشاهی،گزارش شده از سوی حاجیخلیفه چلپی در گذشته به سال 1068 ه. ق. و قطب الدین شیرازی در گذشته به سال710 ه. ق. در تحفة الشامیه(نزدیک 684 ه. ق. 1285 م). 7-لوازم امکنه:برای پیشگویی هوا،نامبرده شده در تاریخ الفی. یافت نشدهاست. 8-472 ه. ق(1079 م):ترجمهی فارسی اندرزنامهی ابو علی سینا. 9-473 ه. ق(1080 م):رسالهای به عربی-کون و تکلیف. یک-نسخهی در قاهره از نور الدین بک مصطفی. نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و از سوی چاپ سعادت در قاهره چاپ شده است. (1917). دو-از سوی ندوی در کتاب خیام(1933 م). 10-نزدیکیهای 474 ه. ق(1081 م)رسالهای عربی به پیوست به کون و تکلیف. یک-نسخهای در قاهره از نور الدین مصطفی بک نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و چاپ سعادت در قاهره(1917). دو:در خیام کارندوی صفحههای 392-385. 11-نزدیکیهای 474(1081 م)رسالهای عربی الوجود جلد اول-وجود. یک-نسخهای در قاهره از نور الدین مصطفی بک نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و چاپ سعادت قاهره(1917). دو-در خیام کارندوی صفحه های 398-394. 12-نزدیکیهای 474 ه. ق(1081 م)رسالهی عربی الوجود جلد دوم اوصاف وموصوفات. یک-نسخهای در قاهره از نور الدین مصطفی بک نوشته شده در 699 ه. ق(1300 م)و چاپ سعادت قاهره(1917). دو-نسخهای در پونا از پرفسور عبد القدیر نوشته شده در 1027 ه. ق(1618 م). سه-پترمن 466. نوشته شده در 888 ه. ق(1483 م). چهار پترمن 35-258-2 tneirO نوشته شده در 1061 ه. ق(1651 م). پنج-مجله شرق تهران شعبان 1350 ه. ق(1931). شش-کتاب خیام از ندوی صفحههای 411-401. 13-488 ه. ق(1095 م)کلیات الوجود به فارسی. یک-موزه بریتانیا در لندن 6572-57. دو-کتابخانهی ملی پاریس 711. سه-کتابخانهی مجلس شورا-تهران 9072 به تاریخ 22 شوال 1288. چاپ شدهدر مجلهی شرق،شعبان 1350 ه. ق. صفحههای 643 تا 649. چهار-کتاب خیام از ندوی صفحههای 423-414. 14-اشعار عربی. 15-قطعههای فارسی. 16-پیش از 515 ه. ق(1122). میزان الحکم-ترازوی فیلسوفان. یک-یونیور سیتهی بمبئی نوشته شده 86-585 ه. ق(1191). دو-کتابخانهی استان حیدرآباد 125 نوشته شده در 1033 ه. ق(1624 م). سه-کتابخانهی گوتاهرتسوگ321158. چهار-در کتاب خیام از ندوی صفحههای 432-427. پنج-فریدریک روزن-عمر خیام. 5-تاریخ دقیق زاییده شدن عمر خیام اکنون میتوانیم تاریخ دقیق زاییده شدن عمر خیام را از راه حل مسئلههای ستارهشماری که در کتاب تتمة الصوان الحکمه،یعنی کتابی که دربارهی زندگانی فیلسوفان ایراناست بدست آوریم. چاپ سعادت قاهره(1917). دو-نسخهای در پونا از پرفسور عبد القدیر نوشته شده در 1027 ه. ق(1618 م). سه-پترمن 466. نوشته شده در 888 ه. ق(1483 م). چهار پترمن 35-258-2 tneirO نوشته شده در 1061 ه. ق(1651 م). پنج-مجله شرق تهران شعبان 1350 ه. ق(1931). شش-کتاب خیام از ندوی صفحههای 411-401. 13-488 ه. ق(1095 م)کلیات الوجود به فارسی. یک-موزه بریتانیا در لندن 6572-57. دو-کتابخانهی ملی پاریس 711. سه-کتابخانهی مجلس شورا-تهران 9072 به تاریخ 22 شوال 1288. چاپ شدهدر مجلهی شرق،شعبان 1350 ه. ق. صفحههای 643 تا 649. چهار-کتاب خیام از ندوی صفحههای 423-414. 14-اشعار عربی. 15-قطعههای فارسی. 16-پیش از 515 ه. ق(1122). میزان الحکم-ترازوی فیلسوفان. یک-یونیور سیتهی بمبئی نوشته شده 86-585 ه. ق(1191). دو-کتابخانهی استان حیدرآباد 125 نوشته شده در 1033 ه. ق(1624 م). سه-کتابخانهی گوتاهرتسوگ321158. چهار-در کتاب خیام از ندوی صفحههای 432-427. پنج-فریدریک روزن-عمر خیام. 5-تاریخ دقیق زاییده شدن عمر خیام اکنون میتوانیم تاریخ دقیق زاییده شدن عمر خیام را از راه حل مسئلههای ستارهشماری که در کتاب تتمة الصوان الحکمه،یعنی کتابی که دربارهی زندگانی فیلسوفان ایراناست بدست آوریم. (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) سر،ای. دی. راس. به وجود این کتاب پی برده است(در sosB 1929)و پس از آنقاری کریم الله در مجلهی کالج عثمانیه در مارس و سپتامبر 1931 و پس از این دو پرفسورمحمد شفیع در فرهنگ اسلامی در اکتبر 1932 از آن نام برده است. نسخهای از اینکتاب در برلین و دو نسخه یکی در کتابخانهی ملامراد،و دیگری در کتابخانهی بشیر آقادر استانبول یافت میشود. نویسندهی این کتاب که شهرزوری کتاب نزهت الارواح خودرا از روی آن ساخته است،ظهیر الدین ابو الحسن بیهقی،همراه پدر خود بیهقی بزرگ دردر سال 507 ه. ق(492 ه. خورشیدی و برابر با 1113 م)به حضرت عمر معرفی شدهاست. و ابو الحسن بیهقی از 499 تا 451 ه. خورشیدی(1120 تا 1122 م)در نیشابوردانش آموخته و دانشجویی نامدار شده است(معجم الادبا از یاقوت-فرهنگ اسلامی1930 م). این بیهقی تاریخ زاییده شدن حکیم عمر خیام را بصورت یک مسئلهی ستارهشماریبه دست داده است،این چنین: "طالع او دو پیکر بود،خورشید و تیر در درجهی 3 طالع درد و پیکر،تیر صمیمی وهرمز از تثلیث ناظر به این دو بود. "34 سوامی گوند تیرته این مسئله را که با آن،بیهقی تاریخ زاییده شدن خیام را دادهاست چنین حل میکند: 1-خیام گاه برآمدن آفتاب زاییده شده است. 2-طول خورشید و تیر هرگاه که زمین مرکز گرفته شود 63 درجه بوده است(آغازشمار این درجه نزد ایرانیان نقطهی اعتدال بهاری و آغاز برج حمل گرفته میشد). 3-طول هرمز هرگاه که زمین مرکز گرفته شود 63 درجه به علاوه و یا منهای 120درجه یعنی 183 درجه و یا 303 درجه بوده است(با توجه به 9 درجه تفاوت وضعیت از183 درجه یا از 303 درجه). 4-ستارهی تیر در حال نزدیک شدن به خورشید بود تا آنکه به درون کمانی واردشود،که از خورشید 16 دقیقه فاصله داشته باشد(صمیمی). از این نشانیها گوندتیرته،با یاری اس. آر. سوب رحمانیه35و با در دست داشتن جدول ستارهشماری ازجدولهای هندی،که برای ایرانیان آشنا بوده است،و جداول ایرانی،بویژه زیج ایلخانیاز خواجه نصیر الدین طوسی(مرگ 638 ه. خورشیدی)توانسته است تاریخ دقیق زاییدهشدن خیام را بدست آورد. جدولهای هندی را برپایهی دو کتاب آریه بهته36و سوریه سدهانته37برای&%02841ZIFG028G% سر،ای. دی. راس. به وجود این کتاب پی برده است(در sosB 1929)و پس از آنقاری کریم الله در مجلهی کالج عثمانیه در مارس و سپتامبر 1931 و پس از این دو پرفسورمحمد شفیع در فرهنگ اسلامی در اکتبر 1932 از آن نام برده است. نسخهای از اینکتاب در برلین و دو نسخه یکی در کتابخانهی ملامراد،و دیگری در کتابخانهی بشیر آقادر استانبول یافت میشود. نویسندهی این کتاب که شهرزوری کتاب نزهت الارواح خودرا از روی آن ساخته است،ظهیر الدین ابو الحسن بیهقی،همراه پدر خود بیهقی بزرگ دردر سال 507 ه. ق(492 ه. خورشیدی و برابر با 1113 م)به حضرت عمر معرفی شدهاست. و ابو الحسن بیهقی از 499 تا 451 ه. خورشیدی(1120 تا 1122 م)در نیشابوردانش آموخته و دانشجویی نامدار شده است(معجم الادبا از یاقوت-فرهنگ اسلامی1930 م). این بیهقی تاریخ زاییده شدن حکیم عمر خیام را بصورت یک مسئلهی ستارهشماریبه دست داده است،این چنین: "طالع او دو پیکر بود،خورشید و تیر در درجهی 3 طالع درد و پیکر،تیر صمیمی وهرمز از تثلیث ناظر به این دو بود. "34 سوامی گوند تیرته این مسئله را که با آن،بیهقی تاریخ زاییده شدن خیام را دادهاست چنین حل میکند: 1-خیام گاه برآمدن آفتاب زاییده شده است. 2-طول خورشید و تیر هرگاه که زمین مرکز گرفته شود 63 درجه بوده است(آغازشمار این درجه نزد ایرانیان نقطهی اعتدال بهاری و آغاز برج حمل گرفته میشد). 3-طول هرمز هرگاه که زمین مرکز گرفته شود 63 درجه به علاوه و یا منهای 120درجه یعنی 183 درجه و یا 303 درجه بوده است(با توجه به 9 درجه تفاوت وضعیت از183 درجه یا از 303 درجه). 4-ستارهی تیر در حال نزدیک شدن به خورشید بود تا آنکه به درون کمانی واردشود،که از خورشید 16 دقیقه فاصله داشته باشد(صمیمی). از این نشانیها گوندتیرته،با یاری اس. آر. سوب رحمانیه35و با در دست داشتن جدول ستارهشماری ازجدولهای هندی،که برای ایرانیان آشنا بوده است،و جداول ایرانی،بویژه زیج ایلخانیاز خواجه نصیر الدین طوسی(مرگ 638 ه. خورشیدی)توانسته است تاریخ دقیق زاییدهشدن خیام را بدست آورد. جدولهای هندی را برپایهی دو کتاب آریه بهته36و سوریه سدهانته37برای&%02841ZIFG028G% سالهای بین 3101 پیش از میلاد(آغاز دورهی کالی-یوگهی38هندی)تا 2000 پساز میلاد،دکتر سوامی کنوپلایی39ساخته است. دو کتاب بالا برای ایرانیان بنامکتاب ابن بطوطه و سند هند شناخته شده است. از اینرو گوند تیرته نخست برپایهی اینجدولها که در آن زمان برای ایرانیان معلوم بوده است حساب کرده است. از کتاب زیجملکشاهی(عمر خیام)و زیج سنجری(عبد الرحمن خازنی)تنها نام آنها را خواندهایمولی زیج ایلخانی دارای جدولهایی است که وضع سیارهها را از آغاز سال یزدگردی(601 م)میدهد و گوند تیرته حسابهای خود را بیاری این زیج نیز توانسته است تائیدکند که در اینجا دیگر در این جزئیات وارد نمیشویم و تنها چند نکته را یادآور میشویم. نخست تعیین روز و ماه زاییده شدن-بر حسب زیج ملکشاهی با جلالی که آغاز آناز تاریخ جمعه 10 رمضان 471 ه. ق(457 ه. خورشیدی)است،در این روز خورشیددر اول حمل،نقطهی تعادل بهاری،وارد میشود و 63 روز به درازا میکشد تا خورشیدنخستین 62 درجه از اول حمل را بهپیماید که دومین درجه از دو پیکر را گذرانده باشدو 64 روز پس از آن در درجهی سوم دو پیکر وارد شود. پس مییابیم که خیام روز سومخرداد در برآمدن آفتاب به این جهان آمده است. (برابر با 18 مه-1048 یولیانی). دوم-یافتن سال زاییده شدن-اشاره شد که عمر خیام خود پاکنویسی از رسالهیمصادرات اقلیدس نوشته است. نسخهنویس از این پاکنویس شدهی خیام چنین مینویسد: "در پایان این رساله گفتههای شیخ الامام عمر بن ابراهیم خیامی به نوشته این چنینآمده است":پاکنویس این رساله در دار الکتب()در آخرین روز جمادی الاول470 ه. پایان یافته است. "این رساله با دستنوشتهی مسعود بن محمد بن علی الحلفویدر 5 شعبان 615 ه. پایان یافت. " پس بدینسان میدانیم که عمر خیام پاکنویس رسالهی مصادرات اقلیدس را در 30-ام جمادی الاول 470 ه. ق. به پایان رسانده است. همچنین میدانیم که رصدخانهیملکشاهی در 466 ه. ق. (453 ه. خورشیدی)و سال جلالی نیز در 471 ه. ق. بنیادگذارده شده است. بیهقی به ما گزارش میدهد که خیام را در سال 507 ه. ق. (برابر با492 ه. خورشیدی)یعنی 40 سال پس از بنیادگذاری رصدخانهی ملکشاهی دیده استپس براحتی میتوانیم بگوئیم که سن خیام در زمان بنیادگذاری رصدخانه(453 ه. خورشیدی)میان 20 تا 55 سال بوده است و از اینرو میبایستی در سالهای میان 398 تا 433 ه. خورشیدی(1019 تا 1054 م)زاییده شده باشد. سالهای بین 3101 پیش از میلاد(آغاز دورهی کالی-یوگهی38هندی)تا 2000 پساز میلاد،دکتر سوامی کنوپلایی39ساخته است. دو کتاب بالا برای ایرانیان بنامکتاب ابن بطوطه و سند هند شناخته شده است. از اینرو گوند تیرته نخست برپایهی اینجدولها که در آن زمان برای ایرانیان معلوم بوده است حساب کرده است. از کتاب زیجملکشاهی(عمر خیام)و زیج سنجری(عبد الرحمن خازنی)تنها نام آنها را خواندهایمولی زیج ایلخانی دارای جدولهایی است که وضع سیارهها را از آغاز سال یزدگردی(601 م)میدهد و گوند تیرته حسابهای خود را بیاری این زیج نیز توانسته است تائیدکند که در اینجا دیگر در این جزئیات وارد نمیشویم و تنها چند نکته را یادآور میشویم. نخست تعیین روز و ماه زاییده شدن-بر حسب زیج ملکشاهی با جلالی که آغاز آناز تاریخ جمعه 10 رمضان 471 ه. ق(457 ه. خورشیدی)است،در این روز خورشیددر اول حمل،نقطهی تعادل بهاری،وارد میشود و 63 روز به درازا میکشد تا خورشیدنخستین 62 درجه از اول حمل را بهپیماید که دومین درجه از دو پیکر را گذرانده باشدو 64 روز پس از آن در درجهی سوم دو پیکر وارد شود. پس مییابیم که خیام روز سومخرداد در برآمدن آفتاب به این جهان آمده است. (برابر با 18 مه-1048 یولیانی). دوم-یافتن سال زاییده شدن-اشاره شد که عمر خیام خود پاکنویسی از رسالهیمصادرات اقلیدس نوشته است. نسخهنویس از این پاکنویس شدهی خیام چنین مینویسد: "در پایان این رساله گفتههای شیخ الامام عمر بن ابراهیم خیامی به نوشته این چنینآمده است":پاکنویس این رساله در دار الکتب()در آخرین روز جمادی الاول470 ه. پایان یافته است. "این رساله با دستنوشتهی مسعود بن محمد بن علی الحلفویدر 5 شعبان 615 ه. پایان یافت. " پس بدینسان میدانیم که عمر خیام پاکنویس رسالهی مصادرات اقلیدس را در 30-ام جمادی الاول 470 ه. ق. به پایان رسانده است. همچنین میدانیم که رصدخانهیملکشاهی در 466 ه. ق. (453 ه. خورشیدی)و سال جلالی نیز در 471 ه. ق. بنیادگذارده شده است. بیهقی به ما گزارش میدهد که خیام را در سال 507 ه. ق. (برابر با492 ه. خورشیدی)یعنی 40 سال پس از بنیادگذاری رصدخانهی ملکشاهی دیده استپس براحتی میتوانیم بگوئیم که سن خیام در زمان بنیادگذاری رصدخانه(453 ه. خورشیدی)میان 20 تا 55 سال بوده است و از اینرو میبایستی در سالهای میان 398 تا 433 ه. خورشیدی(1019 تا 1054 م)زاییده شده باشد. جدول 1-طول هرمز در سوم خرداد در سالهای آمده در متن (به تصویر صفحه مراجعه شود)برای اینکه بدانیم در چنین فاصلهی زمانی در چه سالهایی هرمز در روز 3 خرداددر تثلیث بوده است باید وضعیت آنرا در تمامی این سالها بسنجیم و تنها سالهایی رابرگزینیم که هرگاه زمین مرکز گرفته شود،طول هرمز 183 و یا 303 درجه و یا تا 9 درجهدرون این وضعیت باشد. چنانکه دیده میشود،در کنار 4 دادهی در جدول که وابسته به 4 سال 400 و 403 و415 و 427 ه. خورشیدی است،نشانی * گذارده شده است که در این 4 سال در 3خرداد هرمز از تثلیت ناظر به خورشید بوده است. برای معین کردن سال دقیق زاییدهشدن میان این 4 سال باید سالی را برگزید که ستارهی تیر در 3 خرداد،در درجهی 63از حمل باشد. طول استوایی ستارهی تیر را در 3 خرداد از جداول ستارهشماری هندیبرای این چهار سال در اینجا میآوریم: جدول 1-طول هرمز در سوم خرداد در سالهای آمده در متن (به تصویر صفحه مراجعه شود)برای اینکه بدانیم در چنین فاصلهی زمانی در چه سالهایی هرمز در روز 3 خرداددر تثلیث بوده است باید وضعیت آنرا در تمامی این سالها بسنجیم و تنها سالهایی رابرگزینیم که هرگاه زمین مرکز گرفته شود،طول هرمز 183 و یا 303 درجه و یا تا 9 درجهدرون این وضعیت باشد. چنانکه دیده میشود،در کنار 4 دادهی در جدول که وابسته به 4 سال 400 و 403 و415 و 427 ه. خورشیدی است،نشانی * گذارده شده است که در این 4 سال در 3خرداد هرمز از تثلیت ناظر به خورشید بوده است. برای معین کردن سال دقیق زاییدهشدن میان این 4 سال باید سالی را برگزید که ستارهی تیر در 3 خرداد،در درجهی 63از حمل باشد. طول استوایی ستارهی تیر را در 3 خرداد از جداول ستارهشماری هندیبرای این چهار سال در اینجا میآوریم: جدول 2-طول تیر در 3 خرداد در سالهای یاد شده(به تصویر صفحه مراجعه شود)در تنها سالی از این چهار سال که تیر در 3 خرداد،در سومین درجهی دو پیکراست سال 427 ه. خورشیدی(1048 م)است و بدینسان مسئله گشوده شده و یافتیم کهعمر خیام در برآمدن خورشید در 3 خرداد سال 427 ه. خورشیدی برابر با 18 مه 1048یولیانی(با برگردان به سال-گریگوری 24 مه)به این جهان آمده است. 6-زایچهی خیام از روی اطلاعاتی که اکنون از حرکت اپاختران میدانیم محاسبهایکه به یاری جدولهای زیج ایلخانی شد برای روز سوم خرداد هنگام برآمدنآفتاب جای اپاختران را درست در همانجایی میدهد که بیهقی نوشته است40. ازقرن 11 میلادی تاکنون در ستارهشماری پیشرفتهای بسیاری شده است و آقای سوبرهمانیه شستری41که در این حسابها مرا یاری کرده است و در ستارهشماری پیشینیانو ستارهشماری در این دوره بسیار وارد است جای تمامی اپاختران را در هنگام برآمدنآفتاب در سوم خرداد 427 ه. خورشیدی برای نیشابور به عرض 36 درجه و 13 دقیقهیشمالی و طول 58 درجه و 45 دقیقهی شرقی از گرینویچ حساب کرده است. جای اپاخترانو زایچهیرا که وی پیشگویی کرده است و تعبیرهای ستارهشناسی را که از کتابهای آلن لئو42،و جاتک پارجات43یافته است در اینجا آوردهایم،دیده میشود که ایننوشتهها بگونهای برجسته با زندگانی و ویژگیهای عمر خیام جور میآید. جدول 2-طول تیر در 3 خرداد در سالهای یاد شده(به تصویر صفحه مراجعه شود)در تنها سالی از این چهار سال که تیر در 3 خرداد،در سومین درجهی دو پیکراست سال 427 ه. خورشیدی(1048 م)است و بدینسان مسئله گشوده شده و یافتیم کهعمر خیام در برآمدن خورشید در 3 خرداد سال 427 ه. خورشیدی برابر با 18 مه 1048یولیانی(با برگردان به سال-گریگوری 24 مه)به این جهان آمده است. 6-زایچهی خیام از روی اطلاعاتی که اکنون از حرکت اپاختران میدانیم محاسبهایکه به یاری جدولهای زیج ایلخانی شد برای روز سوم خرداد هنگام برآمدنآفتاب جای اپاختران را درست در همانجایی میدهد که بیهقی نوشته است40. ازقرن 11 میلادی تاکنون در ستارهشماری پیشرفتهای بسیاری شده است و آقای سوبرهمانیه شستری41که در این حسابها مرا یاری کرده است و در ستارهشماری پیشینیانو ستارهشماری در این دوره بسیار وارد است جای تمامی اپاختران را در هنگام برآمدنآفتاب در سوم خرداد 427 ه. خورشیدی برای نیشابور به عرض 36 درجه و 13 دقیقهیشمالی و طول 58 درجه و 45 دقیقهی شرقی از گرینویچ حساب کرده است. جای اپاخترانو زایچهیرا که وی پیشگویی کرده است و تعبیرهای ستارهشناسی را که از کتابهای آلن لئو42،و جاتک پارجات43یافته است در اینجا آوردهایم،دیده میشود که ایننوشتهها بگونهای برجسته با زندگانی و ویژگیهای عمر خیام جور میآید. یادداشتهای آقای است. آر. سوب رهمانیه شستری-محاسبهها نخست،برایکمانها،تا ثانیه دقیق حساب شده و سپس به دقیقه تقریب شده است. طولهای به"خورشید مرکز"و غیره برای 8 اپاختر عمده از جدولهای نیوکمب هیل44(نامههایستاره شماری جلدهای IV و IIV حساب شده است. و چون جدولهای نیوکمب هیلمحاسبهی کامل را برای زمانی تا این اندازه دور در قرن 11 ممکم نمیسازد،پس تغییراتقرنی و عاملهای برای دورههای طولانی را که عنصرهای محاسبه برای آن در این کتابآمده است نیز باید به حساب آورد،طول ماه طبق عناصری است که براون45دادهاست و طول پلوتو طبق عناصر نیکلسن46و مایال47،بدون آنکه برای آن انحرافهاینوسانی48حساب شود یعنی برای پلوتو آنچنان حساب شده است که اگر درست بریکبیضی کپلری بگردد. جدول 3-جای اپاختران هنگام زاده شدن عمر خیام (به تصویر صفحه مراجعه شود) یادداشتهای آقای است. آر. سوب رهمانیه شستری-محاسبهها نخست،برایکمانها،تا ثانیه دقیق حساب شده و سپس به دقیقه تقریب شده است. طولهای به"خورشید مرکز"و غیره برای 8 اپاختر عمده از جدولهای نیوکمب هیل44(نامههایستاره شماری جلدهای IV و IIV حساب شده است. و چون جدولهای نیوکمب هیلمحاسبهی کامل را برای زمانی تا این اندازه دور در قرن 11 ممکم نمیسازد،پس تغییراتقرنی و عاملهای برای دورههای طولانی را که عنصرهای محاسبه برای آن در این کتابآمده است نیز باید به حساب آورد،طول ماه طبق عناصری است که براون45دادهاست و طول پلوتو طبق عناصر نیکلسن46و مایال47،بدون آنکه برای آن انحرافهاینوسانی48حساب شود یعنی برای پلوتو آنچنان حساب شده است که اگر درست بریکبیضی کپلری بگردد. جدول 3-جای اپاختران هنگام زاده شدن عمر خیام (به تصویر صفحه مراجعه شود) خانه(1) هرگاه دو پیکر(جوزا)هنگام زاییده شدن نوزاد در حال برآمدن باشد نوزاد گرایشو خوی انسانی و مطالعهای و تشخص انسانی مییابد. زندگانی دارندهی این زایچه بیشتردر راه دستیابیهای روشنفکرانه خوب و ساختی توانا و سینهای پهن و دندانهی محکمو حافظهای قوی است. طبعی عصبی و تحریکپذیر و همچنین فردی تیزهوش و واکنشنشاندهنده است. در کارهایی که بیاری دیگران دستاندرکار باشد پیشبرد دارد و هرگاهخود تنها دست بکار باشد آنرا نیمهتمام میگذارد(آلن لئو). بودن تیر(عطارد)در اینخانه نشانهای از ذهن نوساز و توانا در تفکر روشن است که از انحراف و پیشداوری آزادو دارای ذوقی برای سفر و تحصیل علم است(آلن لئو). با هم بودن خورشید و تیر،بهذهن که تا آخرین دوران پیری نیز فعال و پرتوان میماند قدرت و تازگی میدهد(آلنلئو). نظر تثلیت داشتن هرمز به طالع،نشانهایست براینکه سرنوشت به یک زندگانیرهبانی مانند میانجامد و از سوی شاهان نیز عزت مییابد(جاتک پارجات)و چون ایننظر در طالع،به خورشید و تیر است این نشانهایست به گرایش به سوی بررسیهای مذهبیو فلسفی(آلن لئو). خانه(2) چون کیوان(زحل)بدین خانه نظر نحس دارد،این نظر نشانهایست از اینکه صاحباین زایچه بههمسر میماند. خانه(3) صاحب خانه(که تیر باشد)در خانه نیست و بهرام و کیوان هردو بدان نظر نحسدارند(بهرام از تربیع و کیوان در مقابله)و این نشانهی آن است که نوزاد برادر و یاخواهر کوچکتر نخواهد داشت. خانه(4) چون خورشید و تیر در زمان برآمدن هستند،این نشانهایست براینکه مادر نوزادعمری دراز خواهد داشت(جاتک پارجات). خانه(1) هرگاه دو پیکر(جوزا)هنگام زاییده شدن نوزاد در حال برآمدن باشد نوزاد گرایشو خوی انسانی و مطالعهای و تشخص انسانی مییابد. زندگانی دارندهی این زایچه بیشتردر راه دستیابیهای روشنفکرانه خوب و ساختی توانا و سینهای پهن و دندانهی محکمو حافظهای قوی است. طبعی عصبی و تحریکپذیر و همچنین فردی تیزهوش و واکنشنشاندهنده است. در کارهایی که بیاری دیگران دستاندرکار باشد پیشبرد دارد و هرگاهخود تنها دست بکار باشد آنرا نیمهتمام میگذارد(آلن لئو). بودن تیر(عطارد)در اینخانه نشانهای از ذهن نوساز و توانا در تفکر روشن است که از انحراف و پیشداوری آزادو دارای ذوقی برای سفر و تحصیل علم است(آلن لئو). با هم بودن خورشید و تیر،بهذهن که تا آخرین دوران پیری نیز فعال و پرتوان میماند قدرت و تازگی میدهد(آلنلئو). نظر تثلیت داشتن هرمز به طالع،نشانهایست براینکه سرنوشت به یک زندگانیرهبانی مانند میانجامد و از سوی شاهان نیز عزت مییابد(جاتک پارجات)و چون ایننظر در طالع،به خورشید و تیر است این نشانهایست به گرایش به سوی بررسیهای مذهبیو فلسفی(آلن لئو). خانه(2) چون کیوان(زحل)بدین خانه نظر نحس دارد،این نظر نشانهایست از اینکه صاحباین زایچه بههمسر میماند. خانه(3) صاحب خانه(که تیر باشد)در خانه نیست و بهرام و کیوان هردو بدان نظر نحسدارند(بهرام از تربیع و کیوان در مقابله)و این نشانهی آن است که نوزاد برادر و یاخواهر کوچکتر نخواهد داشت. خانه(4) چون خورشید و تیر در زمان برآمدن هستند،این نشانهایست براینکه مادر نوزادعمری دراز خواهد داشت(جاتک پارجات). خانه(5) در خانه 5 یا سیارههای نحس جا گرفتهاند و یا این چنین سیارههایی بدین خانهنظر دارند،پس بدون بچه خواهد ماند(جاتک پارجات)و چون سرگوزهر(راست تنین)در این خانه است،پس طبیعتی خجالتی خواهد داشت و از مل بیبهره میماند(جاتکپارجات). خانه(6) صاحب این خانه(تیر)در خانهی 12 است و حاکم برطالع نیز(خورشید)درجای برآمدن است پس دشمنانی خواهد یافت ولی براینها چیره خواهد گشت(جاتکپارجات). خانه(7) هرمز(مشتری)که صاحب خانه است در آبریز(دول-دلو)جای گرفته است و اینجاییست عقیم و ناهید نیز چون(در اثر چیرگی نور خورشید در مقارنه)ناتوان استپس،صاحب زایچه همسری نخواهد داشت(جاتک پارچات). خانه(8) صاحب سه درجهی نخستین از این خانه هرمز است که در خانهی کیوان جا گرفته استو صاحب ماندهی این خانه نیز کیوان است که در خانهی خود است و برآن حاکم... وحاکم برطالع نیز(خورشید)خانهی خود را دارد،پس دارندهی زایچه زندگانی درازیخواهد داشت و مرگ بخوشی و در آرامی سر میرسد(جاتک پارجات). خانه(9) خانه 9 را هرمز گرفته است. پس دارندهی زایچه فیلسوف خواهد شد و قراردادهایمذهبی خود را همهگونه بررسی خواهد کرد. شاهان او را عزت مینهند(جاتک پارجات) خانه(10) صاحب 2 بهر از این خانه کیوان است و صاحب یک بهر مانده هرمز میباشد و تنها خانه(5) در خانه 5 یا سیارههای نحس جا گرفتهاند و یا این چنین سیارههایی بدین خانهنظر دارند،پس بدون بچه خواهد ماند(جاتک پارجات)و چون سرگوزهر(راست تنین)در این خانه است،پس طبیعتی خجالتی خواهد داشت و از مل بیبهره میماند(جاتکپارجات). خانه(6) صاحب این خانه(تیر)در خانهی 12 است و حاکم برطالع نیز(خورشید)درجای برآمدن است پس دشمنانی خواهد یافت ولی براینها چیره خواهد گشت(جاتکپارجات). خانه(7) هرمز(مشتری)که صاحب خانه است در آبریز(دول-دلو)جای گرفته است و اینجاییست عقیم و ناهید نیز چون(در اثر چیرگی نور خورشید در مقارنه)ناتوان استپس،صاحب زایچه همسری نخواهد داشت(جاتک پارچات). خانه(8) صاحب سه درجهی نخستین از این خانه هرمز است که در خانهی کیوان جا گرفته استو صاحب ماندهی این خانه نیز کیوان است که در خانهی خود است و برآن حاکم... وحاکم برطالع نیز(خورشید)خانهی خود را دارد،پس دارندهی زایچه زندگانی درازیخواهد داشت و مرگ بخوشی و در آرامی سر میرسد(جاتک پارجات). خانه(9) خانه 9 را هرمز گرفته است. پس دارندهی زایچه فیلسوف خواهد شد و قراردادهایمذهبی خود را همهگونه بررسی خواهد کرد. شاهان او را عزت مینهند(جاتک پارجات) خانه(10) صاحب 2 بهر از این خانه کیوان است و صاحب یک بهر مانده هرمز میباشد و تنها شکل 1-زایچهی عمر خیام آنگونه که پیشینیان میدادند. (به تصویر صفحه مراجعه شود)شکل 2-زایچهی عمر خیام آنگونه که اکنون داده میشود(از نویسنده) (به تصویر صفحه مراجعه شود) شکل 1-زایچهی عمر خیام آنگونه که پیشینیان میدادند. (به تصویر صفحه مراجعه شود)شکل 2-زایچهی عمر خیام آنگونه که اکنون داده میشود(از نویسنده) (به تصویر صفحه مراجعه شود) کیوان است که به این خانه نظر دارد(ازتسدیس)و این نشانهایست از زندگی کنارجویانه. خانه(11) صاحب خانه در خانهاش نیست ولی گوزهردنب(ذنب التنین)در آن جای گرفتهاست. پس،از گذر زندگی خود خوشنود خواهد بود و از تشریفات دوریجو است(جاتکپارجات). نپتون در این خانه نشانهی یافتن دیدهای عرفانی و پنهانی است. خانه(12) صاحبان خانه که بهرام و ناهید باشند ناتواناند،یعنی دارندهی زایچه بیبهره ازدارایی و همسر خواهد بود(جاتک پارجات). اصطلاحهای ستارهشناسی را در پیوستمیشناسانیم. 7-انگارهای که ستارهشناسی از زایچهی خیام میدهد زایچه که دقیق معلوم باشد ستارهشناس میتواند زندگانی نوزاد را پیشگویی کند. من پاندیت نرترشستری49را که در ستارهشناسی استادی مشهور است میشناسم. زایچهی خیام را برای او در بخش ستاره فرستادم و از او خواستم که زندگانی دارندهیاین زایچه را پیشگویی کند و اینک پاسخ او: زایچه از آن نوزادی است در 3 خرداد 427 ه. خورشیدی در نیشابور(طول 58درجه و 45 دقیقه در شرق گرینویچ)هنگام برآمدن آفتاب،ماه تازه به منزل هفت-هنعه رفته است. (پیوست 1-منازل قمر را نگاه کنید)بردوران زندگانی این زایچهپنج خداوند فردار50تدبیر میراند. نخستین خداوند فردار هرمز است نوزاد،زندگانی را با دوران فرداری هرمز آغاز میکند که از 3 خرداد 427 تا 11اسفند 442 به درازا میکشد(16 سال). موقعیت هرمز که تدبیر با اوست نشان میدهد که کیوان است که به این خانه نظر دارد(ازتسدیس)و این نشانهایست از زندگی کنارجویانه. خانه(11) صاحب خانه در خانهاش نیست ولی گوزهردنب(ذنب التنین)در آن جای گرفتهاست. پس،از گذر زندگی خود خوشنود خواهد بود و از تشریفات دوریجو است(جاتکپارجات). نپتون در این خانه نشانهی یافتن دیدهای عرفانی و پنهانی است. خانه(12) صاحبان خانه که بهرام و ناهید باشند ناتواناند،یعنی دارندهی زایچه بیبهره ازدارایی و همسر خواهد بود(جاتک پارجات). اصطلاحهای ستارهشناسی را در پیوستمیشناسانیم. 7-انگارهای که ستارهشناسی از زایچهی خیام میدهد زایچه که دقیق معلوم باشد ستارهشناس میتواند زندگانی نوزاد را پیشگویی کند. من پاندیت نرترشستری49را که در ستارهشناسی استادی مشهور است میشناسم. زایچهی خیام را برای او در بخش ستاره فرستادم و از او خواستم که زندگانی دارندهیاین زایچه را پیشگویی کند و اینک پاسخ او: زایچه از آن نوزادی است در 3 خرداد 427 ه. خورشیدی در نیشابور(طول 58درجه و 45 دقیقه در شرق گرینویچ)هنگام برآمدن آفتاب،ماه تازه به منزل هفت-هنعه رفته است. (پیوست 1-منازل قمر را نگاه کنید)بردوران زندگانی این زایچهپنج خداوند فردار50تدبیر میراند. نخستین خداوند فردار هرمز است نوزاد،زندگانی را با دوران فرداری هرمز آغاز میکند که از 3 خرداد 427 تا 11اسفند 442 به درازا میکشد(16 سال). موقعیت هرمز که تدبیر با اوست نشان میدهد که دارندهی این زایچه دوران کودکی سالمی دارد و علم را در این دوران به تندی و آسانیفرامیگیرد. 51 دومین خداوند فردار کیوان است: کیوان از 12 اسفند 442 تا اول دی 461 تدبیر میراند. در زایچه،کیوان خانهی8 را گرفته است و در آغاز این دوره در خانهی 3 خواهد بود. در این دوران(تا 34 سالگی)دارندهی زایچه با گرفتاریهایی درگیر خواهد بود. در همان آغاز این دورهپدر خود را از دست خواهد داد(جاتک پارجات). تا پایان سالخدایی کیوان که تاروز 28 بهمن 445 باشد،گرفتاری و کمبودهای مالی خواهد داشت. از 29 بهمن سالخداییتیر آغاز میگردد و تا به 21 مهر 448 میرسد. جای تیر در زایچه و همچنین در آغاز سالخداییاش خوب است،در سال 446 تعلیمات مذهبی*میبیند و در سال 447 یکحامی مییابد*و یک اثر ریاضی مینویسد. *از 22 مهر 448 تا 25 آبان 449 سالخداییگوزهردنب است. در ین دوره با دشمنانی رویاروی میشود. در سالخدایی ناهید(26 آبان 449 تا 9 دی 452-از 22 سالگی)در جستجوی همسر برمیآید که برهممیخورد. پیش از 9 دی 452 از عنایتهای شاهانهای برخوردار میگردد. *از 10 دی453 که سالخدایی مهر است دچار ناراحتیهای شدید بدنی میگردد. ولی در سالخداییبعدی که از ماه است(آذر 453 تا 8 تیر 445)جاه و مقام والایی مییابد. در سالخداییبهرام(مریخ از 9 تیر 445 تا 8 تیر 445)درگیر با ناخوشیهای شدید خواهد شدکه دنبالهی آن تا در سالخدایی گوزهرسر نیز میرسد(12 مرداد 456 تا 3 خرداد 459)و در این زمان یک تغییر روش فکری و بازگشتی در زندگیاش پیدا میشود. به روانشناسیرو میکند و کارهای فکری و فسلفه و اخلاق او را در خود میگیرد که تا در سالخدایی بعدیاز هرمز(4 خرداد 459 تا اول دی 461 تا 34 سالگی)نیز دنبال میشود. سومین خداوند فردار تیر است: فرداری تیر از دوم دی 461 آغاز میگردد و در 3 شهریور 478 یعنی در 54 سالگیپایان میپذیرد. هرچند که تیر در زمان زاییده شدن در زایچه جای خوبی را گرفته استولی در آغاز این دوره در خانهی 8 است و این نشانهی ناراحتیهایی است. از دوم دی461 تا 18 فروردین 464 که دورهی سالخدایی تیر است از دل و جان خود را وقف تأملدر خدا میکند و از فلسفه به صوفیگری میگراید. در دوران سالخدایی ناهید(11 فروردین دارندهی این زایچه دوران کودکی سالمی دارد و علم را در این دوران به تندی و آسانیفرامیگیرد. 51 دومین خداوند فردار کیوان است: کیوان از 12 اسفند 442 تا اول دی 461 تدبیر میراند. در زایچه،کیوان خانهی8 را گرفته است و در آغاز این دوره در خانهی 3 خواهد بود. در این دوران(تا 34 سالگی)دارندهی زایچه با گرفتاریهایی درگیر خواهد بود. در همان آغاز این دورهپدر خود را از دست خواهد داد(جاتک پارجات). تا پایان سالخدایی کیوان که تاروز 28 بهمن 445 باشد،گرفتاری و کمبودهای مالی خواهد داشت. از 29 بهمن سالخداییتیر آغاز میگردد و تا به 21 مهر 448 میرسد. جای تیر در زایچه و همچنین در آغاز سالخداییاش خوب است،در سال 446 تعلیمات مذهبی*میبیند و در سال 447 یکحامی مییابد*و یک اثر ریاضی مینویسد. *از 22 مهر 448 تا 25 آبان 449 سالخداییگوزهردنب است. در ین دوره با دشمنانی رویاروی میشود. در سالخدایی ناهید(26 آبان 449 تا 9 دی 452-از 22 سالگی)در جستجوی همسر برمیآید که برهممیخورد. پیش از 9 دی 452 از عنایتهای شاهانهای برخوردار میگردد. *از 10 دی453 که سالخدایی مهر است دچار ناراحتیهای شدید بدنی میگردد. ولی در سالخداییبعدی که از ماه است(آذر 453 تا 8 تیر 445)جاه و مقام والایی مییابد. در سالخداییبهرام(مریخ از 9 تیر 445 تا 8 تیر 445)درگیر با ناخوشیهای شدید خواهد شدکه دنبالهی آن تا در سالخدایی گوزهرسر نیز میرسد(12 مرداد 456 تا 3 خرداد 459)و در این زمان یک تغییر روش فکری و بازگشتی در زندگیاش پیدا میشود. به روانشناسیرو میکند و کارهای فکری و فسلفه و اخلاق او را در خود میگیرد که تا در سالخدایی بعدیاز هرمز(4 خرداد 459 تا اول دی 461 تا 34 سالگی)نیز دنبال میشود. سومین خداوند فردار تیر است: فرداری تیر از دوم دی 461 آغاز میگردد و در 3 شهریور 478 یعنی در 54 سالگیپایان میپذیرد. هرچند که تیر در زمان زاییده شدن در زایچه جای خوبی را گرفته استولی در آغاز این دوره در خانهی 8 است و این نشانهی ناراحتیهایی است. از دوم دی461 تا 18 فروردین 464 که دورهی سالخدایی تیر است از دل و جان خود را وقف تأملدر خدا میکند و از فلسفه به صوفیگری میگراید. در دوران سالخدایی ناهید(11 فروردین 465 تا 23 دی 467 از 38 سالگی)شعر میسراید. در سالخداییهای دیگر از مهر ماهکه تا 20 فروردین 470 میرسد،در آرامش بسر میآورد. در سالخدایی بهرام(21 فروردین470 تا 11 فروردین 471 در 43 سالگی)با دشمنانی برخورد میکند و بدنبال آن درسالخدایی گوزهرسر(از 12 فروردین-471 تا 13 مهر 473)دچار بدنامی و تکفیرمیگردد و پادشاه به او کم لطف شده موقعیت خود را از دست میدهد. *اما در سالخداییبعدی از هرمز(14 مهر 473 تا 8 دی 475)،موقعیت تازهای مییابد. اما تکفیر عمومیدربارهی وی تا سالخدایی کیوان نیز(9 دی 475 تا 3 شهریور 478 تا 51 سالگی)همچنان میپاید. چهارمین خداوند فردار گوزهردنب است: خداوند فرداری گوزهردنب از 4 شهریور 478 تا 28 تیر 485 میپاید. دنب درزایچه جای خوبی را گرفته است و در آغاز این دوره در خانهی 7 است،پس گوزهر سردر حل برآمدن است. در دورهی سالخدایی دنب(از 4 شهریور 478 تا 28 دی 478)در صوفیگری بیشتر فرومیرود. در دوران سالخداییهای ناهید و مهر و ماه و بهرام وگوزهرسر(از 30 دی 478 تا اول مرداد 482)به سفری دراز،از خانه میرود و بیشتر همبه جاهای مقدس و زیارتی*. اما در سالخدایی هرمز(2 مرداد 482 تا 5 مرداد 483)همچون رهبانان،تنهایی را برمیگزیند و تا 28 مرداد 485 نیز براین گوشهگیری تداوممیبخشد(تا سالخدایی ناهید). پنجمین خداوند فردار ناهید است: آخرین فرداری که از 29 مرداد 485(از 58 سالگی)آغاز میشود از ناهید است. ناهید که در زمان زاییده شدن موذی بود(بخاطر پوشیده شدنش در نور خورشید)درآغاز این دوره نیز چنین است. در زمان سالخداییهای ناهید و مهر و ماه و بهرام وگوزهرسر و هرمز که تا به 22 اسفند 497(70 سالگی)پایان میپذیرد،گوشهگیری صوفیانهمداومت دارد. در این زایچه آخرین سالخدا،کیوان است که از 23 اسفند 497 آغازمیشود و به 6 اردیبهشت 501 پایان میپذیرد،کیون در زایچه خانهی8 را گرفته بودو در آغاز این دوره خانهی 2 را میگیرد که درست در مقابله با خانهی 7 است و تا آخراین دوره هرمز در خانهی 9 است و از دارندهی زایچه نگهبانی میکند تا آنکه در پایاناسفند 500 از خانهی 12 نیز فرومیرود. بحرانیترین زمان،زمان مبارزه برای ماندن و 465 تا 23 دی 467 از 38 سالگی)شعر میسراید. در سالخداییهای دیگر از مهر ماهکه تا 20 فروردین 470 میرسد،در آرامش بسر میآورد. در سالخدایی بهرام(21 فروردین470 تا 11 فروردین 471 در 43 سالگی)با دشمنانی برخورد میکند و بدنبال آن درسالخدایی گوزهرسر(از 12 فروردین-471 تا 13 مهر 473)دچار بدنامی و تکفیرمیگردد و پادشاه به او کم لطف شده موقعیت خود را از دست میدهد. *اما در سالخداییبعدی از هرمز(14 مهر 473 تا 8 دی 475)،موقعیت تازهای مییابد. اما تکفیر عمومیدربارهی وی تا سالخدایی کیوان نیز(9 دی 475 تا 3 شهریور 478 تا 51 سالگی)همچنان میپاید. چهارمین خداوند فردار گوزهردنب است: خداوند فرداری گوزهردنب از 4 شهریور 478 تا 28 تیر 485 میپاید. دنب درزایچه جای خوبی را گرفته است و در آغاز این دوره در خانهی 7 است،پس گوزهر سردر حل برآمدن است. در دورهی سالخدایی دنب(از 4 شهریور 478 تا 28 دی 478)در صوفیگری بیشتر فرومیرود. در دوران سالخداییهای ناهید و مهر و ماه و بهرام وگوزهرسر(از 30 دی 478 تا اول مرداد 482)به سفری دراز،از خانه میرود و بیشتر همبه جاهای مقدس و زیارتی*. اما در سالخدایی هرمز(2 مرداد 482 تا 5 مرداد 483)همچون رهبانان،تنهایی را برمیگزیند و تا 28 مرداد 485 نیز براین گوشهگیری تداوممیبخشد(تا سالخدایی ناهید). پنجمین خداوند فردار ناهید است: آخرین فرداری که از 29 مرداد 485(از 58 سالگی)آغاز میشود از ناهید است. ناهید که در زمان زاییده شدن موذی بود(بخاطر پوشیده شدنش در نور خورشید)درآغاز این دوره نیز چنین است. در زمان سالخداییهای ناهید و مهر و ماه و بهرام وگوزهرسر و هرمز که تا به 22 اسفند 497(70 سالگی)پایان میپذیرد،گوشهگیری صوفیانهمداومت دارد. در این زایچه آخرین سالخدا،کیوان است که از 23 اسفند 497 آغازمیشود و به 6 اردیبهشت 501 پایان میپذیرد،کیون در زایچه خانهی8 را گرفته بودو در آغاز این دوره خانهی 2 را میگیرد که درست در مقابله با خانهی 7 است و تا آخراین دوره هرمز در خانهی 9 است و از دارندهی زایچه نگهبانی میکند تا آنکه در پایاناسفند 500 از خانهی 12 نیز فرومیرود. بحرانیترین زمان،زمان مبارزه برای ماندن و دوران خداوندان فردارها (به تصویر صفحه مراجعه شود) دوران خداوندان فردارها (به تصویر صفحه مراجعه شود) رفتن-از 22 اسفند 500 آغاز میگردد و در 6 اردیبهشت 501 پایان میپذیرد. دارندهاین زایچه نمیتواند دیگر روز 6 اردیبهشت 501 را بسر آورد. و این پایان داستانزایچهایست که هرمز سرپرست و نگاهبان بزرگ و تیریاری دهی توانا است،ولی ناهید ازنخست موذی و کیوان از نخست دشمن بودهاند و در آخر،ایندو در نبود هرمز با همکار را به پایان میرسانند(یادآور میشود که خیام در 9 فروردین 501-در میان همیندوران بحرانی از این جهان میشود). 8-روشنایی که نوشتههای خیام بدست میدهندتا آشنایی بیشتری به زندگانی او پیدا کنیم عمر خیام،متفاوت با دیگران،از نوشتههای خود بسیار کم سخن میگوید و نوشتههایاو نیز کم است و ما در این فصل برآنیم که بهبینیم از روی این نوشتههای کم چه اطلاعیمیتوانیم از زندگانی او بدست آوریم: الف-نخستین رسالهایکه عمر خیام نوشت و اکنون در 5 برگ در دست است،اینعنوان را دارد"رسالهی ابی الفتح عمر بن ابراهیم الخیامی"و این رساله از آن عباسآشتیانی در تهران بود. کوتاه شدهای از این رساله در مجلهی شرق تهران و به فارسی درماه ربیع الاول 1350 ه. ق. (1931 م)در صفحههای 482-480 چاپ شده است. دراین رسالهی کوچک عمر خیام میگوید:"ما در این باره که ریاضیدانان باستانی دربارهیجبر چه گفتهاند چیزی نمیدانیم و تنها چیزی که میدانیم آن است که از راه عربها بمارسیده است. در میان ریاضیدانان جدید مهانی(250 ه. ق)نخستین کسی بود که برآن شد تا از راه برشهای مخروطی راه حل سه تا از 14 گونهی رابطهی جبری را بیابد ولیبه این کار دست نیافت و اعلان کرد که حل این مسئلهها ناممکن است-ابو جعفر خازن(قرن 4. ه. ق)راهحلی پیدا کرد و رسالهای در این باره نوشت. ابو نصر بن عراق ازمردم خوارزم توانست بخش هفتم یک دایره را(مشکل ارشمیدس)بصورت یک رابطهیجبری و از راه برشهی مخروطی بدست آرد. (مشکلی که ابو سهل کوهی و ابو الوفا بوزجانی(در گذشته در 376 ه. ق)و ابو حمید صوغانی(در گذشته در 379 ه. ق)داشتند بخش&%02842ZIFG028G% رفتن-از 22 اسفند 500 آغاز میگردد و در 6 اردیبهشت 501 پایان میپذیرد. دارندهاین زایچه نمیتواند دیگر روز 6 اردیبهشت 501 را بسر آورد. و این پایان داستانزایچهایست که هرمز سرپرست و نگاهبان بزرگ و تیریاری دهی توانا است،ولی ناهید ازنخست موذی و کیوان از نخست دشمن بودهاند و در آخر،ایندو در نبود هرمز با همکار را به پایان میرسانند(یادآور میشود که خیام در 9 فروردین 501-در میان همیندوران بحرانی از این جهان میشود). 8-روشنایی که نوشتههای خیام بدست میدهندتا آشنایی بیشتری به زندگانی او پیدا کنیم عمر خیام،متفاوت با دیگران،از نوشتههای خود بسیار کم سخن میگوید و نوشتههایاو نیز کم است و ما در این فصل برآنیم که بهبینیم از روی این نوشتههای کم چه اطلاعیمیتوانیم از زندگانی او بدست آوریم: الف-نخستین رسالهایکه عمر خیام نوشت و اکنون در 5 برگ در دست است،اینعنوان را دارد"رسالهی ابی الفتح عمر بن ابراهیم الخیامی"و این رساله از آن عباسآشتیانی در تهران بود. کوتاه شدهای از این رساله در مجلهی شرق تهران و به فارسی درماه ربیع الاول 1350 ه. ق. (1931 م)در صفحههای 482-480 چاپ شده است. دراین رسالهی کوچک عمر خیام میگوید:"ما در این باره که ریاضیدانان باستانی دربارهیجبر چه گفتهاند چیزی نمیدانیم و تنها چیزی که میدانیم آن است که از راه عربها بمارسیده است. در میان ریاضیدانان جدید مهانی(250 ه. ق)نخستین کسی بود که برآن شد تا از راه برشهای مخروطی راه حل سه تا از 14 گونهی رابطهی جبری را بیابد ولیبه این کار دست نیافت و اعلان کرد که حل این مسئلهها ناممکن است-ابو جعفر خازن(قرن 4. ه. ق)راهحلی پیدا کرد و رسالهای در این باره نوشت. ابو نصر بن عراق ازمردم خوارزم توانست بخش هفتم یک دایره را(مشکل ارشمیدس)بصورت یک رابطهیجبری و از راه برشهی مخروطی بدست آرد. (مشکلی که ابو سهل کوهی و ابو الوفا بوزجانی(در گذشته در 376 ه. ق)و ابو حمید صوغانی(در گذشته در 379 ه. ق)داشتند بخش&%02842ZIFG028G% عدد 10 است به دو بخش آنچنانکه جمع مجذورهای این دو بخش به علاوه خارج قسمتبخش بزرگتر به کوچکتر 72 شود. زمان درازی این مردان دانشمند درگیر ماندند. حلاین کار از راه حل معادلهی(به تصویر صفحه مراجعه شود)بدست میآید. ابو الجذر این رابطه را حل کرد ورسالهی خود را در کتابخانهی سامانیان بجا گذارد. این رسالهی کوچک که یاد شد،پیشدرآمدی برای کار بزرگ و معروف عمر خیام دربارهی جبر است،پیش از آنکه یک حامیبرای پشتیبانی از کار بزرگ خود بیاید. ب-جبر عمر خیام-از این اثر 4 نسخه شناخته شده که در دست است یکینسخهی لندن است که در دفتر هند به شماره X 734 نگاهداری میشود. دیگری درلیدن است که II 14 و سومی و چهارمی در کتابخانهی ملی در پاریس 2461 enalS و 7-2457 enalS . که در میان اینها 2461 enalS قدیمیتر ست. در enalS تاریخنوشته شدن این نسخه 626 ه. ق. آمده است ولی من با آزمایشی دقیقتتر،پیبردم کهتاریخ خاتمة الکتاب چنین ااست"این رساله در ظهر یک شنبه می افتد و نه درسال 626. سال 527 را به عدد سیاقی نوشتهاند و این روش نوشتن از دوران خلیفههارون الرشید(در گذشته در 786 م)مرسوم بوده است(تاریخ وصاف چاپ بمبئی ص 442که حساب یک سالهی خزانهی هارون را حسابدار وی ابو الورا عمر بن مطرف داده است)اینگونه رقمنویسی سیاقی اکنون نیز حتی در حیدرآباد دکن برای محاسبات پولی رواجدارد(در بسیاری از نقاط ایران نیز چنین است!). در صفحهی عنوان نسخهی کتابخانهیملی 2461 enalS به منظور دعا برای روان در گذشتهی خیام کلمهی"قدس الله روحهو"بکار برده است. بدینسان مدرک مثبتی بدست میآید که نشان میدهد در سال 527سالیان درازی بوده است که عمر خیام در گذشته است،آنچنانکه برای یک نسخهنویسمعمولی این نکته شناخته شده بوده است. در مقدمهی این کتاب عمر خیام میگوید: "من همیشه میخواستم که دستههای گوناگون معادلههای جبری را بررسی کنم و از راهاثبات،میان دستههایی که راهحلی میپذیرند و آنها که راهحلی نمیپذیرند،تفاوتبگذارم. اما به علت پیش آمدهای نامناسب من نتوانستم این موضوع را دنبال کنم. ما،درگیر این خطر بودیم که همهی دانشمندان نابود شوند و شمارهی کمی از آنها که برجایمیماندند وادار میشدند که سختیهای بزرگی را پذیرا شوند. به علت اهمال در حکمتدر این دوره مردان به واقع دانشمند نمیتوانند موقعیت و وسیلههایی برای پژوهش دستآورند. از سوی دیگر حکیم نمایان در این روزگار حقیقت را دروغ مینمایند. کار آنان، عدد 10 است به دو بخش آنچنانکه جمع مجذورهای این دو بخش به علاوه خارج قسمتبخش بزرگتر به کوچکتر 72 شود. زمان درازی این مردان دانشمند درگیر ماندند. حلاین کار از راه حل معادلهی(به تصویر صفحه مراجعه شود)بدست میآید. ابو الجذر این رابطه را حل کرد ورسالهی خود را در کتابخانهی سامانیان بجا گذارد. این رسالهی کوچک که یاد شد،پیشدرآمدی برای کار بزرگ و معروف عمر خیام دربارهی جبر است،پیش از آنکه یک حامیبرای پشتیبانی از کار بزرگ خود بیاید. ب-جبر عمر خیام-از این اثر 4 نسخه شناخته شده که در دست است یکینسخهی لندن است که در دفتر هند به شماره X 734 نگاهداری میشود. دیگری درلیدن است که II 14 و سومی و چهارمی در کتابخانهی ملی در پاریس 2461 enalS و 7-2457 enalS . که در میان اینها 2461 enalS قدیمیتر ست. در enalS تاریخنوشته شدن این نسخه 626 ه. ق. آمده است ولی من با آزمایشی دقیقتتر،پیبردم کهتاریخ خاتمة الکتاب چنین ااست"این رساله در ظهر یک شنبه می افتد و نه درسال 626. سال 527 را به عدد سیاقی نوشتهاند و این روش نوشتن از دوران خلیفههارون الرشید(در گذشته در 786 م)مرسوم بوده است(تاریخ وصاف چاپ بمبئی ص 442که حساب یک سالهی خزانهی هارون را حسابدار وی ابو الورا عمر بن مطرف داده است)اینگونه رقمنویسی سیاقی اکنون نیز حتی در حیدرآباد دکن برای محاسبات پولی رواجدارد(در بسیاری از نقاط ایران نیز چنین است!). در صفحهی عنوان نسخهی کتابخانهیملی 2461 enalS به منظور دعا برای روان در گذشتهی خیام کلمهی"قدس الله روحهو"بکار برده است. بدینسان مدرک مثبتی بدست میآید که نشان میدهد در سال 527سالیان درازی بوده است که عمر خیام در گذشته است،آنچنانکه برای یک نسخهنویسمعمولی این نکته شناخته شده بوده است. در مقدمهی این کتاب عمر خیام میگوید: "من همیشه میخواستم که دستههای گوناگون معادلههای جبری را بررسی کنم و از راهاثبات،میان دستههایی که راهحلی میپذیرند و آنها که راهحلی نمیپذیرند،تفاوتبگذارم. اما به علت پیش آمدهای نامناسب من نتوانستم این موضوع را دنبال کنم. ما،درگیر این خطر بودیم که همهی دانشمندان نابود شوند و شمارهی کمی از آنها که برجایمیماندند وادار میشدند که سختیهای بزرگی را پذیرا شوند. به علت اهمال در حکمتدر این دوره مردان به واقع دانشمند نمیتوانند موقعیت و وسیلههایی برای پژوهش دستآورند. از سوی دیگر حکیم نمایان در این روزگار حقیقت را دروغ مینمایند. کار آنان، انکار دیگران و برجسته داشتن خود است. از معلومات کمی که دارند هیچ کدام را بکارنمیبرند مگر آنهایی را که برای رسیدن به نیات پست آنان سودمند است. هرگاه انسانیرا بیابند که همهی زندگانی خود را در راه رسیدن به حقیقت و گستردن راستی سپردهباشد و برای دور داشتن باطل و زور دوری جستن از ظاهرسازی و حقهبازی کوشا باشند،فقط برآنند که اینان را ریشخند کرده و تهدید نمایند. اما خداوند در همهی شرایطیاوری کننده است و هرچیز که صورت میگیرد به اراده اوست. پس از آنکه من همهی امیدخود را برای یافتن یک پشتیبان از دست دادم،خداوند توانا،دری را به روی من گشودتا اینکه ندیم همیشگی رهبر سیدنا الاجل یگانه قاضی القضات امام سید ابی طاهر،شدمکه خدای او را پاینده بدارد و برای همیشه اعتلاء دهد و حسودان و دشمنان او را از بینببرد. من هیچکس مانند او نیافتم که تا این اندازه در علم و در عمل کامل باشد و موثردر آموختن و خوش برخورد و نیکخواه و همیشه آماده برای یاری دادن به همنوعان خودبهرکس و بهمهکس. با دیدن او دل من شاد شد. معاشرت با او مرا سرشناس کرد،وضعیتمن از روشنایی که از جانب او بدست آوردم برتری یافت. مهربانی و بخشندگی او مرانیرومند ساخت،دیگر من کاری نداشتم جز اینکه در مسائل حکمت(علم)پژوهش کنم،در کاری که پیش از این به علت ناملایمی روزگار موفق نشده بودم. بدینسان من امیدوارمکه در میان یاران او پذیرفته شوم. "این مدح سرشار نشانهای از شدت ناراحتیهاییستکه عمر خیام پیش از نوشتن جبر خود گرفتار آنها بوده است. سید سلیمان ندوی،اینابو طاهری را که خیام نخستین اثر خود را به او هدیه کرده است،سید سلیمان ندوی،اینابو طاهری را که خیام نخستین اثر خود را به او هدیه کرده است،با عبد الرحمن بن احمدایلک ابو طاهر ساریه که در 430 ه. ق. (1039 م)زاییده شد(سوبکی)و در 484(1091)در گذشته است(ابن اثیر)یکی میداند. این ابو طاهر،فقیه ثروتمند و پرنفوذ شافعیدر سمرقند بوده است. به گفتهی ابن اثیر،در ذیل حوادث سال 482ه. ق. (1089 م)ابو طاهر نزد ملکشاه میآید و او را دعوت به فتح سمرقند میکند،زیرا حکمران آنجا احمدخان این شهر را بد اداره میکرد و مردم از او ناخشنود بودند. پ-ترجمهی فارسی خطبهی ابو علی سینا. از مقالهایکه سعید نفیسی در مجلهیشرق در ربیع الاول 1350 ه. ق. (1931 م)در ص 449-459 نوشته است چنین مینمایدکه دو نسخه از این ترجمه یافت میشود یکی در کتابخانهی سید نصر الله تقوی است ودیگری در کتابخانهی مدرسه ناصری(مجلهی شرق-ص 470). نسخهی کهنهتر اینعنوان را دارد: ترجمهی خطبه به وسیلهی عمر بن ابراهیم النیشابوری الخیام،چنین میگوید: انکار دیگران و برجسته داشتن خود است. از معلومات کمی که دارند هیچ کدام را بکارنمیبرند مگر آنهایی را که برای رسیدن به نیات پست آنان سودمند است. هرگاه انسانیرا بیابند که همهی زندگانی خود را در راه رسیدن به حقیقت و گستردن راستی سپردهباشد و برای دور داشتن باطل و زور دوری جستن از ظاهرسازی و حقهبازی کوشا باشند،فقط برآنند که اینان را ریشخند کرده و تهدید نمایند. اما خداوند در همهی شرایطیاوری کننده است و هرچیز که صورت میگیرد به اراده اوست. پس از آنکه من همهی امیدخود را برای یافتن یک پشتیبان از دست دادم،خداوند توانا،دری را به روی من گشودتا اینکه ندیم همیشگی رهبر سیدنا الاجل یگانه قاضی القضات امام سید ابی طاهر،شدمکه خدای او را پاینده بدارد و برای همیشه اعتلاء دهد و حسودان و دشمنان او را از بینببرد. من هیچکس مانند او نیافتم که تا این اندازه در علم و در عمل کامل باشد و موثردر آموختن و خوش برخورد و نیکخواه و همیشه آماده برای یاری دادن به همنوعان خودبهرکس و بهمهکس. با دیدن او دل من شاد شد. معاشرت با او مرا سرشناس کرد،وضعیتمن از روشنایی که از جانب او بدست آوردم برتری یافت. مهربانی و بخشندگی او مرانیرومند ساخت،دیگر من کاری نداشتم جز اینکه در مسائل حکمت(علم)پژوهش کنم،در کاری که پیش از این به علت ناملایمی روزگار موفق نشده بودم. بدینسان من امیدوارمکه در میان یاران او پذیرفته شوم. "این مدح سرشار نشانهای از شدت ناراحتیهاییستکه عمر خیام پیش از نوشتن جبر خود گرفتار آنها بوده است. سید سلیمان ندوی،اینابو طاهری را که خیام نخستین اثر خود را به او هدیه کرده است،سید سلیمان ندوی،اینابو طاهری را که خیام نخستین اثر خود را به او هدیه کرده است،با عبد الرحمن بن احمدایلک ابو طاهر ساریه که در 430 ه. ق. (1039 م)زاییده شد(سوبکی)و در 484(1091)در گذشته است(ابن اثیر)یکی میداند. این ابو طاهر،فقیه ثروتمند و پرنفوذ شافعیدر سمرقند بوده است. به گفتهی ابن اثیر،در ذیل حوادث سال 482ه. ق. (1089 م)ابو طاهر نزد ملکشاه میآید و او را دعوت به فتح سمرقند میکند،زیرا حکمران آنجا احمدخان این شهر را بد اداره میکرد و مردم از او ناخشنود بودند. پ-ترجمهی فارسی خطبهی ابو علی سینا. از مقالهایکه سعید نفیسی در مجلهیشرق در ربیع الاول 1350 ه. ق. (1931 م)در ص 449-459 نوشته است چنین مینمایدکه دو نسخه از این ترجمه یافت میشود یکی در کتابخانهی سید نصر الله تقوی است ودیگری در کتابخانهی مدرسه ناصری(مجلهی شرق-ص 470). نسخهی کهنهتر اینعنوان را دارد: ترجمهی خطبه به وسیلهی عمر بن ابراهیم النیشابوری الخیام،چنین میگوید: نادرة الفلک عمر بن ابراهیم النیشابوری الخیام:چندی از دوستان من در اصفهاندر 472 ه. ق. خواستند که خطبهایرا که شیخ الحکیم علی بن بو علی سینا نوشته استترجمه کنم. از اینجاست که من آن را ترجمه کردم. این است آنچه او گفته است. " این نکته نشان میدهد که در 472 ه. ق. (1079 م)آنگاه که عمر خیام در رصدخانهاصفهان بوده است توجه او به الهیات کشیده شده است. او در سال پیش تقویم ایرانیرا اصلاح کرده بود و سالنامهی تازهی ملکشاهی از 10 رمضان سال 471 ه. ق. (15مارس 1079-یولیانی)آغاز میشود. در سال بعد یعنی در 473 ه. ق. خیام را درحوزهی کارهای متافیزیکی مییابیم. ت-رسالهی عمر خیام دربارهی کون و تکلیف-این رساله که به عربی نوشته شدهاست در جوامع البدایع از نشریات سعادت قاهره در سال 1300 ه. ق. و از روی نسخهایبه تاریخ 699 ه. (1300 م)دوباره منتشر شده است. این رساله چنین آغاز میشود: "ابو نصر بن عبد الرحمن که قاضی و امام منطقهی فارس بود در سال 473 ه. ق. (1080 م)نامهای به حجة الحق فیلسوف شناخته شده در جهان و یاری دهندهی دین ورهبر حکیمان شرق و غرب ابو الفتح عمر بن ابراهیم الخیامی مینویسد(خدا روان او راپاکیزه کند-قدس الله نفسه). در این نامه بحث برسر حکمت خدایی تبارک و تعالی درآفرینش این جهان و به ویژه دربارهی انسان و تکلیف مردم به عبادات است و در اینمیان شعرهایی نیز به عربی آورده شده است که برگردان تنها چند خطی از آن را اینجاآوردهایم: ای باد صبا اگر تو میرویسلام مرا به علامه خیامی برسانبا فروتنی خاک در او را ببوسآنگونه فروتنی که سرسپردگان را دلداری دهدآنچنان دانشمندی که ابر بخشش اوبه استخوانهای پوسیده آب زندگانی فروریزددربارهی کون و تکلیف که بما رسیدهبرهانهای او هرآنچه را که در این زمینه گفته شده است،سرشار کند نادرة الفلک عمر بن ابراهیم النیشابوری الخیام:چندی از دوستان من در اصفهاندر 472 ه. ق. خواستند که خطبهایرا که شیخ الحکیم علی بن بو علی سینا نوشته استترجمه کنم. از اینجاست که من آن را ترجمه کردم. این است آنچه او گفته است. " این نکته نشان میدهد که در 472 ه. ق. (1079 م)آنگاه که عمر خیام در رصدخانهاصفهان بوده است توجه او به الهیات کشیده شده است. او در سال پیش تقویم ایرانیرا اصلاح کرده بود و سالنامهی تازهی ملکشاهی از 10 رمضان سال 471 ه. ق. (15مارس 1079-یولیانی)آغاز میشود. در سال بعد یعنی در 473 ه. ق. خیام را درحوزهی کارهای متافیزیکی مییابیم. ت-رسالهی عمر خیام دربارهی کون و تکلیف-این رساله که به عربی نوشته شدهاست در جوامع البدایع از نشریات سعادت قاهره در سال 1300 ه. ق. و از روی نسخهایبه تاریخ 699 ه. (1300 م)دوباره منتشر شده است. این رساله چنین آغاز میشود: "ابو نصر بن عبد الرحمن که قاضی و امام منطقهی فارس بود در سال 473 ه. ق. (1080 م)نامهای به حجة الحق فیلسوف شناخته شده در جهان و یاری دهندهی دین ورهبر حکیمان شرق و غرب ابو الفتح عمر بن ابراهیم الخیامی مینویسد(خدا روان او راپاکیزه کند-قدس الله نفسه). در این نامه بحث برسر حکمت خدایی تبارک و تعالی درآفرینش این جهان و به ویژه دربارهی انسان و تکلیف مردم به عبادات است و در اینمیان شعرهایی نیز به عربی آورده شده است که برگردان تنها چند خطی از آن را اینجاآوردهایم: ای باد صبا اگر تو میرویسلام مرا به علامه خیامی برسانبا فروتنی خاک در او را ببوسآنگونه فروتنی که سرسپردگان را دلداری دهدآنچنان دانشمندی که ابر بخشش اوبه استخوانهای پوسیده آب زندگانی فروریزددربارهی کون و تکلیف که بما رسیدهبرهانهای او هرآنچه را که در این زمینه گفته شده است،سرشار کند عمر خیام به این نامه در رسالهی زیر پاسخ داد: برادر دانشمند و کامل من خداوند عمر شما را دراز کند و عزت شما را زیاد کند وهرگونه آزار و زیانی را از شما و خانوادهی شما بدور دارد. دانش شما از دانش معاصرانبرتر است و روان شما پاکیزهتر از روان آنان. زیرا شما بهتر از هرکسی میدانید کهمسئلههای کون و تکلیف تا چه اندازه برای کسانی که به بررسی آن رو کردهاند دشواراست. هریک از این پرسشها به چندین موضوع بخشپذیر است و بررسی هریک از اینموضوعها با عقاید گوناگون فرقهها سر و کار داشته است. شما میدانید که این دو مسئلهمسئلههای نهایی در علم الاعلی و حکمت الاولی است(متافیزیک)و عقیدههایی که بهبحث دربارهی این علم پرداختهاند با هم متباین هستند و از اینجاست که سخن گفتندربارهی این موضوعها دشوار است اما از آنجا که شما این افتخار را به من دادهاید کهبحث در این موضوع را از من خواستهاید تنها،روشی را که من میتوانم بپذیریم ایناست که من اقسام آنرا معین کنم و نخست کوتاه،هریک از آنها را تا آنجا که آموختهامتوضیح دهم،زیرا وقت کوتاه است و احتمال بحث و تفصیل و به درازا کشاندن موضوع درکار نیست و این کار به این علت است که من میدانم که شما اطلاعات وسیعی در این بارهدارید و خدا چنان هوشی به شما داده است که موضوعهای بزرگ را در چند کلمه بیانمیکنید و با اشارهای به ایدههایی که با عبارات بیان شدهاند میرسید. در هردوی اینمسئلهها کلام من سخن استاد نیست،بلکه کلام دانشجو است و کلام کسی نیست کهبهرهمند است،بلکه کلام کسی است که بهرهگیر است. بدینسان من از علم گستردهی شما بهره میگیرم و تشنگی خود را از دریای علم کهشما هستید سیراب میکنم(خدا دانش شما را نگاهدارد و ما هیچگاه محروم از حمایتشرافتمندانهی شما نشویم و خدا ما را راهنمایی کند زیرا او چشمهی نیکی و دادگریاست). سپس وارد موضوع شده است. ث-رسالهای به فارسی بنام کلیات وجود و یا روضة القلوب: ما تاکنون از عمر خیام هیچ نوشتهای نیافتهایم که پس از رسالهی یاد شده در بالاکه در 473 ه. ق. (1080 م)یا کمی بعد از آن نوشته است تا به سال 488 ه. ق. (1905م)نوشته شده باشد. چنان مینماید که خیام در رصدخانهاش بسیار گرفتار بوده است وتکلیفهایی که چون ندیم و پزشک ملکشاه به عهده داشته است او را بس گرفتار کردهبوده است. پس از آنکه وزیر دانا نظام الملک و ملکشاه هردو از میان رفتند(485 ه. ق. 1092 م)چنان مینماید که عمر خیام پشتیبانی شاهانه را از دست داده است. عمر خیام به این نامه در رسالهی زیر پاسخ داد: برادر دانشمند و کامل من خداوند عمر شما را دراز کند و عزت شما را زیاد کند وهرگونه آزار و زیانی را از شما و خانوادهی شما بدور دارد. دانش شما از دانش معاصرانبرتر است و روان شما پاکیزهتر از روان آنان. زیرا شما بهتر از هرکسی میدانید کهمسئلههای کون و تکلیف تا چه اندازه برای کسانی که به بررسی آن رو کردهاند دشواراست. هریک از این پرسشها به چندین موضوع بخشپذیر است و بررسی هریک از اینموضوعها با عقاید گوناگون فرقهها سر و کار داشته است. شما میدانید که این دو مسئلهمسئلههای نهایی در علم الاعلی و حکمت الاولی است(متافیزیک)و عقیدههایی که بهبحث دربارهی این علم پرداختهاند با هم متباین هستند و از اینجاست که سخن گفتندربارهی این موضوعها دشوار است اما از آنجا که شما این افتخار را به من دادهاید کهبحث در این موضوع را از من خواستهاید تنها،روشی را که من میتوانم بپذیریم ایناست که من اقسام آنرا معین کنم و نخست کوتاه،هریک از آنها را تا آنجا که آموختهامتوضیح دهم،زیرا وقت کوتاه است و احتمال بحث و تفصیل و به درازا کشاندن موضوع درکار نیست و این کار به این علت است که من میدانم که شما اطلاعات وسیعی در این بارهدارید و خدا چنان هوشی به شما داده است که موضوعهای بزرگ را در چند کلمه بیانمیکنید و با اشارهای به ایدههایی که با عبارات بیان شدهاند میرسید. در هردوی اینمسئلهها کلام من سخن استاد نیست،بلکه کلام دانشجو است و کلام کسی نیست کهبهرهمند است،بلکه کلام کسی است که بهرهگیر است. بدینسان من از علم گستردهی شما بهره میگیرم و تشنگی خود را از دریای علم کهشما هستید سیراب میکنم(خدا دانش شما را نگاهدارد و ما هیچگاه محروم از حمایتشرافتمندانهی شما نشویم و خدا ما را راهنمایی کند زیرا او چشمهی نیکی و دادگریاست). سپس وارد موضوع شده است. ث-رسالهای به فارسی بنام کلیات وجود و یا روضة القلوب: ما تاکنون از عمر خیام هیچ نوشتهای نیافتهایم که پس از رسالهی یاد شده در بالاکه در 473 ه. ق. (1080 م)یا کمی بعد از آن نوشته است تا به سال 488 ه. ق. (1905م)نوشته شده باشد. چنان مینماید که خیام در رصدخانهاش بسیار گرفتار بوده است وتکلیفهایی که چون ندیم و پزشک ملکشاه به عهده داشته است او را بس گرفتار کردهبوده است. پس از آنکه وزیر دانا نظام الملک و ملکشاه هردو از میان رفتند(485 ه. ق. 1092 م)چنان مینماید که عمر خیام پشتیبانی شاهانه را از دست داده است. نخستین نوشتهی نثر او به فخر الملک پسر نظام الملک وزیر برکیارق(از سال488 تا 498 ه. ق-1095 م تا 1105 م سلطان بوده است)تقدیم شده است. اینرساله به نام کلیات وجود یا روضة القلوب نامیده شده و میتواند که کمی بعد از 1095 م-نوشته شده باشد. از این رساله سه نسخه در دست است. یکی در موزهی بریتانیا درلندن به نشانی 6572 RO و دیگری در کتابخانهی ملی فرانسه پاریس-نسخههای فارسی IIV 139 و سیمی در کتابخانهی مجلس شورای ملی ایران تهران به شماره 9072 نوشتهشده در شوال 1288 ه. ق. این سه نسخه در خواندن با هم تفاوتهایی دارند. سیدسلیمان ندوی دو نسخهی در موزهی بریتانیا و کتابخانهی ملی فرانسه را با هم مقابلهکرده و منتشر کرده است،و این چاپ دو بخش از نسخهی تهران بیشتر دارد. (از آنجاکه محتوای این رسالهی فارسی به قلم حکیم عمر خیام است و برای شناساندن نظرهای اودربارهی فسلفه و فسلفهی بحثی و همچنین جهاننگری او بسیار سودمند است و مطمئنترینمدرک میباشد،از اینرو تمامی این نسخه را که به وسیلهی سید سلیمان ندوی با نسخهیمجلس شورای ملی نیز مقابله شده است در اینجا میآوریم). ج-رباعیات خیام که جداگانه در آنباره بحثی خواهیم داشت. رسالهی کلیات وجود این رساله که باید عمر خیام آن را در 448 ه. ق. (1095)به خواستهی فخر الملکپسر نظام الملک نوشته باشد به وسیله ارتورکریستن سن،در کتابخانهی ملی فرانسه پاریس-نسخههای فارسی به شماره 139 به نام روضة القلوب پیدا شده است. آخرین بخش اینرساله در نوشتهی دکتر فریدریش رزن،به عنوان رباعیات عمر خیام(لندن-لوزاک وشرکا-ص 71-70 مقدمه)چاپ شده است. سید سلیمان ندوی تمامی رساله را در 7بخش از نسخهی موزهی بریتانیا-لندن به نشانی 6572 پخش کرده است. در نسخهیلندن جا افتادگیهای زیادی هست(در بخش 2 و 3 و 4 و 5 و 6). نسخهی سومی از آن،در تهران در مجلس شورای ملی است(شماره 9072)که در 12 شوال 1288 ه. ق. نوشته شده و در مجلهی شرق تهران در شعبان 1350 ه. ق. چاپ شده است(ص 650-643)این نسخه بخش 5 و 6 و نیمی از بخش 4 را ندارد که ندوی متوجه آن شده است. نسخهی حاضر از نسخههای در موزهی بریتانیا و تهران ساخته شده است. آنچه درکروشه نخستین نوشتهی نثر او به فخر الملک پسر نظام الملک وزیر برکیارق(از سال488 تا 498 ه. ق-1095 م تا 1105 م سلطان بوده است)تقدیم شده است. اینرساله به نام کلیات وجود یا روضة القلوب نامیده شده و میتواند که کمی بعد از 1095 م-نوشته شده باشد. از این رساله سه نسخه در دست است. یکی در موزهی بریتانیا درلندن به نشانی 6572 RO و دیگری در کتابخانهی ملی فرانسه پاریس-نسخههای فارسی IIV 139 و سیمی در کتابخانهی مجلس شورای ملی ایران تهران به شماره 9072 نوشتهشده در شوال 1288 ه. ق. این سه نسخه در خواندن با هم تفاوتهایی دارند. سیدسلیمان ندوی دو نسخهی در موزهی بریتانیا و کتابخانهی ملی فرانسه را با هم مقابلهکرده و منتشر کرده است،و این چاپ دو بخش از نسخهی تهران بیشتر دارد. (از آنجاکه محتوای این رسالهی فارسی به قلم حکیم عمر خیام است و برای شناساندن نظرهای اودربارهی فسلفه و فسلفهی بحثی و همچنین جهاننگری او بسیار سودمند است و مطمئنترینمدرک میباشد،از اینرو تمامی این نسخه را که به وسیلهی سید سلیمان ندوی با نسخهیمجلس شورای ملی نیز مقابله شده است در اینجا میآوریم). ج-رباعیات خیام که جداگانه در آنباره بحثی خواهیم داشت. رسالهی کلیات وجود این رساله که باید عمر خیام آن را در 448 ه. ق. (1095)به خواستهی فخر الملکپسر نظام الملک نوشته باشد به وسیله ارتورکریستن سن،در کتابخانهی ملی فرانسه پاریس-نسخههای فارسی به شماره 139 به نام روضة القلوب پیدا شده است. آخرین بخش اینرساله در نوشتهی دکتر فریدریش رزن،به عنوان رباعیات عمر خیام(لندن-لوزاک وشرکا-ص 71-70 مقدمه)چاپ شده است. سید سلیمان ندوی تمامی رساله را در 7بخش از نسخهی موزهی بریتانیا-لندن به نشانی 6572 پخش کرده است. در نسخهیلندن جا افتادگیهای زیادی هست(در بخش 2 و 3 و 4 و 5 و 6). نسخهی سومی از آن،در تهران در مجلس شورای ملی است(شماره 9072)که در 12 شوال 1288 ه. ق. نوشته شده و در مجلهی شرق تهران در شعبان 1350 ه. ق. چاپ شده است(ص 650-643)این نسخه بخش 5 و 6 و نیمی از بخش 4 را ندارد که ندوی متوجه آن شده است. نسخهی حاضر از نسخههای در موزهی بریتانیا و تهران ساخته شده است. آنچه درکروشه آمده است از نسخهی تهران است که در نسخهی لندن افتاده است و آنچه در پرانتز استاز نسخهی لندن است که در نسخهی تهران افتاده است. دیگر قسمتها در هردو نسخهبا اختلاف کمی یکی است. رسالة فی کلیات وجودچنین گوید ابو الفتح عمر بن ابراهیم الخیام که چون مرا سعادت خدمت صاحبعادل فخر الملک میسر گشت و قربت و اختصاص داد بعالی مجلس خویش-و این بزرگوار بهر وقت از من یادگاری خواستی در علم کلیات-پس اینجز و برمثال رسالتی از بهر درخواست او املا کرده شد تا اهل علم و حکمتانصاف بدهند که این مختصر مفیدتر از مجلدات است ایزد تعالی مقصودحاصل گرداند(بمنه و کرمه آغاز سخن) [فصل اول](1)بدان که هرچه موجود است بجز ذات باری تعالی یک جنس استو آن جوهرست و جوهر بدو قسم است-جسم است و بسیط-و لفظها که باز ای معنیکلیات ست،اول لفظ جوهرست و چون آن را بدو قسم گردانی لفظی جسم استو لفظی بسیط-و موجودات کلی را بیش ازین دو نام(سه نام یعنی جوهر وجسمیت و بسیط)نیست-از آن جهت که جز ذات باری تعالی موجود همیناست-و کلیات نوعی قسمتپذیرست و نوعی دیگر قسمتپذیر نیست. آنچه قسمتپذیرست جسم است و آنچه قسمتپذیر نیست بسیط استو قسمتپذیر و قسمتناپذیر برتفاوتاند برتبت-آنچه بسیط است است از وجهتفاوت رتبت دو نوع کلی است،نوعی را عقل گویند و نوعی را نفس و اینهریکی بده رتبت است-آنچه عقل کلی است و جزویات ایشان را نهایتنیست-اول عقل فعال است که معلول اول است بنسبت با واجب الوجودو علت است جمله موجودات را که زیر اویند و مدبر است موجودات کلی آمده است از نسخهی تهران است که در نسخهی لندن افتاده است و آنچه در پرانتز استاز نسخهی لندن است که در نسخهی تهران افتاده است. دیگر قسمتها در هردو نسخهبا اختلاف کمی یکی است. رسالة فی کلیات وجودچنین گوید ابو الفتح عمر بن ابراهیم الخیام که چون مرا سعادت خدمت صاحبعادل فخر الملک میسر گشت و قربت و اختصاص داد بعالی مجلس خویش-و این بزرگوار بهر وقت از من یادگاری خواستی در علم کلیات-پس اینجز و برمثال رسالتی از بهر درخواست او املا کرده شد تا اهل علم و حکمتانصاف بدهند که این مختصر مفیدتر از مجلدات است ایزد تعالی مقصودحاصل گرداند(بمنه و کرمه آغاز سخن) [فصل اول](1)بدان که هرچه موجود است بجز ذات باری تعالی یک جنس استو آن جوهرست و جوهر بدو قسم است-جسم است و بسیط-و لفظها که باز ای معنیکلیات ست،اول لفظ جوهرست و چون آن را بدو قسم گردانی لفظی جسم استو لفظی بسیط-و موجودات کلی را بیش ازین دو نام(سه نام یعنی جوهر وجسمیت و بسیط)نیست-از آن جهت که جز ذات باری تعالی موجود همیناست-و کلیات نوعی قسمتپذیرست و نوعی دیگر قسمتپذیر نیست. آنچه قسمتپذیرست جسم است و آنچه قسمتپذیر نیست بسیط استو قسمتپذیر و قسمتناپذیر برتفاوتاند برتبت-آنچه بسیط است است از وجهتفاوت رتبت دو نوع کلی است،نوعی را عقل گویند و نوعی را نفس و اینهریکی بده رتبت است-آنچه عقل کلی است و جزویات ایشان را نهایتنیست-اول عقل فعال است که معلول اول است بنسبت با واجب الوجودو علت است جمله موجودات را که زیر اویند و مدبر است موجودات کلی را-و عقل دوم مدبر فلک اعظم(اطلس)است و عقل سوم مدبر فلک افلاکاست و عقل چهارم مدبر فلک زحل است و عقل پنجم مدبر فلک مشتریستو عقل ششم مدبر فلک مریخ است و عقل هفتم مدبر فلک شمس است و عقلهشتم مدبر فلک زهره است و عقل نهم مدبر فلک عطاردست و عقل دهممدبر فلک قمر است-و این هرعقلی را نفسی است باز ای او که عقل بی نفسنباشد و نفس بیعقل-و این عقول و نفوس چنانکه مدبر این افلاکاندمحرکاند هریکی مرجرم فلک خویش را-و آنچه نفس است محرک است برسبیل(فاعل و آنچه عقل است محرحک است برطریق)معشوقی-از ان جهت کهعقل برتبت برتر از نفس است و شریفتر از نفس است بدان سبببواجب الوجود نزدیکتر است. (2)و بباید دانستن که آنچه میگوئم که نفس محرک فلک است برسبیلفاعلی و عقل محرک نفس است برطریق معشوقی از آن جهت میگوئم که نفسمشابهت مینماید و میخواهد که در و رسد و از جهت آن قصد ارادیتی کهنفس را با عقل است حرکات در فلک[پدید]میآید و آن حرکات اجزاءفلک را مستوجب عدد میگردانند[و عدد آن باشد]بواجب که کلی بود و عدد کلیبینهایتی واجب کند. از بهر آنکه هرعددی که آن را نهایت بود آن عددجزوی بود. بدان سبب که عدد از دو قسمت بیرون نباشد یا جفت بود یا طاق[اگر جفت بود نهایت او طاق بود اگر طاق بود نهایت او جفت بود و طاق و جفتاز جملۀ اجزای عدد است پس سبب درست شد که هیچ کلی را نهایت نباشد و عددکل لاشک از جمله کلیات باشد] اکنون بباید دانستن که موجودات کلی که آن را دوام است که ایشانمعلول واجب الوجودند،اول عقل فعالست،انگه نفس کل است آنگه جسم کلاست،و جسم بسه قسم است:افلاک و امهات و موالید-و این هریکی قسمتپذیراندو اجزای ایشان را نهایت نیست در کون و فساد-چنانکه افلاک و انجم را کهکون و فسادشان نیست(در اجزا)وزیرا و امهات است،اول آتش،آنگه هوا،آنگه آب،انگه خاک،موالید که اول جماد است و آنگه نبات،آنگه حیوان است&%02843ZIFG028G% را-و عقل دوم مدبر فلک اعظم(اطلس)است و عقل سوم مدبر فلک افلاکاست و عقل چهارم مدبر فلک زحل است و عقل پنجم مدبر فلک مشتریستو عقل ششم مدبر فلک مریخ است و عقل هفتم مدبر فلک شمس است و عقلهشتم مدبر فلک زهره است و عقل نهم مدبر فلک عطاردست و عقل دهممدبر فلک قمر است-و این هرعقلی را نفسی است باز ای او که عقل بی نفسنباشد و نفس بیعقل-و این عقول و نفوس چنانکه مدبر این افلاکاندمحرکاند هریکی مرجرم فلک خویش را-و آنچه نفس است محرک است برسبیل(فاعل و آنچه عقل است محرحک است برطریق)معشوقی-از ان جهت کهعقل برتبت برتر از نفس است و شریفتر از نفس است بدان سبببواجب الوجود نزدیکتر است. (2)و بباید دانستن که آنچه میگوئم که نفس محرک فلک است برسبیلفاعلی و عقل محرک نفس است برطریق معشوقی از آن جهت میگوئم که نفسمشابهت مینماید و میخواهد که در و رسد و از جهت آن قصد ارادیتی کهنفس را با عقل است حرکات در فلک[پدید]میآید و آن حرکات اجزاءفلک را مستوجب عدد میگردانند[و عدد آن باشد]بواجب که کلی بود و عدد کلیبینهایتی واجب کند. از بهر آنکه هرعددی که آن را نهایت بود آن عددجزوی بود. بدان سبب که عدد از دو قسمت بیرون نباشد یا جفت بود یا طاق[اگر جفت بود نهایت او طاق بود اگر طاق بود نهایت او جفت بود و طاق و جفتاز جملۀ اجزای عدد است پس سبب درست شد که هیچ کلی را نهایت نباشد و عددکل لاشک از جمله کلیات باشد] اکنون بباید دانستن که موجودات کلی که آن را دوام است که ایشانمعلول واجب الوجودند،اول عقل فعالست،انگه نفس کل است آنگه جسم کلاست،و جسم بسه قسم است:افلاک و امهات و موالید-و این هریکی قسمتپذیراندو اجزای ایشان را نهایت نیست در کون و فساد-چنانکه افلاک و انجم را کهکون و فسادشان نیست(در اجزا)وزیرا و امهات است،اول آتش،آنگه هوا،آنگه آب،انگه خاک،موالید که اول جماد است و آنگه نبات،آنگه حیوان است&%02843ZIFG028G% و انسان هم از جملۀ حیوان است از وجۀ جنیست-اما نوع پسین(است)[و انسان]از جهت نطق برحیوان شرف دارد. و ترتیب موجودات چنین است که ترتیب حروف،که مخرج هرحرفی ازحرف دیگر است که بالای اوست و هریکی از دیگر خاسته است-چنانکه مثلاالف که مخرج او از هیچ حرفی نیست،از بهر آنکه او علت اول است جملۀحروفها را و برهانش آنست که او را ماقبل نیست اما بعدش هست و اگر کسیما را پرسد که اندکترین عددها کدام است گوئیم دواست،از بهر آنکهیکی عددی نباشد. چه عدد آن بود که او را ماقبل و ما بعد بود. چنانکهمثلا گویند یکی در یکی جز یکی نباشد،و یکی در دو جز دو نباشد،و یکیدر سه همچنین-اما دو در دو چهار باشد[و برهانش آنست که ما قبل دو یکیباشد و مابعدش سه و سه و یکی چهار باشد]و جمله عددها را چنین است. پسواجب الوجود یکی است نه از روی عدد که گفتیم که یکی نه عدد است ازبهر آنکه او را ماقبل نیست و علت نخستین[تا]یکی واجب کند. و معلولاو عقل است و معلول امهات موالید است و اینها هریکی با زیر خویشعلتاند. آنچه معلول چیزی است لابد علت چیزی دیگر است و اینقاعده را سلسلة الترتیب گویند. و مردم را مردمی آنگه درست شود کهسلسله الترتیب بشناسد و بداند که این جمله ارباب متوسطاند چون افلاک وامهات و موالید و علت و معلول وجود اواند(نه از جنس او از)جل جلاله-اکنون چون ما شریفترین چیزی در آخر عقل و نفس یافتیم معلوم شد کهابتدا همان باشد و مردم چون ابتدا و انتها بدانست باید که نزدیک او درستشود که نوع(عقل و نفس او را جنس نفس و عقل یکیست)[نوع اول عقلکل و نفس کل است]این دیگر ارباب متوسط اند و از او بیگانه و اوایشان را بیگانه،پس باید که آهنگ او بجنس خودش باشد تا از هم گوهرانخود دور نماند،زیرا که عذاب مقیم باشد-و معلوم است که جسم را با بسیطهیچ مناسبت نیست-و حقیقت ذات مردم بسیط است قسمت نمیپذیرد[و جسم قسمتپذیر است]و حد جسم آنست که او را طول و عرض و عمق و انسان هم از جملۀ حیوان است از وجۀ جنیست-اما نوع پسین(است)[و انسان]از جهت نطق برحیوان شرف دارد. و ترتیب موجودات چنین است که ترتیب حروف،که مخرج هرحرفی ازحرف دیگر است که بالای اوست و هریکی از دیگر خاسته است-چنانکه مثلاالف که مخرج او از هیچ حرفی نیست،از بهر آنکه او علت اول است جملۀحروفها را و برهانش آنست که او را ماقبل نیست اما بعدش هست و اگر کسیما را پرسد که اندکترین عددها کدام است گوئیم دواست،از بهر آنکهیکی عددی نباشد. چه عدد آن بود که او را ماقبل و ما بعد بود. چنانکهمثلا گویند یکی در یکی جز یکی نباشد،و یکی در دو جز دو نباشد،و یکیدر سه همچنین-اما دو در دو چهار باشد[و برهانش آنست که ما قبل دو یکیباشد و مابعدش سه و سه و یکی چهار باشد]و جمله عددها را چنین است. پسواجب الوجود یکی است نه از روی عدد که گفتیم که یکی نه عدد است ازبهر آنکه او را ماقبل نیست و علت نخستین[تا]یکی واجب کند. و معلولاو عقل است و معلول امهات موالید است و اینها هریکی با زیر خویشعلتاند. آنچه معلول چیزی است لابد علت چیزی دیگر است و اینقاعده را سلسلة الترتیب گویند. و مردم را مردمی آنگه درست شود کهسلسله الترتیب بشناسد و بداند که این جمله ارباب متوسطاند چون افلاک وامهات و موالید و علت و معلول وجود اواند(نه از جنس او از)جل جلاله-اکنون چون ما شریفترین چیزی در آخر عقل و نفس یافتیم معلوم شد کهابتدا همان باشد و مردم چون ابتدا و انتها بدانست باید که نزدیک او درستشود که نوع(عقل و نفس او را جنس نفس و عقل یکیست)[نوع اول عقلکل و نفس کل است]این دیگر ارباب متوسط اند و از او بیگانه و اوایشان را بیگانه،پس باید که آهنگ او بجنس خودش باشد تا از هم گوهرانخود دور نماند،زیرا که عذاب مقیم باشد-و معلوم است که جسم را با بسیطهیچ مناسبت نیست-و حقیقت ذات مردم بسیط است قسمت نمیپذیرد[و جسم قسمتپذیر است]و حد جسم آنست که او را طول و عرض و عمق است و اعراض دیگر چون خط و سسطح بدو قائم میشود و حد بسیط آنست که[او را طول و عرض و غیره نیست و]مدرک اشیا است و صورت علم راقابل است و او نه نقطه است و نه خط و نه جسم و نه از جملۀ اعراض دیگر چونکمیت و کیفیت و اضافت و این و متی و وضع و ملک و ان یفعل و ان ینفعل-ازینهیچ چیز نیست-اما جوهریست بذات خویش قائم،و برهان آن که(اوجوهر است آنست که)صورت علم بدو تایم است و علم عرض است و عرضبعرض قایم نباشد[الا بجوهر و درست است که نه جوهری جسمانی استاز آنکه جسم قسمتپذیر بود و او قسمتشناس است نه قسمتپذیر-کهقسمتشناس قسمتپذیر نبود پس]این جوهر را از صفت اجسام[مهذبباید داشت]و بدین صفت مقصود تقرب است که[او را با]اجسام باشد-چه این تقریب نمیباید که وی را بود[الا با جنس خویش]که آنگه سببهلاک وی باشد[و الله اعلم] [فصل دوم](3)بدان که عقل بادراک معقولات به نفس خویش[مشتغلاست]و نفس را بحقیقت ادراک معقولات بعقل[حاجت است و سرفرازی]و بزرگی از جمله لزومات نفس است-[بدین سبب]پیوسته با عقل مشابهتمینماید و برهان آنست که هیچ نفس[برهیچ عقل]بوقت ادراک البته حسد[نبرد که نفس استعداد]خویش را از عقل زیادت شمرد بوقت ادراک لیکنادراک[او از جمله تخمینی]بود و هیچ حقیقی نباشد-و این مشابهت[نمودننفس با عقل غریزت است]و آثار او در محسوسات پدید میآید[پس چوننفس که از جسم]شریفتر است بیرعونت نیست به هیچ حال[جسم]از رعونت[خالی نباشد]-که ترکیب جسم از ماده و صورت است-و[او راکیفیت است و کیفیت]او در کلیات نفس میدهد و در جزویات[علت جسمانیمیدهد]معلول خویش را و اینکه در جزویات[میگوئیم]و بشرحشحاجت است-چنانکه نفس کلی نفس میدهد[جزوی را]فلک اسطقصمیدهد موالید را و انسان را که جزو است کل موالید را-کیفیت در ترکیب[او هم نفس]میدهد و هم فلک و هم اسطقص و هم موالید[پس رعونت این است و اعراض دیگر چون خط و سسطح بدو قائم میشود و حد بسیط آنست که[او را طول و عرض و غیره نیست و]مدرک اشیا است و صورت علم راقابل است و او نه نقطه است و نه خط و نه جسم و نه از جملۀ اعراض دیگر چونکمیت و کیفیت و اضافت و این و متی و وضع و ملک و ان یفعل و ان ینفعل-ازینهیچ چیز نیست-اما جوهریست بذات خویش قائم،و برهان آن که(اوجوهر است آنست که)صورت علم بدو تایم است و علم عرض است و عرضبعرض قایم نباشد[الا بجوهر و درست است که نه جوهری جسمانی استاز آنکه جسم قسمتپذیر بود و او قسمتشناس است نه قسمتپذیر-کهقسمتشناس قسمتپذیر نبود پس]این جوهر را از صفت اجسام[مهذبباید داشت]و بدین صفت مقصود تقرب است که[او را با]اجسام باشد-چه این تقریب نمیباید که وی را بود[الا با جنس خویش]که آنگه سببهلاک وی باشد[و الله اعلم] [فصل دوم](3)بدان که عقل بادراک معقولات به نفس خویش[مشتغلاست]و نفس را بحقیقت ادراک معقولات بعقل[حاجت است و سرفرازی]و بزرگی از جمله لزومات نفس است-[بدین سبب]پیوسته با عقل مشابهتمینماید و برهان آنست که هیچ نفس[برهیچ عقل]بوقت ادراک البته حسد[نبرد که نفس استعداد]خویش را از عقل زیادت شمرد بوقت ادراک لیکنادراک[او از جمله تخمینی]بود و هیچ حقیقی نباشد-و این مشابهت[نمودننفس با عقل غریزت است]و آثار او در محسوسات پدید میآید[پس چوننفس که از جسم]شریفتر است بیرعونت نیست به هیچ حال[جسم]از رعونت[خالی نباشد]-که ترکیب جسم از ماده و صورت است-و[او راکیفیت است و کیفیت]او در کلیات نفس میدهد و در جزویات[علت جسمانیمیدهد]معلول خویش را و اینکه در جزویات[میگوئیم]و بشرحشحاجت است-چنانکه نفس کلی نفس میدهد[جزوی را]فلک اسطقصمیدهد موالید را و انسان را که جزو است کل موالید را-کیفیت در ترکیب[او هم نفس]میدهد و هم فلک و هم اسطقص و هم موالید[پس رعونت این بیشتر از آن دیگر چیزها باشد] (4)بدان که قد ما در جزویات خوض نکردهاند از بهر آنکه جزویات آیندو روند،ناپائدار باشند اجتهاد بکلیات کردهاند از بهر آنکه کلیات همیشه برجا باشندو علمی که برایشان(دلالت کند)پائداری بود و هرکه کلیات معلوم کندجزویاتش بضرورت معلوم شود. اکنون بدان که کلیات پنج قسم است جنس و نوع و فصل و خاصهو عرض-و این هرقسمی به نفس خویش کلی است-چنانکه مثلا جنس لفظی استمفرد کلی در زیر او کثرت کلی افتد-چنانکه جسم و جوهر که هریک به نفسخویش کلیاند و[در]زیر[هر]یکی کثرت افتد-چنانکه مثلا جوهر لفظیباشد که برجمله معلومات غیر باری تعالی دلالت کند و جوهر نیز بدو قسم استنامی و غیرنامی-نیز بدو قسم اس حیوا و غیر حیوان و حیوان نیز بدوقسم است ناطق و غیر ناطق-اکنون اینجا گاه جنسی میتوان یافت که بالائآن نوع نوعی دیگر نیست و آن حیوان ناطق است-و آن دیگر انواعمتوسطاند و انواع متوسط هرایک نسبت با بالای خویش نوعاند[و نسبت با زیر خویش جنساند]و بدان جای که نوعاند جزویاندمر کل خویش را پس از ایشان هریکی هم کلاند و هم جزو-چنانکه مثلاجوهر که جنس است مر نوع خویش را[نوع او حیوان و غیر حیوان بود و حیوانکه جنس است مر نوع خویش را نوع او]ناطق و غیر ناطق است-اکنونبدان که جوهر کلی باشد[که هر]جنسی که موجود است همه جزو او باشدو فصل کلی باشد که بقوت او جنس را از جنس و نوع را از نوع جدا توان کرد[چنانکه مثلا حیوان لفظی مجمل است و انواع او ناطق است و غیر ناطق-غیر ناطق و ناطق فصل انسان باشد که به منطق وی را از دیگر حیوان جداتوان کرد]و دیگر چیزها هم برین قیاس. و خاصه عرضی باشد که وی را نه بوهم و نه عقل از جوهر خویش جداتوان کردن-چنانکه مثلا تری از آب که اگر تری از آب جدا کنی نه آب بود. و گرمی از آتش و خشکی از خاک و لطافت از هوا و آنچه بدین ماند. بیشتر از آن دیگر چیزها باشد] (4)بدان که قد ما در جزویات خوض نکردهاند از بهر آنکه جزویات آیندو روند،ناپائدار باشند اجتهاد بکلیات کردهاند از بهر آنکه کلیات همیشه برجا باشندو علمی که برایشان(دلالت کند)پائداری بود و هرکه کلیات معلوم کندجزویاتش بضرورت معلوم شود. اکنون بدان که کلیات پنج قسم است جنس و نوع و فصل و خاصهو عرض-و این هرقسمی به نفس خویش کلی است-چنانکه مثلا جنس لفظی استمفرد کلی در زیر او کثرت کلی افتد-چنانکه جسم و جوهر که هریک به نفسخویش کلیاند و[در]زیر[هر]یکی کثرت افتد-چنانکه مثلا جوهر لفظیباشد که برجمله معلومات غیر باری تعالی دلالت کند و جوهر نیز بدو قسم استنامی و غیرنامی-نیز بدو قسم اس حیوا و غیر حیوان و حیوان نیز بدوقسم است ناطق و غیر ناطق-اکنون اینجا گاه جنسی میتوان یافت که بالائآن نوع نوعی دیگر نیست و آن حیوان ناطق است-و آن دیگر انواعمتوسطاند و انواع متوسط هرایک نسبت با بالای خویش نوعاند[و نسبت با زیر خویش جنساند]و بدان جای که نوعاند جزویاندمر کل خویش را پس از ایشان هریکی هم کلاند و هم جزو-چنانکه مثلاجوهر که جنس است مر نوع خویش را[نوع او حیوان و غیر حیوان بود و حیوانکه جنس است مر نوع خویش را نوع او]ناطق و غیر ناطق است-اکنونبدان که جوهر کلی باشد[که هر]جنسی که موجود است همه جزو او باشدو فصل کلی باشد که بقوت او جنس را از جنس و نوع را از نوع جدا توان کرد[چنانکه مثلا حیوان لفظی مجمل است و انواع او ناطق است و غیر ناطق-غیر ناطق و ناطق فصل انسان باشد که به منطق وی را از دیگر حیوان جداتوان کرد]و دیگر چیزها هم برین قیاس. و خاصه عرضی باشد که وی را نه بوهم و نه عقل از جوهر خویش جداتوان کردن-چنانکه مثلا تری از آب که اگر تری از آب جدا کنی نه آب بود. و گرمی از آتش و خشکی از خاک و لطافت از هوا و آنچه بدین ماند. و عرض عام به نه قسم است کمیت و کیفیت و اضافت و این و متی و وضع(و ملک)و ان یفعل و ان ینفعل و این جمله اعراضاند-کمیت چندی باشدو کیفیت چگونگی باشد و اضافت نسبت-(کاری به کاری باشد-و اینکجائی باشد و متی کئ باشد وضع نهادگی و ملک او رای باشد و ان یفعلکردگی باشد و ان ینفعلکنندگی باشد)................................. (5)(بدان که کارها که از مردم برون آید از دو چیز برون نیست و هردو عرض است اما حال باشد اما ملکه حال آ باشد که در مردی از تغیرییا از سر شهوتی یا از سر دعوی حرکاتی و سکناتی پیدا آید و این از دو برون نیستیا پسندیده یا ناپسندیده-چنانکه مثلا خشم و حقد که هردو ناپسندیده باشندیا شفقت و محبت که هردو پسندیده باشند-و هرچه در رسید و زود برشد آن را حالخوانند-و هرچه دیرتر بماند آن را ملکه خوانند-چنانکه بخواند و دیرتر کهفراموش کند تا صفات پسندیده یا ناپسندیده که با مردم ماند-و لیکن چونمعدوم شد آن ممکن بود هم عرض باشد بشرف مردم هیچ تعلق ندارد.... )(در اثبات صانع عظمت کبریاؤه بباید دانست که هرچه مردم در آن اندیشهتوان برد از سه بیرون نیست یا واجب باشد یا ممکن یا ممتنع-اما واجبچیزی باشد که نشاید که نه باشد و شاید که باشد و ممکن آن باشد که وجود او شایدکه باشد و شاید که نباشد و چون ممکن را اثبات کردی بضرورت ممتنع لازم شوداز بهر آنکه چون بگفتن چیزی هست بتوهم خلق که وجود او ممتنع استپس این چه که بوجود او بهمه طریقها واجب است باری عز اسمه باشدو آنچه وجود او ممکن باشد هرچه موجود است بجز ذات باری تعالی و آنچهممتنع است وجود ممکن نباشد و الله اعلم-) (6)(بدانکه موجودات بردو قسم است-یکی واجب الوجود است. و آن باری تعالی است و دیگر ممکن الوجود است و آن دو نوع استیکی جوهر و آن هرآن موجودی که از موضوع مستغی بود-و دوم عرضو آن هرآن موجودی بود که از موضوع مستغنی نباشد-و جوهربدو قسم است یکی جسم و دیگر غیر جسم و اجسام در جسمیت برابراند و عرض عام به نه قسم است کمیت و کیفیت و اضافت و این و متی و وضع(و ملک)و ان یفعل و ان ینفعل و این جمله اعراضاند-کمیت چندی باشدو کیفیت چگونگی باشد و اضافت نسبت-(کاری به کاری باشد-و اینکجائی باشد و متی کئ باشد وضع نهادگی و ملک او رای باشد و ان یفعلکردگی باشد و ان ینفعلکنندگی باشد)................................. (5)(بدان که کارها که از مردم برون آید از دو چیز برون نیست و هردو عرض است اما حال باشد اما ملکه حال آ باشد که در مردی از تغیرییا از سر شهوتی یا از سر دعوی حرکاتی و سکناتی پیدا آید و این از دو برون نیستیا پسندیده یا ناپسندیده-چنانکه مثلا خشم و حقد که هردو ناپسندیده باشندیا شفقت و محبت که هردو پسندیده باشند-و هرچه در رسید و زود برشد آن را حالخوانند-و هرچه دیرتر بماند آن را ملکه خوانند-چنانکه بخواند و دیرتر کهفراموش کند تا صفات پسندیده یا ناپسندیده که با مردم ماند-و لیکن چونمعدوم شد آن ممکن بود هم عرض باشد بشرف مردم هیچ تعلق ندارد.... )(در اثبات صانع عظمت کبریاؤه بباید دانست که هرچه مردم در آن اندیشهتوان برد از سه بیرون نیست یا واجب باشد یا ممکن یا ممتنع-اما واجبچیزی باشد که نشاید که نه باشد و شاید که باشد و ممکن آن باشد که وجود او شایدکه باشد و شاید که نباشد و چون ممکن را اثبات کردی بضرورت ممتنع لازم شوداز بهر آنکه چون بگفتن چیزی هست بتوهم خلق که وجود او ممتنع استپس این چه که بوجود او بهمه طریقها واجب است باری عز اسمه باشدو آنچه وجود او ممکن باشد هرچه موجود است بجز ذات باری تعالی و آنچهممتنع است وجود ممکن نباشد و الله اعلم-) (6)(بدانکه موجودات بردو قسم است-یکی واجب الوجود است. و آن باری تعالی است و دیگر ممکن الوجود است و آن دو نوع استیکی جوهر و آن هرآن موجودی که از موضوع مستغی بود-و دوم عرضو آن هرآن موجودی بود که از موضوع مستغنی نباشد-و جوهربدو قسم است یکی جسم و دیگر غیر جسم و اجسام در جسمیت برابراند و متساوی-و آثار اجسام مختلف است بعضی سرد است بعضی گرم وبعضی نبات است و بعضی معدن است-و روا نبود که مقتضی آن آثار مختلفجسمیت مشترک بود که بری است از اثبات صور و قوی در جسم-تا بسبباختلاف در آن آثار پیدا شود-و حکما بعضی از ان صور را خاصیت نامنهادهاند....... هیچ گونه عجب ندارد-)(چه همچنانکه سنگ مقناطیسآهن میرباید-و آتش را قوتیست که از یک شعله از وی صد هزار چندانکه پیدا میشود و در آن آتش هیچ نقصان پیدا نیاید-و اگر نه آن استیکه آتش دیده باشد و بسبب کثرت دیدن آن غربت و تعجب زائل گشتهاست و اگر نه جرم آتش از همه غریبتر و عجیبتر است-و همچنانکه مردماز آتش آن فعل عجب ندارد و داند که در آتش قوتیست که موجب احتراقو تسخین است همچنان باید که تصور کند که در جسم مقناطیس قوتیست کهفعل او آهن ربودن است-و هرآن کس که این معنی بحقیقت تصور کند ازبسیار اشکالات خلاص یابد) [فصل سوم](7)بدان که کسانی که طالبان شناخت خداوند سبحانه و تعالیاندچهار گروهند-اول متکلماناند که ایشان بجدل و حجتهای اقناعیراضی شدهاند و بدان قدر پسند کردند در معرفت خداوند تعالی(باری عزاسمه)-دوم فلاسفه و حکمااند که ایشان بادله عقلی صرفدر قوانین منطقی طلب شناخت کردند و هیچگونه به ادله اقتناعی قناعتنکردند-لیکن ایشان نیز بشرایط منطق وفا نتواستند بردن از آنعاجز آمدند-سوم اسماعیلیاناند و تعلیمیان که ایشان گفتند که طریق معرفت(جز اخبار خبر صادق نیست چه در ادله معرفت)صانع و ذات و صفات ویاشکالات بسیار است و ادله متعارض و عقول در ان متحیر و عاجز-پساولیتر آن باشد که از قول صادق طلبند-چهارم اهل تصوفاند که ایشانبه فکر و اندیشه طلب معرفت نکردند بلکه بتصفیۀباطن و تهذیب اخلاق نفسناطقه را ازکدورت طبیعت و هیأت بدنی منزه کردند-چو آن جوهر صاف و متساوی-و آثار اجسام مختلف است بعضی سرد است بعضی گرم وبعضی نبات است و بعضی معدن است-و روا نبود که مقتضی آن آثار مختلفجسمیت مشترک بود که بری است از اثبات صور و قوی در جسم-تا بسبباختلاف در آن آثار پیدا شود-و حکما بعضی از ان صور را خاصیت نامنهادهاند....... هیچ گونه عجب ندارد-)(چه همچنانکه سنگ مقناطیسآهن میرباید-و آتش را قوتیست که از یک شعله از وی صد هزار چندانکه پیدا میشود و در آن آتش هیچ نقصان پیدا نیاید-و اگر نه آن استیکه آتش دیده باشد و بسبب کثرت دیدن آن غربت و تعجب زائل گشتهاست و اگر نه جرم آتش از همه غریبتر و عجیبتر است-و همچنانکه مردماز آتش آن فعل عجب ندارد و داند که در آتش قوتیست که موجب احتراقو تسخین است همچنان باید که تصور کند که در جسم مقناطیس قوتیست کهفعل او آهن ربودن است-و هرآن کس که این معنی بحقیقت تصور کند ازبسیار اشکالات خلاص یابد) [فصل سوم](7)بدان که کسانی که طالبان شناخت خداوند سبحانه و تعالیاندچهار گروهند-اول متکلماناند که ایشان بجدل و حجتهای اقناعیراضی شدهاند و بدان قدر پسند کردند در معرفت خداوند تعالی(باری عزاسمه)-دوم فلاسفه و حکمااند که ایشان بادله عقلی صرفدر قوانین منطقی طلب شناخت کردند و هیچگونه به ادله اقتناعی قناعتنکردند-لیکن ایشان نیز بشرایط منطق وفا نتواستند بردن از آنعاجز آمدند-سوم اسماعیلیاناند و تعلیمیان که ایشان گفتند که طریق معرفت(جز اخبار خبر صادق نیست چه در ادله معرفت)صانع و ذات و صفات ویاشکالات بسیار است و ادله متعارض و عقول در ان متحیر و عاجز-پساولیتر آن باشد که از قول صادق طلبند-چهارم اهل تصوفاند که ایشانبه فکر و اندیشه طلب معرفت نکردند بلکه بتصفیۀباطن و تهذیب اخلاق نفسناطقه را ازکدورت طبیعت و هیأت بدنی منزه کردند-چو آن جوهر صاف گشت و در مقابله ملکوت افتاد صورتهای آن بحقیقت ظاهر شود. بیشکو شبهتنی-و این طریقه از همه بهتر است چه معلوم بنده است که هیچ کمالبهتر از حضرت خداوند نیست و آن جایگاه منع و حجاب نیست بکس،هرآنچه آدمی را(نبود)از جهت کدورت طبیعت باشد-چه اگر حجت زائلشود و حائل و مانع دور گردد حقایق چیزها چنانکه باشد ظاهر و معلوم میشودو سید کائنات(علیه افضل الصلوة و التحیة)بدین اشارت کرده است و گفتهان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الافتعرفوها-52 تمت الرسالة بحمد و حسن توفیقه 9-گزارش بعضی دانشمندانی که از خیام دیدن کردهاند اکنون میخواهیم یادداشتهای ابو الحسن بیهقی و نظامی عروضی را در اینجابیاوریم که هردو عمر خیام را به شخصه دیدهاند. الف-ابو الحسن بیهقی53در تتمهی صوان الحکمه(به عربی است)دربارهی عمرخیام چنین مینویسد. (نگاه کنید به تصویر فتوکپی شده از این نسخه). دستور و فیلسوف حجة الحق عمر بن ابراهیم الخیام خیام در نیشابور زاییده شده و نیاکان او نیز در این شهر بودهاند. مقام او درشعبههای گوناگون فلسفه پس از ابو علی سیناست(در گذشته در 428 ه. ق. 1037 م)ولی خیام کم حرف و با احتیاط و خاموش بود. در زمانیکه در اصفهان بود کتابی را 7بار خواند و آن را به یاد سپرد و گاه بازگشت به نیشابور آن کتاب را دیکته کرد و دیکتهیاو چنان بود که با مقایسه با نسخهی اصلی تفاوت چندانی در آن یافت نمیشد. طالعاو در دو پیکر بود. خورشید و تیر در درجهی 3 طالع در دو پیکر،تیر صمیمی و هرمزاز تثلیث ناظر به این دو بود. در پرداختن کتاب و در تدریس،خوددار بود. کتابیننوشت مگریک کتاب کوتاه در فسلفهی طبیعی و یک رساله دربارهی هستی و یک رساله گشت و در مقابله ملکوت افتاد صورتهای آن بحقیقت ظاهر شود. بیشکو شبهتنی-و این طریقه از همه بهتر است چه معلوم بنده است که هیچ کمالبهتر از حضرت خداوند نیست و آن جایگاه منع و حجاب نیست بکس،هرآنچه آدمی را(نبود)از جهت کدورت طبیعت باشد-چه اگر حجت زائلشود و حائل و مانع دور گردد حقایق چیزها چنانکه باشد ظاهر و معلوم میشودو سید کائنات(علیه افضل الصلوة و التحیة)بدین اشارت کرده است و گفتهان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الافتعرفوها-52 تمت الرسالة بحمد و حسن توفیقه 9-گزارش بعضی دانشمندانی که از خیام دیدن کردهاند اکنون میخواهیم یادداشتهای ابو الحسن بیهقی و نظامی عروضی را در اینجابیاوریم که هردو عمر خیام را به شخصه دیدهاند. الف-ابو الحسن بیهقی53در تتمهی صوان الحکمه(به عربی است)دربارهی عمرخیام چنین مینویسد. (نگاه کنید به تصویر فتوکپی شده از این نسخه). دستور و فیلسوف حجة الحق عمر بن ابراهیم الخیام خیام در نیشابور زاییده شده و نیاکان او نیز در این شهر بودهاند. مقام او درشعبههای گوناگون فلسفه پس از ابو علی سیناست(در گذشته در 428 ه. ق. 1037 م)ولی خیام کم حرف و با احتیاط و خاموش بود. در زمانیکه در اصفهان بود کتابی را 7بار خواند و آن را به یاد سپرد و گاه بازگشت به نیشابور آن کتاب را دیکته کرد و دیکتهیاو چنان بود که با مقایسه با نسخهی اصلی تفاوت چندانی در آن یافت نمیشد. طالعاو در دو پیکر بود. خورشید و تیر در درجهی 3 طالع در دو پیکر،تیر صمیمی و هرمزاز تثلیث ناظر به این دو بود. در پرداختن کتاب و در تدریس،خوددار بود. کتابیننوشت مگریک کتاب کوتاه در فسلفهی طبیعی و یک رساله دربارهی هستی و یک رساله دربارهی کون و تکلیف. دانشمندی بزرگ در زبان عربی و قانون و تاریخ بود. آوردهاند که یک بار عمر خیام نزد شهاب الاسلام عبد الرزاق بن فقیه ابی القاسمعبد الله بن علی،وزیر و برادرزادهی نظام الملک آمد. ابو الحسن الغزالی54(درگذشته به سال 516 ه. ق. به نوشتهی یاقوت)امام قاریان شهر در آنجا بود و آنان دربارهی روایتهای قرائتهای بعضی از آیههای قرآن بحث میکردند. شهاب الاسلامگفت:تأمل کنید،کسی میآید که میداند. آنگاه که مسئله را به اطلاع عمر خیام رساندنداو قرائتهای گوناگون و دلیل هریک از آنها را به آنان اظهار کرد و همچنین قرائتهایغلط را نیز برشمرد و دلیلهای غلط بودن آنها را نیز گفت و سپس گفت که یک قرائتبالا و برتر از همهی قرائتهاست. امام قاریان شگفتی زده گفت:خدا کند که مردانیمانند شما میان دانشمندان افزون شوند،خواهش میکنم که مرا از پیروان خود بدانید وبا من مهربان باشید. من هیچگاه تصور نمیکردم که حتی یک قاری رسمی قرآن در همهیجهان بتواند همهی این نکتهها را که شما گفتید در یاد داشته باشد،تا چه رسد به حکیمیمعروف. خیام به حق در شعبههای گوناگون فلسفه چون ریاضیات و علم سرآمد شمرده میشد. امام حجة الاسلام محمد غزالی(مدرس مدرسهی نظامیه از 1107 تا 1111 م)روزی بهخدمت آمد و از او پرسید"چرا بخش ویژهای از کرهی آسمان قطب شمرده میشود و حالآنکه همهی بخشها یکسان هستند. " من این مسئله را در کتاب خود بنام عرایس النفایس تذکر دادهام. امام عمر خیامگفتگوی خود را دنبال کرد و آغاز به توضیح مقولهی حرکت کرد و چنانکه رسم این دانایارجمند بود،از وارد شدن در موضوع اصلی بحث تا بعد از ظهر خودداری کرد تا بانگمؤذن برای نماز ظهر برخاست. امام غزالی گفت:"جاء الحق و ذهق الباطل"وبرخاست. یک روز امام عمر به دیدن سلطان سنجر بزرگ(زاییده شده در 1078 م)در هنگامیکه هنوز کودک بود و آبله گرفته بود رفت. پس از بیرون آمدن مجیر الدوله وزیر از ویپرسید"او را چگونه دیدید؟و به چه چیز او را معالجه میکنید؟"امام پاسخ داد:زندگانی این کودک ترسآور است. غلامی حبشی که این سخن را شنیده بود به سنجرگزارش کرد. از اینرو هنگامی که سنجر از بیماری برخاست امام عمر را دوست نداشت و از اوبغضی در دل داشت. سلطان ملکشاه با او چون ندیمی رفتار میکرد و خاقان شمس الملک&%02844ZIFG028G% دربارهی کون و تکلیف. دانشمندی بزرگ در زبان عربی و قانون و تاریخ بود. آوردهاند که یک بار عمر خیام نزد شهاب الاسلام عبد الرزاق بن فقیه ابی القاسمعبد الله بن علی،وزیر و برادرزادهی نظام الملک آمد. ابو الحسن الغزالی54(درگذشته به سال 516 ه. ق. به نوشتهی یاقوت)امام قاریان شهر در آنجا بود و آنان دربارهی روایتهای قرائتهای بعضی از آیههای قرآن بحث میکردند. شهاب الاسلامگفت:تأمل کنید،کسی میآید که میداند. آنگاه که مسئله را به اطلاع عمر خیام رساندنداو قرائتهای گوناگون و دلیل هریک از آنها را به آنان اظهار کرد و همچنین قرائتهایغلط را نیز برشمرد و دلیلهای غلط بودن آنها را نیز گفت و سپس گفت که یک قرائتبالا و برتر از همهی قرائتهاست. امام قاریان شگفتی زده گفت:خدا کند که مردانیمانند شما میان دانشمندان افزون شوند،خواهش میکنم که مرا از پیروان خود بدانید وبا من مهربان باشید. من هیچگاه تصور نمیکردم که حتی یک قاری رسمی قرآن در همهیجهان بتواند همهی این نکتهها را که شما گفتید در یاد داشته باشد،تا چه رسد به حکیمیمعروف. خیام به حق در شعبههای گوناگون فلسفه چون ریاضیات و علم سرآمد شمرده میشد. امام حجة الاسلام محمد غزالی(مدرس مدرسهی نظامیه از 1107 تا 1111 م)روزی بهخدمت آمد و از او پرسید"چرا بخش ویژهای از کرهی آسمان قطب شمرده میشود و حالآنکه همهی بخشها یکسان هستند. " من این مسئله را در کتاب خود بنام عرایس النفایس تذکر دادهام. امام عمر خیامگفتگوی خود را دنبال کرد و آغاز به توضیح مقولهی حرکت کرد و چنانکه رسم این دانایارجمند بود،از وارد شدن در موضوع اصلی بحث تا بعد از ظهر خودداری کرد تا بانگمؤذن برای نماز ظهر برخاست. امام غزالی گفت:"جاء الحق و ذهق الباطل"وبرخاست. یک روز امام عمر به دیدن سلطان سنجر بزرگ(زاییده شده در 1078 م)در هنگامیکه هنوز کودک بود و آبله گرفته بود رفت. پس از بیرون آمدن مجیر الدوله وزیر از ویپرسید"او را چگونه دیدید؟و به چه چیز او را معالجه میکنید؟"امام پاسخ داد:زندگانی این کودک ترسآور است. غلامی حبشی که این سخن را شنیده بود به سنجرگزارش کرد. از اینرو هنگامی که سنجر از بیماری برخاست امام عمر را دوست نداشت و از اوبغضی در دل داشت. سلطان ملکشاه با او چون ندیمی رفتار میکرد و خاقان شمس الملک&%02844ZIFG028G% بخاری(از 460 تا 472 ه. ق حکمران بخارا بود-ندوی در خیام ص 107)با او بااحترام زیاد رفتار میکرد و او را در کنار خود،در روی تخت مینشاند. اما عمر خیامیکبار به پدر من گفت:روزی من در حضور سلطان ملکشاه بودم،کودکی که پسر یکی ازامیران بود وارد شد و بگونهای پسندیده احترام گذارد. من از این چنین خدمتی ازکودکی نوجوان به شگفتی درآمدم،سلطان گفت:"جای شگفتی نیست. یک جوجه همینکه پوست تخم شکست به دانه نوک میزند. یک جوجهی کبوتر نمیتواند به دانه نوک بزندمگر اینکه از راه خوراندن با نوک،مادرش او را بیاموزاند،اما از او برمیآید که نامهرسانشود و راه از مکه تا به بغداد را بیابد و پرواز کند"من از این توضیح سلطان به شگفتیدرآمدم. مردان بزرگ الهام میگیرند. من همراه پدرم به دیدار امام در 507 ه. ق. (1113 م)رفتیم(خدا-او را رحمتکند). از من معنی این بیت از حماسهای را پرسید55. سپس عمر خیام از منخواست که اقسام متفاوت کمانها را برشمرم و من پاسخ دادم که کمان برچهارگونه است:دایره-نیمدایره-کمتر از نیمدایره و بزرگتر از نیمدایره،او به پدرم گفت:"پسر بهپدر میرود. " ختن(به داماد یا شوهر خواهر گفته میشود)عمر خیام که امام محمد بغدادی باشدبه من چنین گفت:"عمر خیام باخلال زرین دندان خود را پاک میکرد و کتاب الشفاءبو علی سینا را میخواند،هنگامی که به فصل یک و بسیار(الواحد و الکثیر)رسید،خلالدندان را میان ورقهای کتاب گذارد و گفت:ملایان را فراخوانید تا من وصیت کنم. "سپس وصیت کرد. برخاست و نماز گذارد و تا نماز خفتن نه چیزی خورد و نه آشامید،پس از نماز خفتن در آخرین سجده چنین گفت:"بار خدایا میدانی که همهی تواناییخود را در راه فهمیدن تو به کار بردم. مرا بیامرز،زیرا شناسایی من با تو،شفیع من نزدتو است. "و جان بداد. در اینجا سوامی گوند توضیحی دربارهی ویژگی ندیم شاه از سیاستنامهی نظام الملکو از راحة الصدور راوندی و شناساندن امام محمد بغدادی و اشارههای دیگر دربارهیاشخاصی که طبق تتمة الصوان استاد و یا دانشجوی عمر بودهاند آورده است. ب-چهار مقالهی نظامی عروضی-نسخههای این کتاب معروف بسیار کمیاب است. یک نسخهی دست نوشته در استانبول به شماره 285 نوشته شده در 835 ه. ق. (1431 م)و دو نسخه نیز در لندن در موزهی بریتانیا به شمارههای 3507 و 2955 است که در تاریخهای1017 و 1274 ه. ق. نوشته شدهاند. پرفسور ادوارد براون،متن و برگردان شدهی آن بخاری(از 460 تا 472 ه. ق حکمران بخارا بود-ندوی در خیام ص 107)با او بااحترام زیاد رفتار میکرد و او را در کنار خود،در روی تخت مینشاند. اما عمر خیامیکبار به پدر من گفت:روزی من در حضور سلطان ملکشاه بودم،کودکی که پسر یکی ازامیران بود وارد شد و بگونهای پسندیده احترام گذارد. من از این چنین خدمتی ازکودکی نوجوان به شگفتی درآمدم،سلطان گفت:"جای شگفتی نیست. یک جوجه همینکه پوست تخم شکست به دانه نوک میزند. یک جوجهی کبوتر نمیتواند به دانه نوک بزندمگر اینکه از راه خوراندن با نوک،مادرش او را بیاموزاند،اما از او برمیآید که نامهرسانشود و راه از مکه تا به بغداد را بیابد و پرواز کند"من از این توضیح سلطان به شگفتیدرآمدم. مردان بزرگ الهام میگیرند. من همراه پدرم به دیدار امام در 507 ه. ق. (1113 م)رفتیم(خدا-او را رحمتکند). از من معنی این بیت از حماسهای را پرسید55. سپس عمر خیام از منخواست که اقسام متفاوت کمانها را برشمرم و من پاسخ دادم که کمان برچهارگونه است:دایره-نیمدایره-کمتر از نیمدایره و بزرگتر از نیمدایره،او به پدرم گفت:"پسر بهپدر میرود. " ختن(به داماد یا شوهر خواهر گفته میشود)عمر خیام که امام محمد بغدادی باشدبه من چنین گفت:"عمر خیام باخلال زرین دندان خود را پاک میکرد و کتاب الشفاءبو علی سینا را میخواند،هنگامی که به فصل یک و بسیار(الواحد و الکثیر)رسید،خلالدندان را میان ورقهای کتاب گذارد و گفت:ملایان را فراخوانید تا من وصیت کنم. "سپس وصیت کرد. برخاست و نماز گذارد و تا نماز خفتن نه چیزی خورد و نه آشامید،پس از نماز خفتن در آخرین سجده چنین گفت:"بار خدایا میدانی که همهی تواناییخود را در راه فهمیدن تو به کار بردم. مرا بیامرز،زیرا شناسایی من با تو،شفیع من نزدتو است. "و جان بداد. در اینجا سوامی گوند توضیحی دربارهی ویژگی ندیم شاه از سیاستنامهی نظام الملکو از راحة الصدور راوندی و شناساندن امام محمد بغدادی و اشارههای دیگر دربارهیاشخاصی که طبق تتمة الصوان استاد و یا دانشجوی عمر بودهاند آورده است. ب-چهار مقالهی نظامی عروضی-نسخههای این کتاب معروف بسیار کمیاب است. یک نسخهی دست نوشته در استانبول به شماره 285 نوشته شده در 835 ه. ق. (1431 م)و دو نسخه نیز در لندن در موزهی بریتانیا به شمارههای 3507 و 2955 است که در تاریخهای1017 و 1274 ه. ق. نوشته شدهاند. پرفسور ادوارد براون،متن و برگردان شدهی آن را منتشر ساخت(در سری یادبودهای اوقاف گیب). از آن زمانم تاکنون دو نسخهی دیگراز این نوشته بدست آمده است،یکی بوسیلهی سید سلیمان ندوی در بمبئی در انستیتویکاما که در 1194 ه. ق. نوشته شده است و دیگری از سوی من(گوند تیرته)که درکتابخانهی نواب سالار جنگ موجود است و در سال 1158 ه. ق نوشته شده است. از چهار مقاله چنین برمیآید که نویسندهی این کتاب در سال 504 ه. ق. (1115 م)در سمرقند بوده و در سال 506 ه. ق. در بلخ،در 509 ه. ق. در هرات در 510 ه. قدر نیشابور و طوس و دوباره در 512 در نیشابور. پس از شکست غوریان از سلطان سنجردر 547 ه. ق. (1152 م)،نظامی در هرات پنهان شده است و چهار مقاله را میتواندمیان سالهای 1152 تا 1162 م در این شهر نوشته باشد(تاریخ ادبی ادوارد براونص 358)و در این کتاب نظامی سه داستان دربارهی عمر خیام به عنوان کارشناس ستارهشناسی دارد این چنین: (1)هنگامی که سلطان محمود پسر ملکشاه(در 1104 تا 1117 م)میخواستسرکشی امیر صدقه را فرونشاند(به گفتهی ابن اثیر در 501 ه. ق. -1107 م)ستارهشناساندربار نتوانستند زمان مناسب را پیشگویی کنند. مردی حقهباز چنین روزی را پیشبینیکرد و پاداش گرفت. سلطان که با موفقیت از جنگ برگشته بود و میخواست ستارهشناساندربار را کیفر دهد،آنان از سلطان درخواست کردند که با نوشتن نامهای به عمر خیام کهدر آن زمان در خراسان بود از حقیقت آنچه آنان گفته بودند مطمئن گردد. (2)در زمستان سال 508 ه. ق. (1114 م)سلطان محمود پسر ملکشاه،پیکی نزدصدر الدین محمود بن مظفر که وزیر او بود و در مرو اقامت داشت فرستاد و از او خواستتا از عمر خیام که در آن زمان در مرو بود بخواهد که زمان مناسبی برای شکار بدانسانکه هوا صاف باشد پیشگویی کند. عمر خیام مسئله را دو روز بررسی کرد و زمان ویژه راپیشگویی کرد. سلطان براسب نشست و با بردن خیام به همراه رهسپار شکار گشت-هنوز میدانی نپیموده بودند که طوفانی برخاست و همهی همراهان به پیشگوییخیام خندیدند،سلطان نمیخواست بازگردد و عمر خیام او را مطمئن ساخت که طوفانفروخواهد نشست و برای 5 روز آینده آسمان صاف خواهد بود. سلطان به شکار رفت وپیشگویی عمر خیام درست درآمد. (3)داستان سوم که برای تعیین تاریخ درگذشت خیام اهمیت دارد،چنین است:حکایت-در سنه 506 ست و خمسمایه به شهر بلخ در کوی برده فروشان در سرای امیربو سعد خواجه امام عمر خیام و خواجه مظفر اسفزاری نزول کرده بودند و من بدان خدمت را منتشر ساخت(در سری یادبودهای اوقاف گیب). از آن زمانم تاکنون دو نسخهی دیگراز این نوشته بدست آمده است،یکی بوسیلهی سید سلیمان ندوی در بمبئی در انستیتویکاما که در 1194 ه. ق. نوشته شده است و دیگری از سوی من(گوند تیرته)که درکتابخانهی نواب سالار جنگ موجود است و در سال 1158 ه. ق نوشته شده است. از چهار مقاله چنین برمیآید که نویسندهی این کتاب در سال 504 ه. ق. (1115 م)در سمرقند بوده و در سال 506 ه. ق. در بلخ،در 509 ه. ق. در هرات در 510 ه. قدر نیشابور و طوس و دوباره در 512 در نیشابور. پس از شکست غوریان از سلطان سنجردر 547 ه. ق. (1152 م)،نظامی در هرات پنهان شده است و چهار مقاله را میتواندمیان سالهای 1152 تا 1162 م در این شهر نوشته باشد(تاریخ ادبی ادوارد براونص 358)و در این کتاب نظامی سه داستان دربارهی عمر خیام به عنوان کارشناس ستارهشناسی دارد این چنین: (1)هنگامی که سلطان محمود پسر ملکشاه(در 1104 تا 1117 م)میخواستسرکشی امیر صدقه را فرونشاند(به گفتهی ابن اثیر در 501 ه. ق. -1107 م)ستارهشناساندربار نتوانستند زمان مناسب را پیشگویی کنند. مردی حقهباز چنین روزی را پیشبینیکرد و پاداش گرفت. سلطان که با موفقیت از جنگ برگشته بود و میخواست ستارهشناساندربار را کیفر دهد،آنان از سلطان درخواست کردند که با نوشتن نامهای به عمر خیام کهدر آن زمان در خراسان بود از حقیقت آنچه آنان گفته بودند مطمئن گردد. (2)در زمستان سال 508 ه. ق. (1114 م)سلطان محمود پسر ملکشاه،پیکی نزدصدر الدین محمود بن مظفر که وزیر او بود و در مرو اقامت داشت فرستاد و از او خواستتا از عمر خیام که در آن زمان در مرو بود بخواهد که زمان مناسبی برای شکار بدانسانکه هوا صاف باشد پیشگویی کند. عمر خیام مسئله را دو روز بررسی کرد و زمان ویژه راپیشگویی کرد. سلطان براسب نشست و با بردن خیام به همراه رهسپار شکار گشت-هنوز میدانی نپیموده بودند که طوفانی برخاست و همهی همراهان به پیشگوییخیام خندیدند،سلطان نمیخواست بازگردد و عمر خیام او را مطمئن ساخت که طوفانفروخواهد نشست و برای 5 روز آینده آسمان صاف خواهد بود. سلطان به شکار رفت وپیشگویی عمر خیام درست درآمد. (3)داستان سوم که برای تعیین تاریخ درگذشت خیام اهمیت دارد،چنین است:حکایت-در سنه 506 ست و خمسمایه به شهر بلخ در کوی برده فروشان در سرای امیربو سعد خواجه امام عمر خیام و خواجه مظفر اسفزاری نزول کرده بودند و من بدان خدمت پیوسته به میان مجلس عشرت از حجة الحق عمر شنودم که گفت:گور من در موضعی باشدکه هرسال برمن دو بار درختان گل افشان کنند. مرا این سخن محال به نظر آمد و دانستمکه چو او سخن گزاف نمیگوید. چون در سنه 530 ثلثین نیشابور رسیدم و چند(چندام)سال بود که آن بزرگ روی به نقاب تراب کشیده و عالم سفلی از آن یتیم مانده او رابرمن حق استادی بود،آدینه به زیارت او رفتم و یک را با خود بردم تا خاک او را به مننماید،مرا به گورستان حیره بیرون آورد بردست چپ گشتم در پائین دیوار باغی گوراوست و درختان امرود و زردآلو ازین باغ سر بیرون کرده و چندان برگه شکوفه برخاکاو ریخته بود که خاکش در زیر گل پنهان شده بود،مرا آن حکایت یاد آمد که اندر شهربلخ ازو شنیده بودم،گریه برمن افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را به هیچجای نظیری نمیدیدم،ایزد تبارک و تعالی براو رحمت کناد بمنه و کرمه. خبر مرگ به سرعت میپیچید و عمر خیام شخص نامداری بود و نظامی عروضی باطبقات بالای جامعه رفت و آمد داشت. تصور اینکه چگونه نظامی عروضی از خبر مرگاستاد نامدار خود"4 یا 14 و یا چندین"سال بیخبر بماند و یا ویرا 24 سال فراموشکند به اندیشه نیامدنی است(از 506 تا 530). قرائت نامعین تاریخ نشان میدهد. که حتی نسخهی استانبول نیز خوب پاکنویسنشده است. با اطمینان میتوان گفت آن کس که برای آقا براون از نسخهی استانبول نسخه-برداری کرده است نتوانسته است چند و یا چندان را بخواند. بربنیاد این سخن مولاناقزوینی تاریخ مرگ خیام را 526 یا چند سالی بیشتر از 530 ه. ق. میداند. سید سلیمانندوی بهتر میداند که 526 ه. ق. را سال مرگ عمر خیام بداند56(عمر خیام ص 56) 10-یادداشتهای مهم دیگری درباره عمر خیام57 در این بخش من برآنم که بعضی یادداشتهایی را که دربارهی عمر خیام و یا دربارهیرباعیات او در تاریخها آورده شده است بیاورم. الف-نزهت الارواح شهر زوری(در گذشته در 1193 م)با کمی تغییر آنچه را که در پیوسته به میان مجلس عشرت از حجة الحق عمر شنودم که گفت:گور من در موضعی باشدکه هرسال برمن دو بار درختان گل افشان کنند. مرا این سخن محال به نظر آمد و دانستمکه چو او سخن گزاف نمیگوید. چون در سنه 530 ثلثین نیشابور رسیدم و چند(چندام)سال بود که آن بزرگ روی به نقاب تراب کشیده و عالم سفلی از آن یتیم مانده او رابرمن حق استادی بود،آدینه به زیارت او رفتم و یک را با خود بردم تا خاک او را به مننماید،مرا به گورستان حیره بیرون آورد بردست چپ گشتم در پائین دیوار باغی گوراوست و درختان امرود و زردآلو ازین باغ سر بیرون کرده و چندان برگه شکوفه برخاکاو ریخته بود که خاکش در زیر گل پنهان شده بود،مرا آن حکایت یاد آمد که اندر شهربلخ ازو شنیده بودم،گریه برمن افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را به هیچجای نظیری نمیدیدم،ایزد تبارک و تعالی براو رحمت کناد بمنه و کرمه. خبر مرگ به سرعت میپیچید و عمر خیام شخص نامداری بود و نظامی عروضی باطبقات بالای جامعه رفت و آمد داشت. تصور اینکه چگونه نظامی عروضی از خبر مرگاستاد نامدار خود"4 یا 14 و یا چندین"سال بیخبر بماند و یا ویرا 24 سال فراموشکند به اندیشه نیامدنی است(از 506 تا 530). قرائت نامعین تاریخ نشان میدهد. که حتی نسخهی استانبول نیز خوب پاکنویسنشده است. با اطمینان میتوان گفت آن کس که برای آقا براون از نسخهی استانبول نسخه-برداری کرده است نتوانسته است چند و یا چندان را بخواند. بربنیاد این سخن مولاناقزوینی تاریخ مرگ خیام را 526 یا چند سالی بیشتر از 530 ه. ق. میداند. سید سلیمانندوی بهتر میداند که 526 ه. ق. را سال مرگ عمر خیام بداند56(عمر خیام ص 56) 10-یادداشتهای مهم دیگری درباره عمر خیام57 در این بخش من برآنم که بعضی یادداشتهایی را که دربارهی عمر خیام و یا دربارهیرباعیات او در تاریخها آورده شده است بیاورم. الف-نزهت الارواح شهر زوری(در گذشته در 1193 م)با کمی تغییر آنچه را که در تتمة الصوان الحکمه آمده میآورد و سه قطعه عربی به آنها میافزاید. دکتر رزن اینقطعهها را در مقدمهی چاپ خود با عنوان"رباعیات عمر خیام"به شمارههای 1 و 2 و3،آورده است. مقصود علی تبریزی در سال 1011 ه. ق. (1602 م)نزهت الارواح رابه فارسی برمیگرداند. نسخهی نوشته شده در 1032 ه. ق(1623 م)از آن بجای قطعههایعربی دو رباعی فارسی را به عنوان خیام آورده است. ب-جمال الدین ابی الحسن علی بن یوسف القفطی(در گذشته در 1240 م)درتاریخ الحکمای خود چنین مینویسد: "عمر خیام،امام خراسان و دانشمندترین مردان همزمان خود،دانشهای یونانیانرا تعلیم میداد،او برآن بود که انسان باید از راه تصفیهی کردارهای جسمانی و پالودناندیشهی انسانی به خداوند جهان برسد(نگاه کنید به رسالهی فارسی کلیات وجود). گذشته از این او مردم را تشویق میکرد که همانند نظام علمی یونان،همهی قانونهایمدنی را رعایت کنند و از آنها پیروی نمایند(در رسالهی کون و تکلیف). صوفیان پس از او بعضی لغتهای ظاهری او را چنین فهمیدند و چنین تعبیر کردندکه همانند با آئین خود آنان است و دربارهی آنها در انجمنهای گشوده و انجمنهایپنهان خود دربارهی آنها بحث میکردند(نگاه کنید به کلیات وجود). اما ناروا بکاربردن شعرهای او انتقادی زننده از شریعت است و آمیختهای بی سر و ته از گرههای سردر گممیدهد. زمانی که همزمانان او نظریههای ایمانی او را به سخره گرفتند و آیینهای پنهانیاو را پراکنده ساختند،او،از ترس کشته شدن سخن را بس کرد و قلم را زمین گذارد وبرای تأمین خود و نه از روی ظاهرسازی به زیارت رفت. آنگاه که عمر خیام به بغداد رسیدشاگردان قدیمی او به سوی او شتافتند و از او خواستند که دربارهی فلسفهی باستانی سخنبگوید. اما او رابطههای خود را با آنان همچون کسی که پشیمان است و توبه کرده است ونه چون یک دوست ببرید. هنگامی که از زیارت خود به زادگاهاش برگست به کنج عبادتخزید و شبها و روزها را آنچنان گذراند. رازهای خود را پنهان داشت و به کسی نگفت. در ستارهشناسی و فلسفه همپایه نداشت و در این دانشها نامدار بود. در اینجا قفطی چند شعری عربی را نیز از خیام آورده است. پ-ذکریا قزوینی،آنجا که دربارهی شهر نیشابور مینویسد(1276 م)در جغرافیایمعروف خود بنام آثار البلاد چنین میآورد: "از این مکان در میان حکیمان،عمر خیام برخاست که همهی شاخههای دانش وبویژه ریاضیات را میشناخت. او همزمان با ملکشاه سلجوقی بود... (گزارشی که میدهد تتمة الصوان الحکمه آمده میآورد و سه قطعه عربی به آنها میافزاید. دکتر رزن اینقطعهها را در مقدمهی چاپ خود با عنوان"رباعیات عمر خیام"به شمارههای 1 و 2 و3،آورده است. مقصود علی تبریزی در سال 1011 ه. ق. (1602 م)نزهت الارواح رابه فارسی برمیگرداند. نسخهی نوشته شده در 1032 ه. ق(1623 م)از آن بجای قطعههایعربی دو رباعی فارسی را به عنوان خیام آورده است. ب-جمال الدین ابی الحسن علی بن یوسف القفطی(در گذشته در 1240 م)درتاریخ الحکمای خود چنین مینویسد: "عمر خیام،امام خراسان و دانشمندترین مردان همزمان خود،دانشهای یونانیانرا تعلیم میداد،او برآن بود که انسان باید از راه تصفیهی کردارهای جسمانی و پالودناندیشهی انسانی به خداوند جهان برسد(نگاه کنید به رسالهی فارسی کلیات وجود). گذشته از این او مردم را تشویق میکرد که همانند نظام علمی یونان،همهی قانونهایمدنی را رعایت کنند و از آنها پیروی نمایند(در رسالهی کون و تکلیف). صوفیان پس از او بعضی لغتهای ظاهری او را چنین فهمیدند و چنین تعبیر کردندکه همانند با آئین خود آنان است و دربارهی آنها در انجمنهای گشوده و انجمنهایپنهان خود دربارهی آنها بحث میکردند(نگاه کنید به کلیات وجود). اما ناروا بکاربردن شعرهای او انتقادی زننده از شریعت است و آمیختهای بی سر و ته از گرههای سردر گممیدهد. زمانی که همزمانان او نظریههای ایمانی او را به سخره گرفتند و آیینهای پنهانیاو را پراکنده ساختند،او،از ترس کشته شدن سخن را بس کرد و قلم را زمین گذارد وبرای تأمین خود و نه از روی ظاهرسازی به زیارت رفت. آنگاه که عمر خیام به بغداد رسیدشاگردان قدیمی او به سوی او شتافتند و از او خواستند که دربارهی فلسفهی باستانی سخنبگوید. اما او رابطههای خود را با آنان همچون کسی که پشیمان است و توبه کرده است ونه چون یک دوست ببرید. هنگامی که از زیارت خود به زادگاهاش برگست به کنج عبادتخزید و شبها و روزها را آنچنان گذراند. رازهای خود را پنهان داشت و به کسی نگفت. در ستارهشناسی و فلسفه همپایه نداشت و در این دانشها نامدار بود. در اینجا قفطی چند شعری عربی را نیز از خیام آورده است. پ-ذکریا قزوینی،آنجا که دربارهی شهر نیشابور مینویسد(1276 م)در جغرافیایمعروف خود بنام آثار البلاد چنین میآورد: "از این مکان در میان حکیمان،عمر خیام برخاست که همهی شاخههای دانش وبویژه ریاضیات را میشناخت. او همزمان با ملکشاه سلجوقی بود... (گزارشی که میدهد چون دقیق نیست نیاوردیم). ت-محمد بن علی راوندی در راحة الصدور(نزدیک 1205 م)نام خیام را نمیآوردولیی در فصلی که دربارهی شراب است مینویسد که چگونه بکار رفت و سپس میگویدپادشاهان ایران دربار خود را با شراب میآراستند و شاعران در مدح شراب و جام وابزارهای آن،شعرها گفتهاند و آنگاه یک رباعی که به خیام نسبت داده شده است میآوردث-در تاریخ جهانگشای(نزدیک 1260 م)مطلبی آمده است که نشان میدهد درآن زمان رباعیات عمر خیام تا چه اندازه شهرت داشته است(ص 28 IVX BBIG سید عز الدین نسبا که مردی پرهیزکار و دانشمند بود شمارهی مردمانی را که تاتارهاکشته بودند میشمارد و پیمیبرد که این شمار بیش از یک هزار و سیصد هزار است وآنگاه این رباعی خیام را که مناسب موقعیت میافتد میخواند: {Sترکیب پیاله را که در هم پیوست#بشکستن آن کجا روا دارد مست#چندین سر و ساق نازنین و کف دست#از مهر که پیوست و بکین که شکستS}ج-در تاریخ وصاف فضل الله ابن احمد شیرازی(در گذشته در 1328 ه. ق. )اینرباعی را از عمر خیام میداند: {Sخاری که به زیر پای هرحیوانی است#زلف صنمی و ابروی جانانیست#هرخشت که برکنگرهی ایوانی است#انگشت وزیری و سر سلطانیستS}ح-در تاریخ گزیدهی حمد الله مستوفی(نوشته شده نزدیک 1330 م)چنین آمدهاست:(ص 517 BBIG )حسن صباح حاجب الب ارسلان بود و پس از این به حکایتعبد الملک عتاش،شیعه گشت و به علتی که پیش از این آمد(ص 431-429 BBIG )و دربارهی محاسبات بود با نظام الملک به دشمنی برخاست و خدمت الب ارسلان را ترککرد و در سال 464 ه. به ری و در 471 به سوریه و در 483 به الموت رفت و در شبچهارشنبه 6 ربیع الثانی 518 ه. (21 مه 1124 یولیانی)درگذشت. این کتاب دربارهی عمر خیام چنین مینویسد(ص 817): چون دقیق نیست نیاوردیم). ت-محمد بن علی راوندی در راحة الصدور(نزدیک 1205 م)نام خیام را نمیآوردولیی در فصلی که دربارهی شراب است مینویسد که چگونه بکار رفت و سپس میگویدپادشاهان ایران دربار خود را با شراب میآراستند و شاعران در مدح شراب و جام وابزارهای آن،شعرها گفتهاند و آنگاه یک رباعی که به خیام نسبت داده شده است میآوردث-در تاریخ جهانگشای(نزدیک 1260 م)مطلبی آمده است که نشان میدهد درآن زمان رباعیات عمر خیام تا چه اندازه شهرت داشته است(ص 28 IVX BBIG سید عز الدین نسبا که مردی پرهیزکار و دانشمند بود شمارهی مردمانی را که تاتارهاکشته بودند میشمارد و پیمیبرد که این شمار بیش از یک هزار و سیصد هزار است وآنگاه این رباعی خیام را که مناسب موقعیت میافتد میخواند: {Sترکیب پیاله را که در هم پیوست#بشکستن آن کجا روا دارد مست#چندین سر و ساق نازنین و کف دست#از مهر که پیوست و بکین که شکستS}ج-در تاریخ وصاف فضل الله ابن احمد شیرازی(در گذشته در 1328 ه. ق. )اینرباعی را از عمر خیام میداند: {Sخاری که به زیر پای هرحیوانی است#زلف صنمی و ابروی جانانیست#هرخشت که برکنگرهی ایوانی است#انگشت وزیری و سر سلطانیستS}ح-در تاریخ گزیدهی حمد الله مستوفی(نوشته شده نزدیک 1330 م)چنین آمدهاست:(ص 517 BBIG )حسن صباح حاجب الب ارسلان بود و پس از این به حکایتعبد الملک عتاش،شیعه گشت و به علتی که پیش از این آمد(ص 431-429 BBIG )و دربارهی محاسبات بود با نظام الملک به دشمنی برخاست و خدمت الب ارسلان را ترککرد و در سال 464 ه. به ری و در 471 به سوریه و در 483 به الموت رفت و در شبچهارشنبه 6 ربیع الثانی 518 ه. (21 مه 1124 یولیانی)درگذشت. این کتاب دربارهی عمر خیام چنین مینویسد(ص 817): خیام-عمر بن ابراهیم در دوران خود و در همهی شعبههای دانش بویژه درستارهشناسی بلند پایه بود. او در خدمت ملکشاه سلجوقی بود و رسالههای ممتاز وشعرهای زیبایی نوشته است. این شعر از اوست: {Sهر ذره که برروی زمینی بوده است#خورشید رخی زهره جبینی بوده است#گرد از رخ نازنین به آزرم فشان#کان هم رخ و زلف نازنینی بوده استS} 11-انتقادها چنانکه قفطی نوشته و پیش از این یاد شد،صوفیان شعرهای عمر خیام را مطابق باآئین خود دانسته و آنا را در انجمنهای گشوده و انجمنهای پنهان خود به بحث وگفتگو میگذاردند. اما ناروا بکار بردن شعرهای او انتقادی زننده از شریعت است و ازاینرو از همان آغاز دربارهی تعبیر عمر از اینراه اختلاف عقیدهای پیدا شد و من برآنمکه در این بخش برخی از عقیدهها و داستانهای عوامانه را که در مورد توضیح دادنرباعیات سربستهی عمر خیام به وجود آمده است بیاورم. الف-خاقانی(در گذشته در 1186 م)با احترامی عموی گمنام و درگذشتهی خودعمر عثمان را با عمر خیام و همچنین با خلیفهی در گذشته عمر خطاب مقایسه میکند(نگاه کنید به بخش 4). 58 ب-نجم الدین رازی(معروف به دایه)نویسندهی مرصاد العباد ضمن عرضه کردنکتاب خود که به سلطان کیقباد(سلجوقیان رم)تقدیم شده است چنین مینویسد... (نگاه کنید به بخش 4). چنان مینماید که بحث فلسفی دربارهی شعرهای عمر خیام در مجامع پاگرفته بودو این نویسندهی دیندار خواسته که به این مرد تهمت زند. پ-الهینامه-گونهی دیگری از انتقاد در الهینامه یافت میشود(فصل 17-ص 893 کلیات فرید الدین عطار چاپ نولکیشور)59. خیام-عمر بن ابراهیم در دوران خود و در همهی شعبههای دانش بویژه درستارهشناسی بلند پایه بود. او در خدمت ملکشاه سلجوقی بود و رسالههای ممتاز وشعرهای زیبایی نوشته است. این شعر از اوست: {Sهر ذره که برروی زمینی بوده است#خورشید رخی زهره جبینی بوده است#گرد از رخ نازنین به آزرم فشان#کان هم رخ و زلف نازنینی بوده استS} 11-انتقادها چنانکه قفطی نوشته و پیش از این یاد شد،صوفیان شعرهای عمر خیام را مطابق باآئین خود دانسته و آنا را در انجمنهای گشوده و انجمنهای پنهان خود به بحث وگفتگو میگذاردند. اما ناروا بکار بردن شعرهای او انتقادی زننده از شریعت است و ازاینرو از همان آغاز دربارهی تعبیر عمر از اینراه اختلاف عقیدهای پیدا شد و من برآنمکه در این بخش برخی از عقیدهها و داستانهای عوامانه را که در مورد توضیح دادنرباعیات سربستهی عمر خیام به وجود آمده است بیاورم. الف-خاقانی(در گذشته در 1186 م)با احترامی عموی گمنام و درگذشتهی خودعمر عثمان را با عمر خیام و همچنین با خلیفهی در گذشته عمر خطاب مقایسه میکند(نگاه کنید به بخش 4). 58 ب-نجم الدین رازی(معروف به دایه)نویسندهی مرصاد العباد ضمن عرضه کردنکتاب خود که به سلطان کیقباد(سلجوقیان رم)تقدیم شده است چنین مینویسد... (نگاه کنید به بخش 4). چنان مینماید که بحث فلسفی دربارهی شعرهای عمر خیام در مجامع پاگرفته بودو این نویسندهی دیندار خواسته که به این مرد تهمت زند. پ-الهینامه-گونهی دیگری از انتقاد در الهینامه یافت میشود(فصل 17-ص 893 کلیات فرید الدین عطار چاپ نولکیشور)59. {Sیکی بینندهی معروف بودی#که ارواحش همه مکشوف بودی#دمی گر برسر گوری رسیدی#در آن گور آنچه میرفتی بدیدی#برزگی امتحانی کرد خردش#به خاک عمر خیام بردش#بدو گفتا چه میبینی در این خاک#مرا آگه کن ای بینندهی پاک#جوابش داد آن مرد گرامی#که این مردیست اندر ناتمامی#بدان درگه چو روی آورده بودست#مگر دعوی دانش کرده بودست#کنون چون گشت جهل خود عیانش#عرق میریزد از تشویر جانش#میان خجلت و تشویر ماندست#وزان تحصیل در تقصیر ماندست#برآن در حلقه چون هفت آسمان زد#ز دانش لاف آنجا کی توان زد#چون انجام پیداست و نه آغاز#نیابد کس سر و پای جهان باز#فلک،گویی است،گر عمری شتابی#چو گویش پای و سر هرگز نیابی#که داند تا در این وادی منکر#چگونه میروم از پای تا سر#سراپای جهان صد باره گشتم#ندیدم چارهای بیچاره گشتم#سراپای جهان درد و دریغ است#که گر وقتیت هست آن نیز تیغ است#مرا این چرخ چون صندوق ساعت#ز بازیچه رها نکند به طاعتS}(نگاه کنید به بخش 9 آخرین گفتهی عمر خیام-اشارهی عطار به این است که عمرادعای شناسایی خداوند را کرده و پس از مرگ،جان او را دریافته که ادعایی بیجابوده است). شاید ادعای شناخت،پرهیزکاران را خوش نیامده و آنرا جسارتی دانستهباشند نو از اینرو چنین افسانهای گفته شده است. &%02845ZIFG028G% {Sیکی بینندهی معروف بودی#که ارواحش همه مکشوف بودی#دمی گر برسر گوری رسیدی#در آن گور آنچه میرفتی بدیدی#برزگی امتحانی کرد خردش#به خاک عمر خیام بردش#بدو گفتا چه میبینی در این خاک#مرا آگه کن ای بینندهی پاک#جوابش داد آن مرد گرامی#که این مردیست اندر ناتمامی#بدان درگه چو روی آورده بودست#مگر دعوی دانش کرده بودست#کنون چون گشت جهل خود عیانش#عرق میریزد از تشویر جانش#میان خجلت و تشویر ماندست#وزان تحصیل در تقصیر ماندست#برآن در حلقه چون هفت آسمان زد#ز دانش لاف آنجا کی توان زد#چون انجام پیداست و نه آغاز#نیابد کس سر و پای جهان باز#فلک،گویی است،گر عمری شتابی#چو گویش پای و سر هرگز نیابی#که داند تا در این وادی منکر#چگونه میروم از پای تا سر#سراپای جهان صد باره گشتم#ندیدم چارهای بیچاره گشتم#سراپای جهان درد و دریغ است#که گر وقتیت هست آن نیز تیغ است#مرا این چرخ چون صندوق ساعت#ز بازیچه رها نکند به طاعتS}(نگاه کنید به بخش 9 آخرین گفتهی عمر خیام-اشارهی عطار به این است که عمرادعای شناسایی خداوند را کرده و پس از مرگ،جان او را دریافته که ادعایی بیجابوده است). شاید ادعای شناخت،پرهیزکاران را خوش نیامده و آنرا جسارتی دانستهباشند نو از اینرو چنین افسانهای گفته شده است. &%02845ZIFG028G% 12-تعیین زمان مرگ حکیم عمر خیام نیشابوری در کتاب ده فصل یا طربخانه نوشتهی یار احمد بن حسین الرشید تبریزی به سال 867ه. ق(1462 م)که سه نسخه از آن در دست است و در هرکدام کمبودهایی دیده میشودرباعیهای خیام در نه فصل آمده است و کوشش شده تا این رباعیها برحسب موضوعتنظیم شود(ولی در این باره توفیق دیده نمیشود)و در فصل دهم مطلبهای بیشتریاز داستانهای عوامانه دیده میشود ه تعبیرهای شوخیواری از رباعیات سربستهی خیامبه شمار میآید. نویسندهی این کتاب مسئولیتی نمیپذیرد که درستی داستانهای خود راکه سپرده به پیشآمدهای زندگانی شاعر است و تلقی عوام از اوست به اثبات رساند. 60 الف-آنچه دربارهی مرگ عمر خیام در ده فصل آمده است در سطر هفتم ازصفحهی نخستین تصویر کتاب ده فصل ودر زیر رباعی و سر سطر چنین نوشته شده است: یوم الخمیس 12 محرم سنهی 555 به مقام دهک از توابع دهتسان از نواحی فیروزغنداز بلوکات استرآباد مدت عمرش72(74)سال شمسی و در سن هفده سالگی تمامی علومحکمت کسب کرده بود... در اینجا بخوبی حس میشود که یک افتادگی در کار است و هرگاه جلوی یوم الخمیس(که پنجشنبه باشد)کلمهی"وفاتش"نوشته شود،جمله کاملا"معنی دار میشود با اینتفاوت که 555 نمیتواند سال وفات حکیم باشد،بلکه اشتباه ناسخ است که حتی کلمهیوفاتش را نیز از بسیاری عجله و بیتوجهی جا انداخته است و همچنین به احتمال مدتعمرش 74 سال باید باشد. " در صفحهی بعد چنین میآید،که دراول شباب به بلخ بسر سپرد و در آخر عمر درنیشابور بودی،ذیتحقیق چنان معلوم شده که هرگز میل نهال نکرده و از او هیچ نتیجهو فرزندی... این فقیر در سبزهوار نسخهای به خط نظامی عروضی دید و برذیل نسخهمکتوب آنکه در اثنی عشر و خمسمایه(512)در بلخ به خدمت حضرت استادی حکمت مآبیرسیدم و رخصت کعبهی مکرمه طلبیدم،در اثنای سخنان فرمود که بعد از عود مرا درموضعییابی که باد شمال برو گلافشانی کند،از بعد سه سال که مراجعت دست داد،درخاطر خطور میکرد که هرگز از آن مظهر سخنان گزاف و مکرر استماع نیافتاده و چون به 12-تعیین زمان مرگ حکیم عمر خیام نیشابوری در کتاب ده فصل یا طربخانه نوشتهی یار احمد بن حسین الرشید تبریزی به سال 867ه. ق(1462 م)که سه نسخه از آن در دست است و در هرکدام کمبودهایی دیده میشودرباعیهای خیام در نه فصل آمده است و کوشش شده تا این رباعیها برحسب موضوعتنظیم شود(ولی در این باره توفیق دیده نمیشود)و در فصل دهم مطلبهای بیشتریاز داستانهای عوامانه دیده میشود ه تعبیرهای شوخیواری از رباعیات سربستهی خیامبه شمار میآید. نویسندهی این کتاب مسئولیتی نمیپذیرد که درستی داستانهای خود راکه سپرده به پیشآمدهای زندگانی شاعر است و تلقی عوام از اوست به اثبات رساند. 60 الف-آنچه دربارهی مرگ عمر خیام در ده فصل آمده است در سطر هفتم ازصفحهی نخستین تصویر کتاب ده فصل ودر زیر رباعی و سر سطر چنین نوشته شده است: یوم الخمیس 12 محرم سنهی 555 به مقام دهک از توابع دهتسان از نواحی فیروزغنداز بلوکات استرآباد مدت عمرش72(74)سال شمسی و در سن هفده سالگی تمامی علومحکمت کسب کرده بود... در اینجا بخوبی حس میشود که یک افتادگی در کار است و هرگاه جلوی یوم الخمیس(که پنجشنبه باشد)کلمهی"وفاتش"نوشته شود،جمله کاملا"معنی دار میشود با اینتفاوت که 555 نمیتواند سال وفات حکیم باشد،بلکه اشتباه ناسخ است که حتی کلمهیوفاتش را نیز از بسیاری عجله و بیتوجهی جا انداخته است و همچنین به احتمال مدتعمرش 74 سال باید باشد. " در صفحهی بعد چنین میآید،که دراول شباب به بلخ بسر سپرد و در آخر عمر درنیشابور بودی،ذیتحقیق چنان معلوم شده که هرگز میل نهال نکرده و از او هیچ نتیجهو فرزندی... این فقیر در سبزهوار نسخهای به خط نظامی عروضی دید و برذیل نسخهمکتوب آنکه در اثنی عشر و خمسمایه(512)در بلخ به خدمت حضرت استادی حکمت مآبیرسیدم و رخصت کعبهی مکرمه طلبیدم،در اثنای سخنان فرمود که بعد از عود مرا درموضعییابی که باد شمال برو گلافشانی کند،از بعد سه سال که مراجعت دست داد،درخاطر خطور میکرد که هرگز از آن مظهر سخنان گزاف و مکرر استماع نیافتاده و چون به (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) استرآباد رسیدم،استفسار احوال ایشان چنام معلوم شد که در همین ولا(در همیننزدیکیها،چند روزه)به جوار حق پیوسته در نیشابور به زیارت ایشان عزیمت نموده شدملاحظه رفت که در کنار باغی ایشان را دفن کرده بودند و درختان میوهدار سر از باغبیرون کرده و چندان شکوفه باو از درخت افشانده که قبر در میان شکوفه ناپدید شده،معلوم شد که آن سخن به گزاف نبوده بعد از رقت و استمداد،به مسکن ایشان توجه شدپیرزالی دید نشسته محزون،چون مرا دید آشنا یافت،استفسار احوال کرد،بعد ازوظایف تعزیت و خاطرجویی اخبار استاد شاگردی که ممهد بود تاکید یافت و چون تفتیشحالات ماضیه رفت،گفت بعد از وفات او به نه روز،او را در واقعهای بسیار خوش دیدم،پرسیدم که با وجود ملاهی و مناهی خوش حالی از چیست؟و با وجود آنکه لیلا و نهارادعای من این بود که بار خدایا برعمر رحمت کن. از این بسیار مکدر گشت و بهمبرآمده خشمگین شد واین رباعی فی الحال بگفت: ای سوخته سوخته سوختنی.... ب-بررسی گزارشهای رسیده دربارهی مرگ عمر خیام اول-داستان نظام عروضی در چهار مقاله است که میگوید در 506 ه. ق. که نزدعمر خیام بوده است،او از جای گور خود پیشگویی میکند و در 530 ه. ق. که روز جمعهبه نیشابور برای زیارت گور عمر میرود پیشگویی او را درست و واقع شده مییابد. در آنجا اشاره شد که تفاوت دو تاریخ 506 و 530 با توجه به اینکه نظامی عروضیشاگرد خیام بوده و با او انس و الفتی نیز داشته است درست به نظر نمیآید. دوم-داستان یار احمد تبریزی که نوشته است او خود گزارشی به خط نظامی عروضیرا درسبزهوار خوانده است که در 512 ه. ق. برای گرفتن روادید سفر حج خدمت امامرسیده است و در ضمن صحبت امام به او میگوید:"بعد از عود مرا در موضعییابیکه... "یعنی پس از برگشت دگر خود مرا نخواهی دید،بلکه گور مرا خواهی دید که برآن شکوفهها انباشته شده است و بیشتر از سه سال که میگذرد و برمیگردد به او میگویندکه همین چند روزه عمر از این جهان رفته است. یعنی همان گزارش نظامی است از خوداو با کمی تفاوت در تاریخهای حادثه. سوم-با تصحیحی که از گزارش یار احمد تبریزی(در همین بخش)شد،اومینویسد که در 5شنبه 12 محرم وفات یافته و چون حساب ستارهشماری نشان میدهد که5شنبه با 12 محرم در سال 516 ه. ق. میتواند یکی باشد و با توجه به اینکه 12 محرم استرآباد رسیدم،استفسار احوال ایشان چنام معلوم شد که در همین ولا(در همیننزدیکیها،چند روزه)به جوار حق پیوسته در نیشابور به زیارت ایشان عزیمت نموده شدملاحظه رفت که در کنار باغی ایشان را دفن کرده بودند و درختان میوهدار سر از باغبیرون کرده و چندان شکوفه باو از درخت افشانده که قبر در میان شکوفه ناپدید شده،معلوم شد که آن سخن به گزاف نبوده بعد از رقت و استمداد،به مسکن ایشان توجه شدپیرزالی دید نشسته محزون،چون مرا دید آشنا یافت،استفسار احوال کرد،بعد ازوظایف تعزیت و خاطرجویی اخبار استاد شاگردی که ممهد بود تاکید یافت و چون تفتیشحالات ماضیه رفت،گفت بعد از وفات او به نه روز،او را در واقعهای بسیار خوش دیدم،پرسیدم که با وجود ملاهی و مناهی خوش حالی از چیست؟و با وجود آنکه لیلا و نهارادعای من این بود که بار خدایا برعمر رحمت کن. از این بسیار مکدر گشت و بهمبرآمده خشمگین شد واین رباعی فی الحال بگفت: ای سوخته سوخته سوختنی.... ب-بررسی گزارشهای رسیده دربارهی مرگ عمر خیام اول-داستان نظام عروضی در چهار مقاله است که میگوید در 506 ه. ق. که نزدعمر خیام بوده است،او از جای گور خود پیشگویی میکند و در 530 ه. ق. که روز جمعهبه نیشابور برای زیارت گور عمر میرود پیشگویی او را درست و واقع شده مییابد. در آنجا اشاره شد که تفاوت دو تاریخ 506 و 530 با توجه به اینکه نظامی عروضیشاگرد خیام بوده و با او انس و الفتی نیز داشته است درست به نظر نمیآید. دوم-داستان یار احمد تبریزی که نوشته است او خود گزارشی به خط نظامی عروضیرا درسبزهوار خوانده است که در 512 ه. ق. برای گرفتن روادید سفر حج خدمت امامرسیده است و در ضمن صحبت امام به او میگوید:"بعد از عود مرا در موضعییابیکه... "یعنی پس از برگشت دگر خود مرا نخواهی دید،بلکه گور مرا خواهی دید که برآن شکوفهها انباشته شده است و بیشتر از سه سال که میگذرد و برمیگردد به او میگویندکه همین چند روزه عمر از این جهان رفته است. یعنی همان گزارش نظامی است از خوداو با کمی تفاوت در تاریخهای حادثه. سوم-با تصحیحی که از گزارش یار احمد تبریزی(در همین بخش)شد،اومینویسد که در 5شنبه 12 محرم وفات یافته و چون حساب ستارهشماری نشان میدهد که5شنبه با 12 محرم در سال 516 ه. ق. میتواند یکی باشد و با توجه به اینکه 12 محرم 516 ه. ق. تنها 12 روز از سال 515 ه. ق. میگذرد و بنابراین بین 512 ه. ق. زمانگرفتن روادید از خیام و 516 ه. ق. زمان مرگ خیام،چون در حدود سه سال میشودگزارش یار احمد درست درخواهد آمد. چهارم-به گزارش ابو الحسن بیهقی در تتمهی صوان الحکمه از گفتهی ختن امام،خیام در شب پس از نماز خفتن از این جهان رفته است. نتیجه:سوامی گوند نتیجه میگیرد که پس عمر خیام در شب پنجشنبه 12 محرمسال 516 ه. ق. این جهان را بدرود گفته است. پ-با حسابی که من کردم،چنین یافتم که 5شنبه 12 محرم 516 ه. ق. با 9فروردین 501 ه. خورشیدی،برابر است و چون به نوشتهی خود نظامی عروضی روز جمعهبه دیدار گور خیام رفته است و یار احمد مینویسد ک به نظامی پس از مراجعهی او بهاسترآباد میگویند در همین ولا(همین چند روزه)وی در گذشته است،پس چنینمینماید که جمعهی بعد از مرگ خیام یعنی در 17 فروردین و روز دهم مرگ خیام بهسر مزار او رفته است و در این هنگام،البته در نیشابور شکوفهها باز شده است(و یااحتمالا"در جمعهی 24 فروردین). ت-بجاست باز یادآور شویم که بنا برپیشگویی پاندیت نرترشستری(نگاه کنید بهبند 7)زمان بحرانی زندگانی خیام از 22 بهمن 500 ه. خورشیدی تا ششم اردیبهشت501 است که دیگر نمیتواند این روز 6 اردیبهشت را بسر آورد و تاریخ 9 فروردین 501در همین فاصلهی زمانی میباشد. 13-رباعی-ترانه-دوبیتی-خصی کوششی در بیان احساسات لطیف و رازهای عرفانی و اندیشههای فلسفی در یکرباعی(چهارپاره)که یک بند با چهار مصرع باشد،تا به زمان ساخته شدن و دها میرسددر ودها،گروهی از چهارپارههای بهم بسته یک سوکته61گفته میشد. در سانسکریت 516 ه. ق. تنها 12 روز از سال 515 ه. ق. میگذرد و بنابراین بین 512 ه. ق. زمانگرفتن روادید از خیام و 516 ه. ق. زمان مرگ خیام،چون در حدود سه سال میشودگزارش یار احمد درست درخواهد آمد. چهارم-به گزارش ابو الحسن بیهقی در تتمهی صوان الحکمه از گفتهی ختن امام،خیام در شب پس از نماز خفتن از این جهان رفته است. نتیجه:سوامی گوند نتیجه میگیرد که پس عمر خیام در شب پنجشنبه 12 محرمسال 516 ه. ق. این جهان را بدرود گفته است. پ-با حسابی که من کردم،چنین یافتم که 5شنبه 12 محرم 516 ه. ق. با 9فروردین 501 ه. خورشیدی،برابر است و چون به نوشتهی خود نظامی عروضی روز جمعهبه دیدار گور خیام رفته است و یار احمد مینویسد ک به نظامی پس از مراجعهی او بهاسترآباد میگویند در همین ولا(همین چند روزه)وی در گذشته است،پس چنینمینماید که جمعهی بعد از مرگ خیام یعنی در 17 فروردین و روز دهم مرگ خیام بهسر مزار او رفته است و در این هنگام،البته در نیشابور شکوفهها باز شده است(و یااحتمالا"در جمعهی 24 فروردین). ت-بجاست باز یادآور شویم که بنا برپیشگویی پاندیت نرترشستری(نگاه کنید بهبند 7)زمان بحرانی زندگانی خیام از 22 بهمن 500 ه. خورشیدی تا ششم اردیبهشت501 است که دیگر نمیتواند این روز 6 اردیبهشت را بسر آورد و تاریخ 9 فروردین 501در همین فاصلهی زمانی میباشد. 13-رباعی-ترانه-دوبیتی-خصی کوششی در بیان احساسات لطیف و رازهای عرفانی و اندیشههای فلسفی در یکرباعی(چهارپاره)که یک بند با چهار مصرع باشد،تا به زمان ساخته شدن و دها میرسددر ودها،گروهی از چهارپارههای بهم بسته یک سوکته61گفته میشد. در سانسکریت به مجموع صد چهارپاره یک صتکه62(صدتایی)میگفتند:که از این میان صتکههای نیته63و یرگیه64و سرنگار65از بهتر66معروف هستند(نخستین سده پیش ازمیلاد). شعر عربی،"بیت"و یا"خیمه"که نخست از دو تکه ساخته شد مانند دو لایهیدر یک خیمه،نیز چهارپاره دارد. هرچند که نخست چهارپارهها،همانند در سانسکریتهیچگونه قیدی نداشتند که با اندازهی معین شدهای جور باشند ولی در یک سده پیش ازخیام چهارپارههای فارسی محدود به اندازه حجاز شد که ترانه،یک آهنگ،نامیده شد. هرمصرع ترانه که با یک وتد بلند آغاز میکند و پایان میپذیرد،بیست ماتراس67دارد و 24 گونه است. فارسی و سانسکریت چه در منشاء و چه در سرزمین جغرافیائیهمسایه بودهاند و از اینرو طبیعی است که ترانه از نظر نام و اندازه و کاربرد با آریاگیتی68،آهنگ آریایی در سانسکریت،یکسان باشد. قافیه-در دورههای نخستین هر4 مصرع در یک ترانه با هم،هم قافیه بودند واین را"دوبیتی"میگفتند و هم قافیه نشدن مصرع سوم از زمان رشید الدین وطواط(در گذشته در 1181 م)معمول میشود. وطواط در علم عروض فارسی خود بنام حدائقالسحر،چنین مینویسد:"یک دوبیتی که مصرع سوم آ" هم قافیه نباشد خصی گفتهژهر4 مصرع با هم،هم قافیهاند. در دیوانهای نخستین برای چندی از رباعیها که هر4 مصرع با هم،هم قافیهاند در نسخههای بعدی مصرع سوم این رباعیها را از قافیهبیرون آوردهاند. برای مثال در چهار پارهای که نجم الدین رازی در مرصاد العباد آوردهاست هرچهار مصرع هم قافیه است و مصرع سوم چنین است: "گر نیک آمد شکستن از بهر چراست"ولی در نسخههای بعدی به جای"بهر چراست""بهر چه بود"نوشته شده است. چون شاعران بعد از خیام،تنها سه مصرع از رباعیهای خود را با هم،هم قافیهآوردهاند،پس چهار پارههاییرا که هرچهار مصرع آن هم قافیه باشد میتوان به اطمینان از عمر و یااز زمان عمر به پیش دانست. به مجموع صد چهارپاره یک صتکه62(صدتایی)میگفتند:که از این میان صتکههای نیته63و یرگیه64و سرنگار65از بهتر66معروف هستند(نخستین سده پیش ازمیلاد). شعر عربی،"بیت"و یا"خیمه"که نخست از دو تکه ساخته شد مانند دو لایهیدر یک خیمه،نیز چهارپاره دارد. هرچند که نخست چهارپارهها،همانند در سانسکریتهیچگونه قیدی نداشتند که با اندازهی معین شدهای جور باشند ولی در یک سده پیش ازخیام چهارپارههای فارسی محدود به اندازه حجاز شد که ترانه،یک آهنگ،نامیده شد. هرمصرع ترانه که با یک وتد بلند آغاز میکند و پایان میپذیرد،بیست ماتراس67دارد و 24 گونه است. فارسی و سانسکریت چه در منشاء و چه در سرزمین جغرافیائیهمسایه بودهاند و از اینرو طبیعی است که ترانه از نظر نام و اندازه و کاربرد با آریاگیتی68،آهنگ آریایی در سانسکریت،یکسان باشد. قافیه-در دورههای نخستین هر4 مصرع در یک ترانه با هم،هم قافیه بودند واین را"دوبیتی"میگفتند و هم قافیه نشدن مصرع سوم از زمان رشید الدین وطواط(در گذشته در 1181 م)معمول میشود. وطواط در علم عروض فارسی خود بنام حدائقالسحر،چنین مینویسد:"یک دوبیتی که مصرع سوم آ" هم قافیه نباشد خصی گفتهژهر4 مصرع با هم،هم قافیهاند. در دیوانهای نخستین برای چندی از رباعیها که هر4 مصرع با هم،هم قافیهاند در نسخههای بعدی مصرع سوم این رباعیها را از قافیهبیرون آوردهاند. برای مثال در چهار پارهای که نجم الدین رازی در مرصاد العباد آوردهاست هرچهار مصرع هم قافیه است و مصرع سوم چنین است: "گر نیک آمد شکستن از بهر چراست"ولی در نسخههای بعدی به جای"بهر چراست""بهر چه بود"نوشته شده است. چون شاعران بعد از خیام،تنها سه مصرع از رباعیهای خود را با هم،هم قافیهآوردهاند،پس چهار پارههاییرا که هرچهار مصرع آن هم قافیه باشد میتوان به اطمینان از عمر و یااز زمان عمر به پیش دانست. 14-نکتهای چند از نویسنده دربارهی گلچینی آمده در این نوشته با دقت دربارهی سخنانی که سوامی گوند تیرته(نگاه کنید به بند 13)دربارهیرباعی-ترانه-دوبیتی و خصی آورده است به این نکته پیبرده میشود که سخندانشمند ایرانشناس اتریشی(کونیگ ginoK )درست است که میگوید وزن شعرهایشاهنامه فردوسی را که عوام آنرا بحر تقارب مینامند و چنین میپندارند که به تاثیر شعرعربی ساخته شده است،در حقیقت دقیقا"به وزن گفتار داریوش در کتیبه نقش رستماست. سوامی گوند تیرته،نیز میگوید که کوشش شاعران باستانی در بیان احساسات لطیفو رازهای عرفانی و اندیشههای فلسفی در یک رباعی،تا زمان ساخته شدن ودها میرسد. دسته ای از اینگونه رباعیها را یکه سوکته مینامیدند. اکنون میبینیم که مردی فیلسوفو دانشمند که همهی زندگانی خود در راه شناساییهای علمی و منطقی و ریاضیات بکاربرده،برای بیان احساسات لطیف خود،در وزن رباعی نیز شعر گفته است و از اینروتصدیق اینکه شمارهیا از میان رباعیهایی که به خیام نسبت داده شده و تا حد 2000 نیزرسیده است نتیجهی حالتهای عرفانی و فلسفی حکیم عمر خیام بوده باشد،رواست. کار من نیست که بطور قطع و یقین معین کنم که کدام رباعی از خیام است و کدامنیست و از زمان ژوکوفسکی تا... نفیسی چند تن از دانشمندان در اینباره کار کردهاند،کاری که من میخواهم انجام دهم این است که با آوردن 45 رباعی که همهی دانشمندانآنها را از خیام میدانند کوشش میکنم زمینهای برای شناختن حالات لطیف احساساتیو رازهای عرفانی و اندیشههیا فلسفی او را عرضه کنم. چنانکه در نوشتهی سوامی گونددیده شده است(نگاه کنید-به فصل سوم از کلیات وجود خیام). حکیم عمر خیام درکلیات وجود نظر صوفیان را به متکلمین،فلاسفه و حکما،اسماعیلیان و تعلیمیان برتریداده و آنان در انجمنهای باز و بستهی خود رباعیات او را میخواندهاند و به روال اندیشهیخود تعبیر میکردهاند و چنانه سوامی گوند تیرته یادآوری میکند در زمان سنایی نیزرقص برشعر بو الفتوح رواج داشته است:"حال با شعر فرخی آریم،رقص برشعر بو الفتوحکنیم. "روشن است که هرگویندۀ رباعی یا خوانندهی رباعی حالتهای عرفانی عمر" 14-نکتهای چند از نویسنده دربارهی گلچینی آمده در این نوشته با دقت دربارهی سخنانی که سوامی گوند تیرته(نگاه کنید به بند 13)دربارهیرباعی-ترانه-دوبیتی و خصی آورده است به این نکته پیبرده میشود که سخندانشمند ایرانشناس اتریشی(کونیگ ginoK )درست است که میگوید وزن شعرهایشاهنامه فردوسی را که عوام آنرا بحر تقارب مینامند و چنین میپندارند که به تاثیر شعرعربی ساخته شده است،در حقیقت دقیقا"به وزن گفتار داریوش در کتیبه نقش رستماست. سوامی گوند تیرته،نیز میگوید که کوشش شاعران باستانی در بیان احساسات لطیفو رازهای عرفانی و اندیشههای فلسفی در یک رباعی،تا زمان ساخته شدن ودها میرسد. دسته ای از اینگونه رباعیها را یکه سوکته مینامیدند. اکنون میبینیم که مردی فیلسوفو دانشمند که همهی زندگانی خود در راه شناساییهای علمی و منطقی و ریاضیات بکاربرده،برای بیان احساسات لطیف خود،در وزن رباعی نیز شعر گفته است و از اینروتصدیق اینکه شمارهیا از میان رباعیهایی که به خیام نسبت داده شده و تا حد 2000 نیزرسیده است نتیجهی حالتهای عرفانی و فلسفی حکیم عمر خیام بوده باشد،رواست. کار من نیست که بطور قطع و یقین معین کنم که کدام رباعی از خیام است و کدامنیست و از زمان ژوکوفسکی تا... نفیسی چند تن از دانشمندان در اینباره کار کردهاند،کاری که من میخواهم انجام دهم این است که با آوردن 45 رباعی که همهی دانشمندانآنها را از خیام میدانند کوشش میکنم زمینهای برای شناختن حالات لطیف احساساتیو رازهای عرفانی و اندیشههیا فلسفی او را عرضه کنم. چنانکه در نوشتهی سوامی گونددیده شده است(نگاه کنید-به فصل سوم از کلیات وجود خیام). حکیم عمر خیام درکلیات وجود نظر صوفیان را به متکلمین،فلاسفه و حکما،اسماعیلیان و تعلیمیان برتریداده و آنان در انجمنهای باز و بستهی خود رباعیات او را میخواندهاند و به روال اندیشهیخود تعبیر میکردهاند و چنانه سوامی گوند تیرته یادآوری میکند در زمان سنایی نیزرقص برشعر بو الفتوح رواج داشته است:"حال با شعر فرخی آریم،رقص برشعر بو الفتوحکنیم. "روشن است که هرگویندۀ رباعی یا خوانندهی رباعی حالتهای عرفانی عمر" خیام را نداشته زیرا زمینهی جهانگیری عمر خیام دانش دقیق بوده و این دانش در پایانکار،همهی دانشمندان جهان را که خواستهاند دربارهی جهان و زندگانی سخن بگویندبگفتهی حافظ به وادی حیرت کشانده و به ژرفای شک رسانده است و برای رهایی از اینحالت شک و حیرت،مردی چون خیام که در اوج دانش و فلسفهی زمان خود بوده و بهگفتهی بیهقی در زمینهی داوری در احکام قرآنی تسلط فوق العاده داشته است نیز بهآنگونه شادی که از مینوشی عارفانه دست میدهد،رو کرده است تا خود را از شک کهبازدارندهی هرگونه داوری است رها کند،گو آنکه صورت بیان او سراپا شکآمیز باشد سوامی گوند تیرته با بررسی همهی اثرهای منتشر شده در زمان خود،پیبرده استکه 450 رباعی از میان 1096 رابعی که در دست است به گفتهی ژوکوفسکی گردنده هستندو بنام 150 شاعر دیگر نیز ثبت شدهاند. نکتهی دیگر اینکه خیام مردی فیلسوف استو پیوسته به خواندن نوشتههای حجة الحق بو علی سینا و فیلسوفان یونانی سرگم بودهچنانکه در روز مرگ نیز کتاب شفای بو علی را میخوانده است و اگر در نظر آوریم کههمین مرد از سوی دیگر،دانشمندتر از اول در علم ریاضیات است و کارهای تازهای نیزدر علم جبر کرده است،راه دیگری برای همآهنگ کردن فلسفهها با دانش دقیقی چونریاضیات نداشته مرگ آنکه به زبان تمثیل و تخیل سخن بگوید و بسرودن شعر بپردازد. باتوجه به این دو نکته اندیشهی راهنمای من در برگزیدن این 45 رباعی این بوده که بهوسیلهی آنها زمینههای احساساتی،عرفانی و فلسفی خیام را نشان دهم. و در هشتبخش سخنان او را درباره تقدیر-دربارهی حیرت-گله دربارهی اینکه اسرار ازل رانه تودانی و نه من-دربارهی گردش دورانی وجود-دربارهی نافرجامی-دربارهیجهاننگری-و دربارهی آرزومندی،بیاورم. نکته-سنائی همدوره با و جوانتر از خیام بوده است(تولد پس از 460 و مرگحدود 545 اما مرگ خیام در 516)که"رقص برشعر بو الفتوح"میکرده است و اینپاسخی است برآنانکه میگویند چون از همزمانان خیام کسی اشارهیا به شاعر بودن اونکرده است پس او اصلا"شعر نگفته است! خیام را نداشته زیرا زمینهی جهانگیری عمر خیام دانش دقیق بوده و این دانش در پایانکار،همهی دانشمندان جهان را که خواستهاند دربارهی جهان و زندگانی سخن بگویندبگفتهی حافظ به وادی حیرت کشانده و به ژرفای شک رسانده است و برای رهایی از اینحالت شک و حیرت،مردی چون خیام که در اوج دانش و فلسفهی زمان خود بوده و بهگفتهی بیهقی در زمینهی داوری در احکام قرآنی تسلط فوق العاده داشته است نیز بهآنگونه شادی که از مینوشی عارفانه دست میدهد،رو کرده است تا خود را از شک کهبازدارندهی هرگونه داوری است رها کند،گو آنکه صورت بیان او سراپا شکآمیز باشد سوامی گوند تیرته با بررسی همهی اثرهای منتشر شده در زمان خود،پیبرده استکه 450 رباعی از میان 1096 رابعی که در دست است به گفتهی ژوکوفسکی گردنده هستندو بنام 150 شاعر دیگر نیز ثبت شدهاند. نکتهی دیگر اینکه خیام مردی فیلسوف استو پیوسته به خواندن نوشتههای حجة الحق بو علی سینا و فیلسوفان یونانی سرگم بودهچنانکه در روز مرگ نیز کتاب شفای بو علی را میخوانده است و اگر در نظر آوریم کههمین مرد از سوی دیگر،دانشمندتر از اول در علم ریاضیات است و کارهای تازهای نیزدر علم جبر کرده است،راه دیگری برای همآهنگ کردن فلسفهها با دانش دقیقی چونریاضیات نداشته مرگ آنکه به زبان تمثیل و تخیل سخن بگوید و بسرودن شعر بپردازد. باتوجه به این دو نکته اندیشهی راهنمای من در برگزیدن این 45 رباعی این بوده که بهوسیلهی آنها زمینههای احساساتی،عرفانی و فلسفی خیام را نشان دهم. و در هشتبخش سخنان او را درباره تقدیر-دربارهی حیرت-گله دربارهی اینکه اسرار ازل رانه تودانی و نه من-دربارهی گردش دورانی وجود-دربارهی نافرجامی-دربارهیجهاننگری-و دربارهی آرزومندی،بیاورم. نکته-سنائی همدوره با و جوانتر از خیام بوده است(تولد پس از 460 و مرگحدود 545 اما مرگ خیام در 516)که"رقص برشعر بو الفتوح"میکرده است و اینپاسخی است برآنانکه میگویند چون از همزمانان خیام کسی اشارهیا به شاعر بودن اونکرده است پس او اصلا"شعر نگفته است! 1-تقدیر{S1-بر لوح نشان بود پنهان بود است#پیوسته قلم زنیک و بد آسود است#اندر تقدیر هرآنچه بایست بداد#غم خوردن و کوشیدن ما بیهود است#2-چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد#خود را به بد و نیک دژم نتوان کرد#کار من و تو چنانکه کار من و تست#از موم بدست خویش هم نتوان کرد#3-ما لعبتگانیم و فلک بعت باز#از روی حقیقئ نه از روی مجاز#بازیچه همی کنیم برنطع وجود#رفتیم بصندوق عدم یک یک بازS} 1-تقدیر{S1-بر لوح نشان بود پنهان بود است#پیوسته قلم زنیک و بد آسود است#اندر تقدیر هرآنچه بایست بداد#غم خوردن و کوشیدن ما بیهود است#2-چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد#خود را به بد و نیک دژم نتوان کرد#کار من و تو چنانکه کار من و تست#از موم بدست خویش هم نتوان کرد#3-ما لعبتگانیم و فلک بعت باز#از روی حقیقئ نه از روی مجاز#بازیچه همی کنیم برنطع وجود#رفتیم بصندوق عدم یک یک بازS} گلچینیاز میان رباعیهایی که به خیام نسبت داده شدهاست گلچینیاز میان رباعیهایی که به خیام نسبت داده شدهاست {S4-آن چرخ فلک که مادر او حیرانیم#فانوس خیال از او مثالی دانیم#خورشید چراغدان و عالم فانوس#ما چون صوریم کاندرو گردانیم#5-چون کار نه برمراد ما خواهدر فت#اندیشه جهد ما کجا خواهد رفت#پیوسته نشستهایم برحسرت آنکه#دیر آمدهایم و زود میباید رفتS}2-حیرت{S6-دوری که در او آمد و رفتن ماست#او را نه نهایت و بدایت پیداست#کس می نزند دمی در این معنی راست#کین آمدن از کجا و رفتن به کجاستS}&%02846ZIFG028G% {S4-آن چرخ فلک که مادر او حیرانیم#فانوس خیال از او مثالی دانیم#خورشید چراغدان و عالم فانوس#ما چون صوریم کاندرو گردانیم#5-چون کار نه برمراد ما خواهدر فت#اندیشه جهد ما کجا خواهد رفت#پیوسته نشستهایم برحسرت آنکه#دیر آمدهایم و زود میباید رفتS}2-حیرت{S6-دوری که در او آمد و رفتن ماست#او را نه نهایت و بدایت پیداست#کس می نزند دمی در این معنی راست#کین آمدن از کجا و رفتن به کجاستS}&%02846ZIFG028G% {S7-این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت#کس نیست که این گوهر تحقیق به سفت#هرکس سخنی از سر سودا گفتند#زان روی که هست کس نمیداند گفت#8-اجرام که ساکنان این ایوانند#اسباب تردد خردمندانند#هان تا سر رشته خرد گم نکنی#کانانکه مدبرند سرگردانند#9-در پردۀ اسرار کسی را ره نیست#زین تعبیه جان هیچ کس آگه نیست#جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست#افسوس که این فسانه هم کوته نیستS} {S7-این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت#کس نیست که این گوهر تحقیق به سفت#هرکس سخنی از سر سودا گفتند#زان روی که هست کس نمیداند گفت#8-اجرام که ساکنان این ایوانند#اسباب تردد خردمندانند#هان تا سر رشته خرد گم نکنی#کانانکه مدبرند سرگردانند#9-در پردۀ اسرار کسی را ره نیست#زین تعبیه جان هیچ کس آگه نیست#جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست#افسوس که این فسانه هم کوته نیستS} {S10-ای دل تو به سر این معما نرسی#در نکتۀ زیرکان دانا نرسی#اینجا ز می و جام بهشتی میساز#کانجا که بهشت است رسی یا نرسی#11-ز آوردن من نبود گردون را سود#وز بردن من جاه و جلالش نفزود#وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود#کاوردن و بردن من از بهر چه بود#12-هرچند که رنگ و بوئی زیباست مرا#چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا#معلوم نشد که ر طربخانه خاک#نقاش من از بهر چه آراست مراS} {S10-ای دل تو به سر این معما نرسی#در نکتۀ زیرکان دانا نرسی#اینجا ز می و جام بهشتی میساز#کانجا که بهشت است رسی یا نرسی#11-ز آوردن من نبود گردون را سود#وز بردن من جاه و جلالش نفزود#وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود#کاوردن و بردن من از بهر چه بود#12-هرچند که رنگ و بوئی زیباست مرا#چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا#معلوم نشد که ر طربخانه خاک#نقاش من از بهر چه آراست مراS} 3-گله{S13-یزدان چو گل وجود ما را آراست#دانست ز فعل ما چه برخواهد خواست#14-دارنده چو ترکیب طبایع آراست#از بهر چه افکندیش اندر کم و کاست#گر نیک آید شکستن از بهر چه بود#ور نیک نیامد این صور عیب کراست#15-ترکیب پیاله را که در هم پیوست#بشکستن آن روا نمیداردمت#چندین سر و ساق نازنین و کف دست#از مهر که پیوست و به کین که شکستS} 3-گله{S13-یزدان چو گل وجود ما را آراست#دانست ز فعل ما چه برخواهد خواست#14-دارنده چو ترکیب طبایع آراست#از بهر چه افکندیش اندر کم و کاست#گر نیک آید شکستن از بهر چه بود#ور نیک نیامد این صور عیب کراست#15-ترکیب پیاله را که در هم پیوست#بشکستن آن روا نمیداردمت#چندین سر و ساق نازنین و کف دست#از مهر که پیوست و به کین که شکستS} {S16-ای چرخ دلم همیشه غمناک کنی#پیراهن خرمی من چاک کنی#بادی که به من وزد تو آتش کنیش#آبی که خورم در دهنم خاک کنی#17-دل دست به طرۀ طرب ناورده#جام می خوشدلی بلب ناورده#افسوس به شب رسید روز عمرم#روزی بمراد دل بشب ناورده#18-آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد#بس داغ که او بردل غمناک نهاد#بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک#در طبل زمین و حقۀ خاک نهادS} {S16-ای چرخ دلم همیشه غمناک کنی#پیراهن خرمی من چاک کنی#بادی که به من وزد تو آتش کنیش#آبی که خورم در دهنم خاک کنی#17-دل دست به طرۀ طرب ناورده#جام می خوشدلی بلب ناورده#افسوس به شب رسید روز عمرم#روزی بمراد دل بشب ناورده#18-آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد#بس داغ که او بردل غمناک نهاد#بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک#در طبل زمین و حقۀ خاک نهادS} 4-اسرار ازل را نه تو دانی و نه من{S19-ای آمده از عالم روحانی تفت#حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت#میخور چو ندانی ز کجا آمدهای#خوش باش،ندانی بکجا خواهی رفت#20-چون نیست حقیقت یقین اندر دست#نتوان به امید شک همه عمر نشست#هان تا ننهید جام می از کف دست#در بیجنهی مرد،چه هشیار چه مستS}5-گردش دورانی وجود{S21-در کارگه کوزهگری کردم رای#در پایۀ چرخ دیدم استاده بپای#میکرد سبود کوزه را دسته و سر#از کله پادشاه و ز پای گدایS} 4-اسرار ازل را نه تو دانی و نه من{S19-ای آمده از عالم روحانی تفت#حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت#میخور چو ندانی ز کجا آمدهای#خوش باش،ندانی بکجا خواهی رفت#20-چون نیست حقیقت یقین اندر دست#نتوان به امید شک همه عمر نشست#هان تا ننهید جام می از کف دست#در بیجنهی مرد،چه هشیار چه مستS}5-گردش دورانی وجود{S21-در کارگه کوزهگری کردم رای#در پایۀ چرخ دیدم استاده بپای#میکرد سبود کوزه را دسته و سر#از کله پادشاه و ز پای گدایS} {S22-ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است#دریاب که هفته دیگر خاک شده است#می نوش و گلی بچین که تا در نگری#گل خاکشده است و سبزه خاشاک شده است#23-چون ابر به نوروز رخ لاله بشست#برخیز و به جام باده کن عزم درست#این سبزه که امروز تماشاگه تست#فردا همه از خاک تو برخواهد رست#24-ای مرد خردمند پگه تر برخیز#وان کودک خاک پیر را بنگر تیز#وانگاه بگویش که بغفلت پی بر#مغز سر کیقبا دو چشم پرویزS} {S22-ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است#دریاب که هفته دیگر خاک شده است#می نوش و گلی بچین که تا در نگری#گل خاکشده است و سبزه خاشاک شده است#23-چون ابر به نوروز رخ لاله بشست#برخیز و به جام باده کن عزم درست#این سبزه که امروز تماشاگه تست#فردا همه از خاک تو برخواهد رست#24-ای مرد خردمند پگه تر برخیز#وان کودک خاک پیر را بنگر تیز#وانگاه بگویش که بغفلت پی بر#مغز سر کیقبا دو چشم پرویزS} {S25-جامی است که عقل آفرین میزندش#صد بوسه ز مهر برجبین میزندشS}6-نافرجامی{S26-ای بسکه نباشیم و جهان خواهد بود#نی نام زما و نی نشان خواهد بود#زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل#زین پس چو نباشیم همان خواهد بود#27-چون چرخ بکام یک خردمند نگشت#خواهی تو فلک هفت شمرخواهی هشت#چون باید مرد و آرزوها همه هست#چه مور خورد به گور و چه گرگ بدشتS} {S25-جامی است که عقل آفرین میزندش#صد بوسه ز مهر برجبین میزندشS}6-نافرجامی{S26-ای بسکه نباشیم و جهان خواهد بود#نی نام زما و نی نشان خواهد بود#زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل#زین پس چو نباشیم همان خواهد بود#27-چون چرخ بکام یک خردمند نگشت#خواهی تو فلک هفت شمرخواهی هشت#چون باید مرد و آرزوها همه هست#چه مور خورد به گور و چه گرگ بدشتS} {S28-از چرخ بکام سر برافراشته گیر#وز عمر تمام بهره برداشته گیر#از گنج و گهر هرچه مراد دل تست#برداشته گیر و باز بگذاشته گیر#29-افلاک که جز غم نفزایند دگر#نهنند بجا تا نربایند دگر#ناآمدگان اگر بدانند که ما#از دهر چه میکشیم نایند دگر#30-ما دمی و معشوق درین کنج خراب#جان و دل و جام و جامه در رهن شراب#فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب#آزاد ز خاک و باد و از آتش و آبS} {S28-از چرخ بکام سر برافراشته گیر#وز عمر تمام بهره برداشته گیر#از گنج و گهر هرچه مراد دل تست#برداشته گیر و باز بگذاشته گیر#29-افلاک که جز غم نفزایند دگر#نهنند بجا تا نربایند دگر#ناآمدگان اگر بدانند که ما#از دهر چه میکشیم نایند دگر#30-ما دمی و معشوق درین کنج خراب#جان و دل و جام و جامه در رهن شراب#فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب#آزاد ز خاک و باد و از آتش و آبS} 7-جهاننگری{S31-با بادهنشین که ملک محمود اینست#از چنگ شنو که لحن داود اینست#از آمده و رفته،دگر یاد مکن#حالی خوش باش زانکه مقصود اینست#32-وقت سحر است خیز ای مایه ناز#نرمک نرمک بادهخور و چنگ نواز#کانها که بخوابند نه پایند دراز#و آنها که شدند کس نمیآید باز#33-عالم اگر از بهر تو میآرایند#مگر ای برآنکه عاقلان نگرایند#بسیار چو تو روند و بسیار آیند#بربای نصیب خویش کت بربایندS} 7-جهاننگری{S31-با بادهنشین که ملک محمود اینست#از چنگ شنو که لحن داود اینست#از آمده و رفته،دگر یاد مکن#حالی خوش باش زانکه مقصود اینست#32-وقت سحر است خیز ای مایه ناز#نرمک نرمک بادهخور و چنگ نواز#کانها که بخوابند نه پایند دراز#و آنها که شدند کس نمیآید باز#33-عالم اگر از بهر تو میآرایند#مگر ای برآنکه عاقلان نگرایند#بسیار چو تو روند و بسیار آیند#بربای نصیب خویش کت بربایندS} {S34-غم خوردن بیهوده کجا دارد سود#کین چرخ فلک بسی چو ما کشت و درود#پر کن قدح می بکفم برنه زود#تا نوش کنم که بودنیها همه بود#35-تا کی غم آن خورم که دارم یا نه#وین عمر بخوشدلی گذارم یا نه#پر کن قدح باده که معلومم نیست#کین دم که فروبرم،برآرم یا نه#36-ای می لب لعل یار میدار بدست#زآنرو که شگرف داری این کار بدست#زان شد ز می لعل قدح برخوردار#کاورد بخون دل لب یار بدستS} {S34-غم خوردن بیهوده کجا دارد سود#کین چرخ فلک بسی چو ما کشت و درود#پر کن قدح می بکفم برنه زود#تا نوش کنم که بودنیها همه بود#35-تا کی غم آن خورم که دارم یا نه#وین عمر بخوشدلی گذارم یا نه#پر کن قدح باده که معلومم نیست#کین دم که فروبرم،برآرم یا نه#36-ای می لب لعل یار میدار بدست#زآنرو که شگرف داری این کار بدست#زان شد ز می لعل قدح برخوردار#کاورد بخون دل لب یار بدستS} {S37-شادیها کن که اندهان خواهد بود#جسم همه در خاک نهان خواهد بود#روباده خور و غم جهان هیچ مخور#خود غم خورد آنکه در جهان خواهد بود#38-مگزار که غصه در کنارت گیرد#و اندیشۀ جور روزگارت گیرد#میخور بکنار سبزه و آب روان#زان پیش که خاک در کنارت گیرد#39-ایدوست غم جهان بیهوده مخور#بیهوده غم جهان فرسوده مخور#چون بود گذشت و نیست نابود پدید#خوش باش و غم جهان نابوده مخورS} {S37-شادیها کن که اندهان خواهد بود#جسم همه در خاک نهان خواهد بود#روباده خور و غم جهان هیچ مخور#خود غم خورد آنکه در جهان خواهد بود#38-مگزار که غصه در کنارت گیرد#و اندیشۀ جور روزگارت گیرد#میخور بکنار سبزه و آب روان#زان پیش که خاک در کنارت گیرد#39-ایدوست غم جهان بیهوده مخور#بیهوده غم جهان فرسوده مخور#چون بود گذشت و نیست نابود پدید#خوش باش و غم جهان نابوده مخورS} {S40-چون نیست مقام ما در این دیر مقیم#پس بی می و معشوق خطائیست عظیم#تا کی ز حدوث و قدم ای مرد حکیم#چون من رفتم جهان چه حادث چه قدیمS}8-آرزومندی(نفی کمال){S41-گر برفلکم دست بدی چون یزدان#برداشتمی من این فلک را ز میان#از نو فلکی دگر چنان ساختمی#کازاده بکام دل رسیدی آسان#42-ای کاش که جای آرمیدن بودی#یا این همه را بسر رسیدن بودی#کاش از پی صد هزار سال از دل خاک#چون سبزه امید بردمیدن بودیS} {S40-چون نیست مقام ما در این دیر مقیم#پس بی می و معشوق خطائیست عظیم#تا کی ز حدوث و قدم ای مرد حکیم#چون من رفتم جهان چه حادث چه قدیمS}8-آرزومندی(نفی کمال){S41-گر برفلکم دست بدی چون یزدان#برداشتمی من این فلک را ز میان#از نو فلکی دگر چنان ساختمی#کازاده بکام دل رسیدی آسان#42-ای کاش که جای آرمیدن بودی#یا این همه را بسر رسیدن بودی#کاش از پی صد هزار سال از دل خاک#چون سبزه امید بردمیدن بودیS} {S43-آنگه که نهال عمر برکنده شود#و اجرام ز یکدیگر پراکنده شود#ور زانکه صراحی بکنند از گل ما#حالی که پر از باده شود زنده شود#44-میلم بشراب ناب باشد دایم#گوشم بی نی و رباب باشد دایم#گر خاک مرا کوزهگران کوزه کنند#آن کوزه پر از شراب باشد دایم#45-چون فوت شوم بباده شوئید مرا#تلقین بشراب ناب گوئید مرا#خواهید که روز حشر یابید مرا#از خاک در میکده جوئید مراS}خط:کاشیان {S43-آنگه که نهال عمر برکنده شود#و اجرام ز یکدیگر پراکنده شود#ور زانکه صراحی بکنند از گل ما#حالی که پر از باده شود زنده شود#44-میلم بشراب ناب باشد دایم#گوشم بی نی و رباب باشد دایم#گر خاک مرا کوزهگران کوزه کنند#آن کوزه پر از شراب باشد دایم#45-چون فوت شوم بباده شوئید مرا#تلقین بشراب ناب گوئید مرا#خواهید که روز حشر یابید مرا#از خاک در میکده جوئید مراS}خط:کاشیان پیوستها پیوست1-1-گردش ستارگان پ-1-1-افلاک در هزاران سال پیش آنانکه بارها شبها و روزان برآسمان چشم دوخته و جابجاییستارگان و خورشید و ماه را نگریستهاند چنین باور کردهاند که آنچه آسمان گفته میشود،چرخهایست گرداگرد زمین و بسیار دور و همهی ستارگان بدان چسبیده. همچنین اینتماشاکنندگان زمینی برای هرگروه از ستارگان شکلی انگاشته و برای هرشکل که برج گفتهمیشود،داستانی ساختند. همهی آن ستارگانی را که نسبت به هم تغییر جا نمیدهند ودر رویهم و با هم چنین مینماید که به دور زمین از مشرق به مغرب در حرکتاند ثوابتاشگفتند(در مینوک خرد اختران)و چنین گمان کردند که همهی آنها به چرخهای چسبیدهاندو اینرا فلک البروج نام گذاردند و اما 5 ستارهی دیگر هم شناختند(در مینوک خرد:اپاختران)که با ماه و خورشید در بین ستارگان(اختران)حرکت میکنند که سیاره هم اینهارا مینامند و برای این 7 سیاره برای هرکدام نخست فلکی انگاشتند که باید هریک ازاین فلکها با سیارهای که به آن چسبیده است بدور زمین بچرخد و حتی پونتوس یونانیمیگفت که فلک دبیر و ناهید به دور خورشید میگردد و فلک و بهرام و هرمز و کیوان هریک جداگانه بدور زمین. پس رویهم نه فکل گرفتند،فلک ماه و دبیر و ناهید و خورشیدو بهرام و هرمز و کیوان و فلک البروج(کرسی)و در آخر هم فلک اطلس(که بدون ستارهاست)یا فلک الافلاک(و در شرع:عرش اعلا-فلک اعظم). دربارهی علت گردش این افلاک گفتهها بسیار است و نظر خیام را میتوانید در رسالهیکلیات وجود او بخوانید(در بند 8... ) پ-1-2-کمال حرکت گروهی از فیلسوفان یونانی چنین میاندیشیدند که جهان از 4 عنصر ساخته شدهاست و هرعنصری جایی در این عالم دارد:خاک و آب و هوا و آتش... و هرچیزیدر زمرهی یکی از این عنصرهاست و بین اصل(عنصر)و جزء(جزئی از آن عنصر)کشش پیوستها پیوست1-1-گردش ستارگان پ-1-1-افلاک در هزاران سال پیش آنانکه بارها شبها و روزان برآسمان چشم دوخته و جابجاییستارگان و خورشید و ماه را نگریستهاند چنین باور کردهاند که آنچه آسمان گفته میشود،چرخهایست گرداگرد زمین و بسیار دور و همهی ستارگان بدان چسبیده. همچنین اینتماشاکنندگان زمینی برای هرگروه از ستارگان شکلی انگاشته و برای هرشکل که برج گفتهمیشود،داستانی ساختند. همهی آن ستارگانی را که نسبت به هم تغییر جا نمیدهند ودر رویهم و با هم چنین مینماید که به دور زمین از مشرق به مغرب در حرکتاند ثوابتاشگفتند(در مینوک خرد اختران)و چنین گمان کردند که همهی آنها به چرخهای چسبیدهاندو اینرا فلک البروج نام گذاردند و اما 5 ستارهی دیگر هم شناختند(در مینوک خرد:اپاختران)که با ماه و خورشید در بین ستارگان(اختران)حرکت میکنند که سیاره هم اینهارا مینامند و برای این 7 سیاره برای هرکدام نخست فلکی انگاشتند که باید هریک ازاین فلکها با سیارهای که به آن چسبیده است بدور زمین بچرخد و حتی پونتوس یونانیمیگفت که فلک دبیر و ناهید به دور خورشید میگردد و فلک و بهرام و هرمز و کیوان هریک جداگانه بدور زمین. پس رویهم نه فکل گرفتند،فلک ماه و دبیر و ناهید و خورشیدو بهرام و هرمز و کیوان و فلک البروج(کرسی)و در آخر هم فلک اطلس(که بدون ستارهاست)یا فلک الافلاک(و در شرع:عرش اعلا-فلک اعظم). دربارهی علت گردش این افلاک گفتهها بسیار است و نظر خیام را میتوانید در رسالهیکلیات وجود او بخوانید(در بند 8... ) پ-1-2-کمال حرکت گروهی از فیلسوفان یونانی چنین میاندیشیدند که جهان از 4 عنصر ساخته شدهاست و هرعنصری جایی در این عالم دارد:خاک و آب و هوا و آتش... و هرچیزیدر زمرهی یکی از این عنصرهاست و بین اصل(عنصر)و جزء(جزئی از آن عنصر)کشش هست،پس جدا کردن یک جزء از عنصر به جبر است و بازگشت آن جزء به اصل به اختیار،از اینرو در فیزیک ارسطو دو گونه حرکت است جبری و اختیاری که هریک حرکتی یک سویهاست اما حرکت دایرهای یکنواخت،حرکتی است به کمال،چون در آن هردو عامل جبر واختیار به یک اندازه عمل میکند و بنابراین چنین حرکتی باید جاودانه باشد. اما عالمخاک که پست است،ناپاک است و عالم بالا که ستارگان در آن ساکنند،پاکاند،لازمهیپاکی داشتن هروجهی را به کمال است. پس ستارگان و افلاک باید حرکتی دورانی ویکنواخت داشته باشند. فیثاغورسیان نیز میاندیشیدند که شکل جهان باید ساده وتابع قانونهای سادهای باشد. پ-1-3-فلک اندر فلک از اینجا نخست چنین انگاشتند که باید هفت فلک که حامل هفت سیارهاند و فلکالافلاک،همه چرخوار بوده گردش یکنواختی بدور مرکز زمین داشته باشند. اما تماشایاین سیارهها نشان میداد که تندی حرکت اینها همیشه نه تنها یکی نیست،بلکه گاهیبعضیها برمیگردند و پس میروند(حرکت به پیش و ایست و برگشت)برای از میان برداشتناین اشکال گفتند فلکی هست و فلک نمایی و همچنین سیارهای و سیارهنمایی،سیاره برفلک نما چسبیده است و از زمین تماشاچیان سیاره را نمیبینند،بلکه سیارهنما را برفلکسیاره میبینند و آن جاییست که خط دیدار زمین و سیاره فلک را میبرد. هرچه دقیقترجای دید شدن سیاره اندازه گرفته میشد برای تطابق محاسبه با مشاهده مجبور میشدندکه شمارهی فلکنماها را بیشتر کنند و آنچنان بگیرند که هرفلکنمایی درون فلکنمایدیگری باشد و درونیترین فلکنماها سیاره را با خود بگرداند و فلک اصلی سیاره،تمامیفلکنماها را در خود دارد،اما روی فلک است که سیارهنما دیده میشود و بدینگونه آنشکل سادهایکه میخواستند برای ساخت عالم داشته باشند بیاری هوش دانشمندان ستارهشمار بدینگونه درآمد که برای هفت سیاره در المجسطی 80 فلک اندر فلک گرفتند(7فلک و 73 فلک نما)و تازه در حدود 200 سال که میگذشت تفاوت حساب با تجربهچنان بود که میبایستی دوباره سیارهها را رصد کنند و جای تازه را در زیج بیاورند،مانند ساعی که کند یا تند میرود و پس از مدت زمانی برای جور شدن،عقربههای آنرا باید جابجا کنند. ایرانیان دوران اسلامی نام فلک هرسیاره را فلک ممثل گفتند کهبه مانند فلک البروج مرکزش برمرکز عالم است و روی آن"سیارهنما"دیده میشود،سپس"فلکنما"را فلکی خارج از مرکز گرفتند(مرکز آن بیرون از مرکز عالم یا مرکز زمین)که هست،پس جدا کردن یک جزء از عنصر به جبر است و بازگشت آن جزء به اصل به اختیار،از اینرو در فیزیک ارسطو دو گونه حرکت است جبری و اختیاری که هریک حرکتی یک سویهاست اما حرکت دایرهای یکنواخت،حرکتی است به کمال،چون در آن هردو عامل جبر واختیار به یک اندازه عمل میکند و بنابراین چنین حرکتی باید جاودانه باشد. اما عالمخاک که پست است،ناپاک است و عالم بالا که ستارگان در آن ساکنند،پاکاند،لازمهیپاکی داشتن هروجهی را به کمال است. پس ستارگان و افلاک باید حرکتی دورانی ویکنواخت داشته باشند. فیثاغورسیان نیز میاندیشیدند که شکل جهان باید ساده وتابع قانونهای سادهای باشد. پ-1-3-فلک اندر فلک از اینجا نخست چنین انگاشتند که باید هفت فلک که حامل هفت سیارهاند و فلکالافلاک،همه چرخوار بوده گردش یکنواختی بدور مرکز زمین داشته باشند. اما تماشایاین سیارهها نشان میداد که تندی حرکت اینها همیشه نه تنها یکی نیست،بلکه گاهیبعضیها برمیگردند و پس میروند(حرکت به پیش و ایست و برگشت)برای از میان برداشتناین اشکال گفتند فلکی هست و فلک نمایی و همچنین سیارهای و سیارهنمایی،سیاره برفلک نما چسبیده است و از زمین تماشاچیان سیاره را نمیبینند،بلکه سیارهنما را برفلکسیاره میبینند و آن جاییست که خط دیدار زمین و سیاره فلک را میبرد. هرچه دقیقترجای دید شدن سیاره اندازه گرفته میشد برای تطابق محاسبه با مشاهده مجبور میشدندکه شمارهی فلکنماها را بیشتر کنند و آنچنان بگیرند که هرفلکنمایی درون فلکنمایدیگری باشد و درونیترین فلکنماها سیاره را با خود بگرداند و فلک اصلی سیاره،تمامیفلکنماها را در خود دارد،اما روی فلک است که سیارهنما دیده میشود و بدینگونه آنشکل سادهایکه میخواستند برای ساخت عالم داشته باشند بیاری هوش دانشمندان ستارهشمار بدینگونه درآمد که برای هفت سیاره در المجسطی 80 فلک اندر فلک گرفتند(7فلک و 73 فلک نما)و تازه در حدود 200 سال که میگذشت تفاوت حساب با تجربهچنان بود که میبایستی دوباره سیارهها را رصد کنند و جای تازه را در زیج بیاورند،مانند ساعی که کند یا تند میرود و پس از مدت زمانی برای جور شدن،عقربههای آنرا باید جابجا کنند. ایرانیان دوران اسلامی نام فلک هرسیاره را فلک ممثل گفتند کهبه مانند فلک البروج مرکزش برمرکز عالم است و روی آن"سیارهنما"دیده میشود،سپس"فلکنما"را فلکی خارج از مرکز گرفتند(مرکز آن بیرون از مرکز عالم یا مرکز زمین)که باید در درون فلک ممثل و مماس درونی با آن باشد. نقطهی تماس را که دورترین نقطهفلک خارج از مرکز از زمین است ذروه یا اوج سیاره گفتهاند و نقطهی روی قطر و مقابل اوجرا در روی خارج مرکز حضیض(پست)نامیدهاند و چون یک خارج مرکز برای کاربس نبودتعداد فلکنماهای خارج از مرکز را بیشتر کردند و از جمله این نامها بدانها داده شد: "مائل-مدیر-حامل-تدویر" برای ماه،ممثل را گوزهرچهر گویند. این فلک،فلک مائل را و این مائل،فلکحامل را و این حامل،فلک تدویر را در درون خود دارند و ماه برفلک تدویر است وماهی که دیده میشود تصویر روی گوزهر(ماهنما)است. ستارههای بدور گوزهر را 28بخش کرده هربخش را یک منزل گفتهاند(منازل ماه دیده شود). فلکهای برای دبیر به ترتیب: "ممثل-مائل-مدیر-حامل-تدویر-نامدارد. فلک مائی فلکی است که همهی فلکنماها را در خود دارد و هم مرکز با فلک ممثلاست ولی سطح آن با سطح فلک ممثل یکی نیست و زاویهای دارد. پ-1-4-کپرنیک و کپلر و پاسکال کپرنیک اصل حرکت دایرهای و یکنواخت را پذیرفته ولی مرکز عالم را برخورشیدگذارده است. از اینرو توانست تعداد 80 فلک را به 34 فلک برساند و محاسبهها را بسیارآسانتر کند ولی دقت باز در همان حدود بود. اما کپلر اصل حرکت دایرهای و یکنواخترا نیز رد کرد و برای هرسیاره یک حرکت بیضیوار گرفت و از اینجا با دقتی بسیار زیادو تنها بیاری 7 مدار حرکت 7 سیاره را پیشگویی کرد. انحرافهای جزئی از مسیر بیضیرا پاسکان بیاری قانون جاذبهی جرمی نیوتن توانست توضیح دهد و آنها را حساب کند. باید در درون فلک ممثل و مماس درونی با آن باشد. نقطهی تماس را که دورترین نقطهفلک خارج از مرکز از زمین است ذروه یا اوج سیاره گفتهاند و نقطهی روی قطر و مقابل اوجرا در روی خارج مرکز حضیض(پست)نامیدهاند و چون یک خارج مرکز برای کاربس نبودتعداد فلکنماهای خارج از مرکز را بیشتر کردند و از جمله این نامها بدانها داده شد: "مائل-مدیر-حامل-تدویر" برای ماه،ممثل را گوزهرچهر گویند. این فلک،فلک مائل را و این مائل،فلکحامل را و این حامل،فلک تدویر را در درون خود دارند و ماه برفلک تدویر است وماهی که دیده میشود تصویر روی گوزهر(ماهنما)است. ستارههای بدور گوزهر را 28بخش کرده هربخش را یک منزل گفتهاند(منازل ماه دیده شود). فلکهای برای دبیر به ترتیب: "ممثل-مائل-مدیر-حامل-تدویر-نامدارد. فلک مائی فلکی است که همهی فلکنماها را در خود دارد و هم مرکز با فلک ممثلاست ولی سطح آن با سطح فلک ممثل یکی نیست و زاویهای دارد. پ-1-4-کپرنیک و کپلر و پاسکال کپرنیک اصل حرکت دایرهای و یکنواخت را پذیرفته ولی مرکز عالم را برخورشیدگذارده است. از اینرو توانست تعداد 80 فلک را به 34 فلک برساند و محاسبهها را بسیارآسانتر کند ولی دقت باز در همان حدود بود. اما کپلر اصل حرکت دایرهای و یکنواخترا نیز رد کرد و برای هرسیاره یک حرکت بیضیوار گرفت و از اینجا با دقتی بسیار زیادو تنها بیاری 7 مدار حرکت 7 سیاره را پیشگویی کرد. انحرافهای جزئی از مسیر بیضیرا پاسکان بیاری قانون جاذبهی جرمی نیوتن توانست توضیح دهد و آنها را حساب کند. برداشته از"تاریخ نجوم اسلامی"از سخنرانیهای noillaN osnoflA olrac ترجمه احمد آرام-چاپ 1349 در تهران. درس هفدهمدنبالۀ سخن در منازل ماه:گفتگو دربارۀ نامهایجدید موافق با هریک از ستارگان منازل علمای هیئت جهان اسلامی،از منازل قمر بنابر نظر اعراب،با وسعت تمام بحثکرده و ستارههایی را که در هریک از منازل وجود دارد به تفصیل برشمردهاند،و به همینجهت باید گفت که از این لحاظ به علم یقین میتوان رسید. در جدولی که پس از اینخواهد آمد،اسامی ستارگان هرمنزل را،به همان صورت که امروز رسم علمای نجوم فرنگیدر شناساندن هرستاره است،آوردهام،و اگر این جدول را با آنچه خاورشناسان در کتابهایخود آوردهاند مقایسه کنید،اختلافی اندک به نظر میرسد،و سبب اختلاف این است کهآنان اسامی ستارگان را از آنچه لویس ایدلر69از روی اوصاف غیرکافی منازل موجوددر"ملخص الهیه"تالیف فرغانی و کتاب"عجائب المخلوقات"زکریاء ابن محمد قزوینیدر سال 1809 برای ستارگان تثبیت کرده است اقتباس کردهاند،ولی راهی که من درپیش گرفتهام،در ستتر و استوارتر از راه اوست،چه به گفتههای عبد الرحمان صوفیمتوفی به سال 986/376 در کتاب"الکواکب و الصور"70و ابو ریحان بیرونی متوفی بهسال 1048/440 در کتاب"الآثار الباقیه"(71)و در کتاب"القانون المسعودی"72استناد کردهام. این دو مولف که از مشهورترین علمای نجوم اسلامی هستند،ستارگانهرمنزل را با آنچه بطلمیوس در"المجسطی"73آورده تطبیق کردهاند. و چون منجمانگلیسی فرنسیس بیلی74با کمال دقت اسامی جدید هریک از ستارگان زیج بطلمیوسیرا تثبیت کرده است،برای من شناساندن نامهای جدید ستارگان منازل قمر کار آسانی&%02847ZIFG028G% برداشته از"تاریخ نجوم اسلامی"از سخنرانیهای noillaN osnoflA olrac ترجمه احمد آرام-چاپ 1349 در تهران. درس هفدهمدنبالۀ سخن در منازل ماه:گفتگو دربارۀ نامهایجدید موافق با هریک از ستارگان منازل علمای هیئت جهان اسلامی،از منازل قمر بنابر نظر اعراب،با وسعت تمام بحثکرده و ستارههایی را که در هریک از منازل وجود دارد به تفصیل برشمردهاند،و به همینجهت باید گفت که از این لحاظ به علم یقین میتوان رسید. در جدولی که پس از اینخواهد آمد،اسامی ستارگان هرمنزل را،به همان صورت که امروز رسم علمای نجوم فرنگیدر شناساندن هرستاره است،آوردهام،و اگر این جدول را با آنچه خاورشناسان در کتابهایخود آوردهاند مقایسه کنید،اختلافی اندک به نظر میرسد،و سبب اختلاف این است کهآنان اسامی ستارگان را از آنچه لویس ایدلر69از روی اوصاف غیرکافی منازل موجوددر"ملخص الهیه"تالیف فرغانی و کتاب"عجائب المخلوقات"زکریاء ابن محمد قزوینیدر سال 1809 برای ستارگان تثبیت کرده است اقتباس کردهاند،ولی راهی که من درپیش گرفتهام،در ستتر و استوارتر از راه اوست،چه به گفتههای عبد الرحمان صوفیمتوفی به سال 986/376 در کتاب"الکواکب و الصور"70و ابو ریحان بیرونی متوفی بهسال 1048/440 در کتاب"الآثار الباقیه"(71)و در کتاب"القانون المسعودی"72استناد کردهام. این دو مولف که از مشهورترین علمای نجوم اسلامی هستند،ستارگانهرمنزل را با آنچه بطلمیوس در"المجسطی"73آورده تطبیق کردهاند. و چون منجمانگلیسی فرنسیس بیلی74با کمال دقت اسامی جدید هریک از ستارگان زیج بطلمیوسیرا تثبیت کرده است،برای من شناساندن نامهای جدید ستارگان منازل قمر کار آسانی&%02847ZIFG028G% بوده است. نیک میدانید که راه شناساندن ستارگان ثابت در زمان ما از این قرار است:در سال 1603 م منجم آلمانی،یوهان بایر75نقشه صورفلکی را انتشار داد که درآن به هریک از ستارگان یکی از حروف الفبای یونانی را اختصاص داده بود،به اینترتیب که نخستین حرف الفبا مخصوص روشنترین ستارۀ آن صورت باشد،و حرف دومبرای ستارهای که در روشنی پس از اولی قرار میگیرد،و همین طور باقی حروف الفبا،واگر شمارۀ ستارگان صورتی از شمارۀ حروف یونانی(که بیست و چهار است)تجاوز کرده،باقی ستارگان را با حروف الفبای لاتینی نمایانده است. ولی چون،با اختراع دوربینهایبزرگ،شمارۀ ستارگان قابل رویت هرصورت رو به فزونی گذاشت،علمای نجوم باقیستارگان را با اعداد نامگذاری کردند. و نخستین کسی که چنین کرد منجم انگلیسی،جان فلمستید76بود که جدول مشهور ستارگان خویش را در 1725 به چاپ رسانید77و در آن نزدیک سه هزار ستاره را با تعیین طول و عرض آنها معرفی کرد. اکنون چون ازجدول او ستارهای انتخاب شود،کوکب مورد نظر را با شمارۀ آن ستاره در جدول نمایشمیدهند و پیش از آن دو حرف lF را که اشاره به نام فلمستید است میآورند. و معرفیستارگانی که اسامی آنها از جداول نجومی دیگر گرفته شده باشد نیز برهمین منوال است. (به تصویر صفحه مراجعه شود) بوده است. نیک میدانید که راه شناساندن ستارگان ثابت در زمان ما از این قرار است:در سال 1603 م منجم آلمانی،یوهان بایر75نقشه صورفلکی را انتشار داد که درآن به هریک از ستارگان یکی از حروف الفبای یونانی را اختصاص داده بود،به اینترتیب که نخستین حرف الفبا مخصوص روشنترین ستارۀ آن صورت باشد،و حرف دومبرای ستارهای که در روشنی پس از اولی قرار میگیرد،و همین طور باقی حروف الفبا،واگر شمارۀ ستارگان صورتی از شمارۀ حروف یونانی(که بیست و چهار است)تجاوز کرده،باقی ستارگان را با حروف الفبای لاتینی نمایانده است. ولی چون،با اختراع دوربینهایبزرگ،شمارۀ ستارگان قابل رویت هرصورت رو به فزونی گذاشت،علمای نجوم باقیستارگان را با اعداد نامگذاری کردند. و نخستین کسی که چنین کرد منجم انگلیسی،جان فلمستید76بود که جدول مشهور ستارگان خویش را در 1725 به چاپ رسانید77و در آن نزدیک سه هزار ستاره را با تعیین طول و عرض آنها معرفی کرد. اکنون چون ازجدول او ستارهای انتخاب شود،کوکب مورد نظر را با شمارۀ آن ستاره در جدول نمایشمیدهند و پیش از آن دو حرف lF را که اشاره به نام فلمستید است میآورند. و معرفیستارگانی که اسامی آنها از جداول نجومی دیگر گرفته شده باشد نیز برهمین منوال است. (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) پ-2-دایرههای بزرگ عالم در هرکره هرسطحی که آنرا ببرد و از مرکز بگذرد،روی کره دایرهای میسازد کهدایرهای بزرگ گفته میشود و قطر کرهی عمود براین دایره را محور آن دایره گویند و دونقطه دو سر این محور را قطبهای دایره. برسطح آسمان که چون کرهای گرفته میشود وعالم نام دارد برای تعیین جا و ویژگیهای هرستاره نسبت به هرنقطهای،از روی زمیندر این عالم 10 دایرهی بزرگ با نامهای ویژهای گمان کردهاند: دایرهی اول-نخستین دایرهی بزرگ را دایرهای میگیرند که از نظر یک بینندهی رویزمین همهی عالم بدور محور این دایره میگردد. این دایره را یکسان کنروز(معدل النهار)میگویند. هنگامی که پرتو خورشید با سطح این دایرهموازی شود(روز اول بهار و روز اول پائیز)در تمام کرهی زمین شب و روزبرابر است و نام معدل النهار نیز از همینروست. این دایره،دایرهی استوارا نیز دربرمیگیرد. قطبهای این دایره همان قطب شمال و قطب جنوبعالم است(میخ گاه و میخ زیر زمین). دایره دوم-مسیر حرکت خورشید در آسمان را-جدا از حرکت خورشید همراه دیگراختران-دایرهی بزرگی میسازد که دایرهی منطقهی بروج گفته میشود،چون به آزمایش دریافتهاند که هریک سال یکبار خورشید این مسیر رامیپیماید. ستارههای واقع در این مسیر را که به 12 بخش کردهاند. هربخشی را به شکلی تصور کردهاند که 12 برج مشهور باشد. قطبهای ایندایره را نقطهی شمال و نقطهی جنوب منطقهی بروج گویند. این دایره با دایرهی اول در دو نقطه مشترک است و چون خورشید همیشهروی منطقهی بروج است،پس دو نقطهی مشترک یکی در همان روز اول بهاراست که نقطهی تعال بهاری و یا نقطهی اول بره(حمل)گفته میشود ودیگری در اول پائیز است که نقطهی تعال پائیزی و یا نقطهی ترازو(میزان)باشد. نقطهی اول بهار را در ستارهشناسی و ستارهشماری مبداء تعیین جایاختران و اپاختران میگیرند. زاویهی بین دو سطح دایرهی اول و دوم رامیل کلی گویند که 23 درجه و 27 دقیقه میباشد. پ-2-دایرههای بزرگ عالم در هرکره هرسطحی که آنرا ببرد و از مرکز بگذرد،روی کره دایرهای میسازد کهدایرهای بزرگ گفته میشود و قطر کرهی عمود براین دایره را محور آن دایره گویند و دونقطه دو سر این محور را قطبهای دایره. برسطح آسمان که چون کرهای گرفته میشود وعالم نام دارد برای تعیین جا و ویژگیهای هرستاره نسبت به هرنقطهای،از روی زمیندر این عالم 10 دایرهی بزرگ با نامهای ویژهای گمان کردهاند: دایرهی اول-نخستین دایرهی بزرگ را دایرهای میگیرند که از نظر یک بینندهی رویزمین همهی عالم بدور محور این دایره میگردد. این دایره را یکسان کنروز(معدل النهار)میگویند. هنگامی که پرتو خورشید با سطح این دایرهموازی شود(روز اول بهار و روز اول پائیز)در تمام کرهی زمین شب و روزبرابر است و نام معدل النهار نیز از همینروست. این دایره،دایرهی استوارا نیز دربرمیگیرد. قطبهای این دایره همان قطب شمال و قطب جنوبعالم است(میخ گاه و میخ زیر زمین). دایره دوم-مسیر حرکت خورشید در آسمان را-جدا از حرکت خورشید همراه دیگراختران-دایرهی بزرگی میسازد که دایرهی منطقهی بروج گفته میشود،چون به آزمایش دریافتهاند که هریک سال یکبار خورشید این مسیر رامیپیماید. ستارههای واقع در این مسیر را که به 12 بخش کردهاند. هربخشی را به شکلی تصور کردهاند که 12 برج مشهور باشد. قطبهای ایندایره را نقطهی شمال و نقطهی جنوب منطقهی بروج گویند. این دایره با دایرهی اول در دو نقطه مشترک است و چون خورشید همیشهروی منطقهی بروج است،پس دو نقطهی مشترک یکی در همان روز اول بهاراست که نقطهی تعال بهاری و یا نقطهی اول بره(حمل)گفته میشود ودیگری در اول پائیز است که نقطهی تعال پائیزی و یا نقطهی ترازو(میزان)باشد. نقطهی اول بهار را در ستارهشناسی و ستارهشماری مبداء تعیین جایاختران و اپاختران میگیرند. زاویهی بین دو سطح دایرهی اول و دوم رامیل کلی گویند که 23 درجه و 27 دقیقه میباشد. جدول 4-نام برجهای منطقهی بروج (به تصویر صفحه مراجعه شود)دایرهی سوم-افق-برای هربینندهای روی هرنقطهای از سطح زمین دو نقطهی مشخصاست،یکی درست در بالای سر(امتداد قائم)و دیگری در زیر پا. دایرهیبزرگی که این دو نقطه قطب آن باشد دایرهی افق گفته میشود،غیر ازاین دایرهی افق،دو دایرهی دیگر هم بنام افق هست،یکی دایرهایکهمرکز آن جای پای بیننده است(دایرهی کوچک)که موازی با دایرهی افقاصلی است و دیگری دایرهایکه قاعدهی مخروط خط دید بیننده را با سطحزمین میسازد. دایرهی افق اصلی،عالم را بدو نیمهی روشن و نیمهیتاریک بخش میکند. همهی ستارگانی که روی این دایره در سوی مشرقاندطالعاند(برآینده)و آنان که در سوی مغرباند،غارباند(فرورونده). جدول 4-نام برجهای منطقهی بروج (به تصویر صفحه مراجعه شود)دایرهی سوم-افق-برای هربینندهای روی هرنقطهای از سطح زمین دو نقطهی مشخصاست،یکی درست در بالای سر(امتداد قائم)و دیگری در زیر پا. دایرهیبزرگی که این دو نقطه قطب آن باشد دایرهی افق گفته میشود،غیر ازاین دایرهی افق،دو دایرهی دیگر هم بنام افق هست،یکی دایرهایکهمرکز آن جای پای بیننده است(دایرهی کوچک)که موازی با دایرهی افقاصلی است و دیگری دایرهایکه قاعدهی مخروط خط دید بیننده را با سطحزمین میسازد. دایرهی افق اصلی،عالم را بدو نیمهی روشن و نیمهیتاریک بخش میکند. همهی ستارگانی که روی این دایره در سوی مشرقاندطالعاند(برآینده)و آنان که در سوی مغرباند،غارباند(فرورونده). (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) کمان روی معدل النهار از اول بره تا این دایره را دو گونه میدهند:(1)برحسب درجه رکتاسسیون ستاره گفته میشود و(2)برحسب زمان بهساعت که زمان ستارهای گفته میشود. قطبهای این دایره از تعریف معلوممیشود که روی محیط دایرهی اول میافتد و روی آن میگردد. دایرهی هشتم-دایرهی عرض-هرگاه دایرهی بزرگ از یک ستاره بجای آنکه قطبهایدایرهای اول و یا قطبهای دایرهای افق را در برگیرد قطبهای دایرهیمنطقهی بروج را دربرداشته باشد،این را دایرهی عرض گویند،پس ایندایره بردایرهی منطقهی بروج عمود است و اندازهی کمان بین ستارهیروی آن را تا دایرهی منطقهی بروج عرض ستاره گویند و اندازهی کمان رویدایرهی منطقهی بروج،بین نقطهی اول بره تا دایرهی عرض،طول ستارهگفته میشود. دایرهی نهم-دایرهی نخستین آسمان-دایرهی بزرگی که از دو قطب دایرهی افق(بالاسر و زیر پا)و دو قطب دایرهی نیم روز(مشرق-مغرب)بگذرد،چون همبرافق و هم بردایرهی نیمروز عمود میشود،پس هریک نیمهی روشن و نیمهیتاریک عالم را به دو بخش برابر تقسیم میکند و دو نقطهی شمال و جنوببرروی دایرهی افق دو قطب آن خواهد بود. دایرهی دهم-دایرهی نیمه روشن آسمان-هرگاه دایرهی بزرگی در نظر داشته باشیم کههمیشه پرتو آفتاب برآن عمود باشد یعنی جای خورشید یک قطب آن بشودپس قطب این دایره همراه خورشید برمیآید و فرومیرود(همچنین قطبدیگرش که وارونه کار میکند). این دایره بردایرهی منطقهی بروج عمودمیشود و قطبهای این دایره را دربرخواهد داشت. پ-3-سالشماری در این بخش بیشتر از تقویم نوروزی شهریاری نوشتهی ذبیح بهروز بهره گرفتهشده است. نیاز به دانستن وقت و مقایسهی زمانهایی که حادثه رخ دادهاند،از نخستیندورانهای بشری محسوس بوده است و این احساس سبب شد تا مدت زمانهایی بعنوان کمان روی معدل النهار از اول بره تا این دایره را دو گونه میدهند:(1)برحسب درجه رکتاسسیون ستاره گفته میشود و(2)برحسب زمان بهساعت که زمان ستارهای گفته میشود. قطبهای این دایره از تعریف معلوممیشود که روی محیط دایرهی اول میافتد و روی آن میگردد. دایرهی هشتم-دایرهی عرض-هرگاه دایرهی بزرگ از یک ستاره بجای آنکه قطبهایدایرهای اول و یا قطبهای دایرهای افق را در برگیرد قطبهای دایرهیمنطقهی بروج را دربرداشته باشد،این را دایرهی عرض گویند،پس ایندایره بردایرهی منطقهی بروج عمود است و اندازهی کمان بین ستارهیروی آن را تا دایرهی منطقهی بروج عرض ستاره گویند و اندازهی کمان رویدایرهی منطقهی بروج،بین نقطهی اول بره تا دایرهی عرض،طول ستارهگفته میشود. دایرهی نهم-دایرهی نخستین آسمان-دایرهی بزرگی که از دو قطب دایرهی افق(بالاسر و زیر پا)و دو قطب دایرهی نیم روز(مشرق-مغرب)بگذرد،چون همبرافق و هم بردایرهی نیمروز عمود میشود،پس هریک نیمهی روشن و نیمهیتاریک عالم را به دو بخش برابر تقسیم میکند و دو نقطهی شمال و جنوببرروی دایرهی افق دو قطب آن خواهد بود. دایرهی دهم-دایرهی نیمه روشن آسمان-هرگاه دایرهی بزرگی در نظر داشته باشیم کههمیشه پرتو آفتاب برآن عمود باشد یعنی جای خورشید یک قطب آن بشودپس قطب این دایره همراه خورشید برمیآید و فرومیرود(همچنین قطبدیگرش که وارونه کار میکند). این دایره بردایرهی منطقهی بروج عمودمیشود و قطبهای این دایره را دربرخواهد داشت. پ-3-سالشماری در این بخش بیشتر از تقویم نوروزی شهریاری نوشتهی ذبیح بهروز بهره گرفتهشده است. نیاز به دانستن وقت و مقایسهی زمانهایی که حادثه رخ دادهاند،از نخستیندورانهای بشری محسوس بوده است و این احساس سبب شد تا مدت زمانهایی بعنوان واحد زمان وضع شود و دستگاههایی برای اندازه گرفتن آن خلق گردد و همراه آناصطلاحهایی نیز پیدا شده که در بین ایرانیان بخاط طول زمان و گستردگی خاک وداشتن شمار بسیاری قومهای و همچنین وابستگیهایی که در طول تاریخ با اقوام دیگرداشتهاند،این وسائل بسیار گوناگون بودهاند،اما متاسفانه دربارهی آنها اطلاع کمی بهما رسیده است. 1-روز(شبانروز) الف-دو گونه روز هست با دو قرار مختلف برای اندازهی آنها:یکی روز خورشیدیکه آغاز و انجام آن با رسیدن مرکز خورشید در دو بار پشت سر هم بهنقطهی معینی از آسمان تعیین میشود و دیگری روز نجومی یا ستارهای کهبرابر با زمان دو بار پشت سر هم اوجگیری یک ستارهی ثابت و معین است. چون اندازهی یک روز خورشیدی در زمانهای مختلف تفاوت میکند،اندازهیمیانگین تمامی روزهای یک سال را گرفته و آنرا یک روز میانگین خورشیدینامیدهاند. ب-چهارگونه آغاز و انجام برای روز خورشیدی گرفته میشده است: یک-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی افق هنگام برآمدن آفتاب. دو-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی نیمروز در روز(اوج) سه-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی افق هنگام فرورفتن آفتاب. چهار-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی نیمروز در شب. ایرانیان شبانروز یکم را"ای ره"دوم"رپی ث وا"و سوم را"خ ش پ ر"وچهار را"شام پت"میگفتند. تا سال 1925 در اروپا شبانروز دومی بکارمیرفت و در گاه شماری یا سالماری ایرانیان به مبدأ تاریخ شهریاران اینشبانروز حساب میشود. ولی از 1925 به بعد در اروپا شبانروز چهارمی رابکار گرفتند و امروز در همهی جهان چنین است. پ-شبانروز نجومی با ستارهای را از زمان اوج یک ستاره تا زمان بعدی آن حسابمیکنند. 2-سال الف-سه گونه سال هست:نجومی و خورشیدی و قمری و برای سال خورشیدی و واحد زمان وضع شود و دستگاههایی برای اندازه گرفتن آن خلق گردد و همراه آناصطلاحهایی نیز پیدا شده که در بین ایرانیان بخاط طول زمان و گستردگی خاک وداشتن شمار بسیاری قومهای و همچنین وابستگیهایی که در طول تاریخ با اقوام دیگرداشتهاند،این وسائل بسیار گوناگون بودهاند،اما متاسفانه دربارهی آنها اطلاع کمی بهما رسیده است. 1-روز(شبانروز) الف-دو گونه روز هست با دو قرار مختلف برای اندازهی آنها:یکی روز خورشیدیکه آغاز و انجام آن با رسیدن مرکز خورشید در دو بار پشت سر هم بهنقطهی معینی از آسمان تعیین میشود و دیگری روز نجومی یا ستارهای کهبرابر با زمان دو بار پشت سر هم اوجگیری یک ستارهی ثابت و معین است. چون اندازهی یک روز خورشیدی در زمانهای مختلف تفاوت میکند،اندازهیمیانگین تمامی روزهای یک سال را گرفته و آنرا یک روز میانگین خورشیدینامیدهاند. ب-چهارگونه آغاز و انجام برای روز خورشیدی گرفته میشده است: یک-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی افق هنگام برآمدن آفتاب. دو-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی نیمروز در روز(اوج) سه-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی افق هنگام فرورفتن آفتاب. چهار-زمان رسیدن مرکز قرص خورشید به دایرهی نیمروز در شب. ایرانیان شبانروز یکم را"ای ره"دوم"رپی ث وا"و سوم را"خ ش پ ر"وچهار را"شام پت"میگفتند. تا سال 1925 در اروپا شبانروز دومی بکارمیرفت و در گاه شماری یا سالماری ایرانیان به مبدأ تاریخ شهریاران اینشبانروز حساب میشود. ولی از 1925 به بعد در اروپا شبانروز چهارمی رابکار گرفتند و امروز در همهی جهان چنین است. پ-شبانروز نجومی با ستارهای را از زمان اوج یک ستاره تا زمان بعدی آن حسابمیکنند. 2-سال الف-سه گونه سال هست:نجومی و خورشیدی و قمری و برای سال خورشیدی و قمری نیز یا طول سال واقعی را میدهند و یا قراردادی را. ب-زمان سال واقعی خورشیدی-مدت زمان یک سال خورشیدی واقعی دو گونهداده میشود،یکی آن مدتی است که معمولی با آن کار میشود و آن بیندو بار رسیدن مرکز قرص خورشید به نقطهی اعتدال بهاری(اول برج بره)است. مقدار آنرا 365/2422 میدهد و بنه نوشتهی ذبیح بهروز(تقویمنوروزی شهریاری ص 56 و 34)ایرانیان در زمان عمر خیام آن را برابر باکسر683 روز2820/ سال یافتهاند که 58156،365/242198 میشود با کمیاختلاف از مقدار داده شدی کنونی. دیگری مدتی است که در محاسبههای ستارهشناسی به کار میرود و آن زمانبین دو بار رسیدن مرکز خورشیدی به ستارهی ثابتی در آسمان است که کمیبلندتر از سال خورشیدی عادی است و برابر با 365/25636 روز میشود. پ-زمان سال واقعی قمری-مدت زمان یک سال قمری واقعی برابر با 12 ماهقمری است. آغاز این سال در فصلهای سال گردنده است. آغاز و انجامیک ماه قمری واقعی دو گونه داده میشود:یا با یک دور گردش کامل ماهبدور زمین که به وسیلهی یک ستارهی ثابت در آسمان معین میشود و آن27/32166 روز است و یا با مدت زمانی میدهند که ماه میخواهد به وضعخاص و یکسانی به خورشید برسد و این زمان بطور متوسط 29/5305902روز به درازا میکشد. تعیین رسیدن به این وضع خاص یا با حساب صورتمیگیرد و یا با دیدن(رویت). جملهای از ستارهشماران زمان میان رسیدندو مرکز دو قرص خورشید و ماه را برروی یک دایرهی نیمروزی در دو بارپشت سر هم یک ماه میگیرند و این را اجتماع نیرین گویند و از راه حسابکردن آن را بدست میآورند،اما زمانی را که بین دو بار دیدن پشت سرهم هلال طول میکشد آنرا یک ماه هلالی گویند. و چون یک دور گردش ماهاز 29 روز و نیمهی روز باندازهی 0/3059 روز بیشتر است و این کسر بعداز 32/69 ماه به یک روز میرسد،بنابراین نیمی از 12 ماه قمری 29 روزهو نیم دیگر 30 روزه و هردو سال و گاهی سه سال یک بار یک ماه 29 روزه را30 روزه حساب میکنند(کبیسه)و در اینحال چنین سالی 355 روز خواهد قمری نیز یا طول سال واقعی را میدهند و یا قراردادی را. ب-زمان سال واقعی خورشیدی-مدت زمان یک سال خورشیدی واقعی دو گونهداده میشود،یکی آن مدتی است که معمولی با آن کار میشود و آن بیندو بار رسیدن مرکز قرص خورشید به نقطهی اعتدال بهاری(اول برج بره)است. مقدار آنرا 365/2422 میدهد و بنه نوشتهی ذبیح بهروز(تقویمنوروزی شهریاری ص 56 و 34)ایرانیان در زمان عمر خیام آن را برابر باکسر683 روز2820/ سال یافتهاند که 58156،365/242198 میشود با کمیاختلاف از مقدار داده شدی کنونی. دیگری مدتی است که در محاسبههای ستارهشناسی به کار میرود و آن زمانبین دو بار رسیدن مرکز خورشیدی به ستارهی ثابتی در آسمان است که کمیبلندتر از سال خورشیدی عادی است و برابر با 365/25636 روز میشود. پ-زمان سال واقعی قمری-مدت زمان یک سال قمری واقعی برابر با 12 ماهقمری است. آغاز این سال در فصلهای سال گردنده است. آغاز و انجامیک ماه قمری واقعی دو گونه داده میشود:یا با یک دور گردش کامل ماهبدور زمین که به وسیلهی یک ستارهی ثابت در آسمان معین میشود و آن27/32166 روز است و یا با مدت زمانی میدهند که ماه میخواهد به وضعخاص و یکسانی به خورشید برسد و این زمان بطور متوسط 29/5305902روز به درازا میکشد. تعیین رسیدن به این وضع خاص یا با حساب صورتمیگیرد و یا با دیدن(رویت). جملهای از ستارهشماران زمان میان رسیدندو مرکز دو قرص خورشید و ماه را برروی یک دایرهی نیمروزی در دو بارپشت سر هم یک ماه میگیرند و این را اجتماع نیرین گویند و از راه حسابکردن آن را بدست میآورند،اما زمانی را که بین دو بار دیدن پشت سرهم هلال طول میکشد آنرا یک ماه هلالی گویند. و چون یک دور گردش ماهاز 29 روز و نیمهی روز باندازهی 0/3059 روز بیشتر است و این کسر بعداز 32/69 ماه به یک روز میرسد،بنابراین نیمی از 12 ماه قمری 29 روزهو نیم دیگر 30 روزه و هردو سال و گاهی سه سال یک بار یک ماه 29 روزه را30 روزه حساب میکنند(کبیسه)و در اینحال چنین سالی 355 روز خواهد داشت. نکتهی(1)در تعیین روز آغاز ماه،چون بین اجتماع نیرین تا دیدن هلال مدت زمانیفاصله دارد بین دو ماه قمری که یکی آغاز آن با اجتماع نیرین و دیگری بردیدن هلال گذارده شود گاهی تا دو روز اختلاف پیدا میشود. ت-اندازههای سالهای قراردادی. یک-اندازهی سال فرسی یا سال دورهگرد دو یا سال یزدگردی-اگر سال را بهقرار روز شمار 365 روز حساب کنند،هر4/1288 سال خورشیدی واقعی(ثابت)که 1508/012 روز میشود،از 4/12288 سال فرسی یک روز بیشترخواهد داشت،چه این مدت سال فرسی 1507/012 روز میشود. چنینسالی را سال عرفی ایرانیان و یا سلا ناقصه هم میگفتند. دو-اندازهی سال رومی یا سردهی یا یولیانی-اگر سال را 365/25 روز بیگرند ودر هرچهار سال کسرهای روز را یک روز حساب کنند اینگونه که در سهسال،سال را 365 و در سال پس از 128/2 سال یک روز میشود،یعنی هر128/2 سال یولیانی یک روز بیشتر از 128/2 سال واقعی دارداین گونه سال را یول سزار(ژول سزار)در 46 سال پیش از میلاد در رومبرقرار کرد که چون تا 1582 م نزدیک سیزده روز از سال واقعی جلوتررفته بود،گریگوری دستور تصحیح آن را داد. سه-سال قمری کبیسه شده-برای آنکه ماههای قمری را در فصلهای سال بتوانندثابت نگاه دارند،در هرنوزده سال هفت ماه را کبیسه میکردند. چهار-سال قمری قراردادی ایرانی-اگر اندازهی 12 ماه قمری واقعی را به روزچنین بنویسیم: 354/3670824-12X29/5305902 که برابر با 35430/11/012472،است،پس در سی سال که هرسال 354 روز گرفته شود 11 روز و خوردهایکم میآوریم،بنابراین باید 11 سال از 30 سال را کبیسه کرد. ماه اولسال قمری ایرانی مطابق ماه رمضان بود و 29 روز حساب میشد و ماه بعد30 روز و یک در میان که ماهها را 29 روز و 30 روز حساب میکردند،ماهآخر قمری مطابق با شعبان و 29 روز بود و در سال کبیسه شعبان نیز 30 داشت. نکتهی(1)در تعیین روز آغاز ماه،چون بین اجتماع نیرین تا دیدن هلال مدت زمانیفاصله دارد بین دو ماه قمری که یکی آغاز آن با اجتماع نیرین و دیگری بردیدن هلال گذارده شود گاهی تا دو روز اختلاف پیدا میشود. ت-اندازههای سالهای قراردادی. یک-اندازهی سال فرسی یا سال دورهگرد دو یا سال یزدگردی-اگر سال را بهقرار روز شمار 365 روز حساب کنند،هر4/1288 سال خورشیدی واقعی(ثابت)که 1508/012 روز میشود،از 4/12288 سال فرسی یک روز بیشترخواهد داشت،چه این مدت سال فرسی 1507/012 روز میشود. چنینسالی را سال عرفی ایرانیان و یا سلا ناقصه هم میگفتند. دو-اندازهی سال رومی یا سردهی یا یولیانی-اگر سال را 365/25 روز بیگرند ودر هرچهار سال کسرهای روز را یک روز حساب کنند اینگونه که در سهسال،سال را 365 و در سال پس از 128/2 سال یک روز میشود،یعنی هر128/2 سال یولیانی یک روز بیشتر از 128/2 سال واقعی دارداین گونه سال را یول سزار(ژول سزار)در 46 سال پیش از میلاد در رومبرقرار کرد که چون تا 1582 م نزدیک سیزده روز از سال واقعی جلوتررفته بود،گریگوری دستور تصحیح آن را داد. سه-سال قمری کبیسه شده-برای آنکه ماههای قمری را در فصلهای سال بتوانندثابت نگاه دارند،در هرنوزده سال هفت ماه را کبیسه میکردند. چهار-سال قمری قراردادی ایرانی-اگر اندازهی 12 ماه قمری واقعی را به روزچنین بنویسیم: 354/3670824-12X29/5305902 که برابر با 35430/11/012472،است،پس در سی سال که هرسال 354 روز گرفته شود 11 روز و خوردهایکم میآوریم،بنابراین باید 11 سال از 30 سال را کبیسه کرد. ماه اولسال قمری ایرانی مطابق ماه رمضان بود و 29 روز حساب میشد و ماه بعد30 روز و یک در میان که ماهها را 29 روز و 30 روز حساب میکردند،ماهآخر قمری مطابق با شعبان و 29 روز بود و در سال کبیسه شعبان نیز 30 روز حساب میشد. سالهای کبیسه را چنین قرار داده بودند:در هردورهی30 ساله اول 354 روز و سالهای دوم-پنجم-هشتم-یازدهم-سیزدهم-شانزدهم-نوزدهم-بیست و یکم-بیست و چهارم-بیست و هفتم و ماهسیام هریک 355 روز. 3-اجزاء روز ایرانیان از زمانهای دور جزئی از روز را با آن فاصلهای از زمانم میسنجیدند کهطول میکشید تا یک ظرف ته سوراخداری به درون آبی که در ظرف بزرگتری ریخته بودندفرورود-این ظرف سوراخدار را برحسب جاو اندازه به نامهای:پنگ-فنج-جام-طاس-راتو و... میامیدند. همچنین وقت روز را از روی طول سایهی چوبی بطولمعین اندازه میگرفتند و از اینجا ساعه و ساعت معمول میشود. از جمله یک شبانروز رابه 10000 پنگ و یا 24 ساعت و یا 30 تیر تقسیم میکردهاند. امروزه ساعت خورشیدیرا برحسب روز میانگین خورشیدی تعریف میکنند و یک بخش از 24 بخش چنین روزی رایک ساعت گویند. پس یک ساعت میانگین خورشیدی یک بخش از 8765/8128 بخش ازیک سال خورشیدی است. 4-سال نجومی آزمایش نشان میدهد که یک روز نجومی کوتاهتر از یک روز خورشیدی است و آنبدین علت است که چون زمین به دور خورشید میگردد هنگامی که یکدور کامل به دور خودگشت،که این گردش یک روز نجومی را معین میکند(فاصلهی زمانی بین اوجگیری یکستاره معین)،به علت آنکه زمین در روی مسیر خود به دور خورشید در این فاصله مسافتیرا پیموده است خورشید هنوز به دایرهی نیمروز نرسیده است و بطور متوسط 3 دقیقه و 56/555ثانیه دیگر طول میکشد تا خورشید به اوج برسد یا اگر به گونهای دیگر بیان کنیم در365/2422 روز خورشیدی زمین درست 366/2422 دور بدور خود میچرخد،پس یکروز خورشیدی و یا یک ساعت خورشیدی 1/0027379 برابر با یک روز نجومی و یا بایک ساعت نجومی است و برعکس. آغاز سل نجومی از هنگامی گرفته میشود که خورشیددر نیمروز به دایرهی نصف النهار مبداء میرسد،پس از آنکه به نقطۀ تعال بهاری رسیدهباشد. چون آغاز روز خورشیدی از زمانی است که خورشید در نیمهی شب به دایرهی نصفالنهار مبداء رسیده باشد،پس آغاز روز نجومی 12 ساعت خورشیدی یا 12/032854&%02848ZIFG028G% روز حساب میشد. سالهای کبیسه را چنین قرار داده بودند:در هردورهی30 ساله اول 354 روز و سالهای دوم-پنجم-هشتم-یازدهم-سیزدهم-شانزدهم-نوزدهم-بیست و یکم-بیست و چهارم-بیست و هفتم و ماهسیام هریک 355 روز. 3-اجزاء روز ایرانیان از زمانهای دور جزئی از روز را با آن فاصلهای از زمانم میسنجیدند کهطول میکشید تا یک ظرف ته سوراخداری به درون آبی که در ظرف بزرگتری ریخته بودندفرورود-این ظرف سوراخدار را برحسب جاو اندازه به نامهای:پنگ-فنج-جام-طاس-راتو و... میامیدند. همچنین وقت روز را از روی طول سایهی چوبی بطولمعین اندازه میگرفتند و از اینجا ساعه و ساعت معمول میشود. از جمله یک شبانروز رابه 10000 پنگ و یا 24 ساعت و یا 30 تیر تقسیم میکردهاند. امروزه ساعت خورشیدیرا برحسب روز میانگین خورشیدی تعریف میکنند و یک بخش از 24 بخش چنین روزی رایک ساعت گویند. پس یک ساعت میانگین خورشیدی یک بخش از 8765/8128 بخش ازیک سال خورشیدی است. 4-سال نجومی آزمایش نشان میدهد که یک روز نجومی کوتاهتر از یک روز خورشیدی است و آنبدین علت است که چون زمین به دور خورشید میگردد هنگامی که یکدور کامل به دور خودگشت،که این گردش یک روز نجومی را معین میکند(فاصلهی زمانی بین اوجگیری یکستاره معین)،به علت آنکه زمین در روی مسیر خود به دور خورشید در این فاصله مسافتیرا پیموده است خورشید هنوز به دایرهی نیمروز نرسیده است و بطور متوسط 3 دقیقه و 56/555ثانیه دیگر طول میکشد تا خورشید به اوج برسد یا اگر به گونهای دیگر بیان کنیم در365/2422 روز خورشیدی زمین درست 366/2422 دور بدور خود میچرخد،پس یکروز خورشیدی و یا یک ساعت خورشیدی 1/0027379 برابر با یک روز نجومی و یا بایک ساعت نجومی است و برعکس. آغاز سل نجومی از هنگامی گرفته میشود که خورشیددر نیمروز به دایرهی نصف النهار مبداء میرسد،پس از آنکه به نقطۀ تعال بهاری رسیدهباشد. چون آغاز روز خورشیدی از زمانی است که خورشید در نیمهی شب به دایرهی نصفالنهار مبداء رسیده باشد،پس آغاز روز نجومی 12 ساعت خورشیدی یا 12/032854&%02848ZIFG028G% ساعت ستارهای(نجومی)از روز خورشیدی دیرتر است. 5-سالشماری شمارش سال خواه ناخواه نقطهی آغاز و مبدایی میخواهد که در دورههای زندگانیملتهای گوناگون به گونههای مختلف اجرامی شده است. ذبیح بهروز را رای براین است که 1725 سال پیش از تاریخ میلاد مسیح زردشتدر 43 سالگی پایهی چندین دورهی مهم نجومی را ریخته است و از آن میان تاریخ شهریاریو نوروز شهریاری است. دادههای بهروز و رای او را در آثاری که در اختیار بود نیافتیمو حتی در التفهیم بیرونی،اثری از آن ندیدم و در مقالههای تقیزاده،همه جا مغایرآن برخوردم،ولی چون دارای نکتههای جالبی است و در ضمن پاسخگوی مسئلههاییاست که از جمله یکی از آنها آقای تقیزاده را نیز گیج کرده بوده است و همچنین بعضیاصطلاحهای تاریخی نیز تاییدی برآن است،برآن شدم که رای او را اینج بیاورم. دورهی تقویم شهریاری را از زمانی آغاز کردهاند که مرکز قرص خورشید به دایرهینیمروز که از(شهر)نیمروز میگذشته در 856978 روز پیش از جمعهای که مبداءتاریخ هجری شده است و 629962 روز پیش از شنبهی که مبداء تاریخ میلادی شده استو 2803 سال پیش از مبداء تاریخ جلالی معمولی و 23466 سال پیش از تاریخ هجریخورشیدی و 1725 سال پیش از تاریخ میلادی گذارندهاند و این تاریخ روز سهشنبه ظهراول شهر رمضان(سال قمری ایرانی)بوده است و... بنابراین طبق قرار سال شهریاریاز روز بعد یعنی چهارشنبه آغاز میگردد. نکتهی(2)بهروز برای(شهر)نیمروز مختصات 23/5 درجه عرض میانگاه شمالی ونزدیک 60 درجه شرق گرینویچ گرفته و تصور میکند که در نقطهای در شرقایران امروز باشد،زیرا قدیمیان صفر طول را جزیرهی خالدات میگرفتهاندو بهروز،حالدات را 30 درجه غرب گرینویچ و 33/5 درجهی عرض شمالیدانسته است در حالیکه چنین نیست و به حساب بیرونی طول خالداتنزدیک به 33 درجه غرب گرینویچ میشود و به این صورت نیمروز در جاییمیافتد که در افغانستان کنونی است و ملک نیمروز گفته میشد(عرضجزیرهی خالدات نیز 29 درجهی شمالی است). نکتهی(3)گزارشکنندگان،مبداء تاریخ جلالی را روز جمعه 10 رمضان 471 ه. قدادهاند و چندی نیز جمعه را 9 رمضان دادهاند. در بیست مقالهی تقیزاده ساعت ستارهای(نجومی)از روز خورشیدی دیرتر است. 5-سالشماری شمارش سال خواه ناخواه نقطهی آغاز و مبدایی میخواهد که در دورههای زندگانیملتهای گوناگون به گونههای مختلف اجرامی شده است. ذبیح بهروز را رای براین است که 1725 سال پیش از تاریخ میلاد مسیح زردشتدر 43 سالگی پایهی چندین دورهی مهم نجومی را ریخته است و از آن میان تاریخ شهریاریو نوروز شهریاری است. دادههای بهروز و رای او را در آثاری که در اختیار بود نیافتیمو حتی در التفهیم بیرونی،اثری از آن ندیدم و در مقالههای تقیزاده،همه جا مغایرآن برخوردم،ولی چون دارای نکتههای جالبی است و در ضمن پاسخگوی مسئلههاییاست که از جمله یکی از آنها آقای تقیزاده را نیز گیج کرده بوده است و همچنین بعضیاصطلاحهای تاریخی نیز تاییدی برآن است،برآن شدم که رای او را اینج بیاورم. دورهی تقویم شهریاری را از زمانی آغاز کردهاند که مرکز قرص خورشید به دایرهینیمروز که از(شهر)نیمروز میگذشته در 856978 روز پیش از جمعهای که مبداءتاریخ هجری شده است و 629962 روز پیش از شنبهی که مبداء تاریخ میلادی شده استو 2803 سال پیش از مبداء تاریخ جلالی معمولی و 23466 سال پیش از تاریخ هجریخورشیدی و 1725 سال پیش از تاریخ میلادی گذارندهاند و این تاریخ روز سهشنبه ظهراول شهر رمضان(سال قمری ایرانی)بوده است و... بنابراین طبق قرار سال شهریاریاز روز بعد یعنی چهارشنبه آغاز میگردد. نکتهی(2)بهروز برای(شهر)نیمروز مختصات 23/5 درجه عرض میانگاه شمالی ونزدیک 60 درجه شرق گرینویچ گرفته و تصور میکند که در نقطهای در شرقایران امروز باشد،زیرا قدیمیان صفر طول را جزیرهی خالدات میگرفتهاندو بهروز،حالدات را 30 درجه غرب گرینویچ و 33/5 درجهی عرض شمالیدانسته است در حالیکه چنین نیست و به حساب بیرونی طول خالداتنزدیک به 33 درجه غرب گرینویچ میشود و به این صورت نیمروز در جاییمیافتد که در افغانستان کنونی است و ملک نیمروز گفته میشد(عرضجزیرهی خالدات نیز 29 درجهی شمالی است). نکتهی(3)گزارشکنندگان،مبداء تاریخ جلالی را روز جمعه 10 رمضان 471 ه. قدادهاند و چندی نیز جمعه را 9 رمضان دادهاند. در بیست مقالهی تقیزاده ص 198... مینویسد که طبق جدول فازهای ماه lafatnesahpdnoM از شرام برای افق اصفهان در 471 ه. ق. روز چهارشنبه ساعت 9 و 24دقیقه بعد از نصف شب اجتماع نیرین بوده است و بنابراین تا دو روز بعددیدن هلال در اصفهان ممکن نبوده پس جمعه اول رمضان و جمعهی بعد 8رمضان میشود و نه 10 رمضان و در آخر مینویسد... که باید بگویم تاییدهریک از این دو فرض از عهدهی من خارج است. ولی با توجه به نکته(1)یاد شده در"بند-پ-زمان سال واقعی قمری"،هرگاه آغاز ماه قمریرا با حساب اجتماع نیرین بگیرند،باید چهارشنبه اول باشد و در نتیجهجمعه 10 رمضان-که در زیجها تاریخ 10 رمضان آمده است و اشکالینمیماند. نکتهی(4)گوند تیرته،زمان زاییده شدن خیام را در چهارشنبه 18 مه 1048 م-وزمان مرگ را پنجشنبه 12 محرم 516 ه. ق. داده است... حساب 3خرداد 427 ه. خورشیدی،برابر با 1 ذی حجه 439 ه. ق. و 9000فروردین 501 ه. خورشیدی،از این نویسنده است. با توجه به این نکته کهباید کل روزهای زندگانی خیام منهای 2 روز،هفتههای کامل را در برگیرد(زاییده شدن چهارشنبه و مرگ 5 شنبه)پس،29 روز از ذی حجه و 12 روزاز محرم(12 محرم روز مرگ مسلم است)41 روز میشود و چون 76 سالقمری 26931/898 روز و یا 26932 روز میشود،باید 41 روز به آن افزودهشود تا 26973 روز برابر است با 3853 هفته و دو روز بشود. از سویدیگر چون 3 خرداد مسلم است و 27 سال خورشیدی 27027/922 یا27028 روز میشود 55 روز باید از آن کسر شود تا باز همان 26973 روزتمام بشود و از 10 فروردین تا آخر دوم خرداد،55 روز میشود. بنابراینباید روز مرگ 9 فروردین باشد. نکتهی(5)البته از راههای دیگر نیز میتواند به همین نتیجه رسید. نکتهی(6)تقیزاده در بیست مقالهص 195،دربارهی شرکت اشخاصی که به روایتابن اثیر،در کتاب کامل التواریخ نام برده شدهاند(نگاه کنید به بند 3،آمده از لغتنامه-یادآور میشود که در لغتنامه حوادث سنه 427 چاپشده است که اشتباه است و باید 467 باشد) برای درست کردن زیج ملکشاهی شک کرده است و در آخر چنین مینویسد: ص 198... مینویسد که طبق جدول فازهای ماه lafatnesahpdnoM از شرام برای افق اصفهان در 471 ه. ق. روز چهارشنبه ساعت 9 و 24دقیقه بعد از نصف شب اجتماع نیرین بوده است و بنابراین تا دو روز بعددیدن هلال در اصفهان ممکن نبوده پس جمعه اول رمضان و جمعهی بعد 8رمضان میشود و نه 10 رمضان و در آخر مینویسد... که باید بگویم تاییدهریک از این دو فرض از عهدهی من خارج است. ولی با توجه به نکته(1)یاد شده در"بند-پ-زمان سال واقعی قمری"،هرگاه آغاز ماه قمریرا با حساب اجتماع نیرین بگیرند،باید چهارشنبه اول باشد و در نتیجهجمعه 10 رمضان-که در زیجها تاریخ 10 رمضان آمده است و اشکالینمیماند. نکتهی(4)گوند تیرته،زمان زاییده شدن خیام را در چهارشنبه 18 مه 1048 م-وزمان مرگ را پنجشنبه 12 محرم 516 ه. ق. داده است... حساب 3خرداد 427 ه. خورشیدی،برابر با 1 ذی حجه 439 ه. ق. و 9000فروردین 501 ه. خورشیدی،از این نویسنده است. با توجه به این نکته کهباید کل روزهای زندگانی خیام منهای 2 روز،هفتههای کامل را در برگیرد(زاییده شدن چهارشنبه و مرگ 5 شنبه)پس،29 روز از ذی حجه و 12 روزاز محرم(12 محرم روز مرگ مسلم است)41 روز میشود و چون 76 سالقمری 26931/898 روز و یا 26932 روز میشود،باید 41 روز به آن افزودهشود تا 26973 روز برابر است با 3853 هفته و دو روز بشود. از سویدیگر چون 3 خرداد مسلم است و 27 سال خورشیدی 27027/922 یا27028 روز میشود 55 روز باید از آن کسر شود تا باز همان 26973 روزتمام بشود و از 10 فروردین تا آخر دوم خرداد،55 روز میشود. بنابراینباید روز مرگ 9 فروردین باشد. نکتهی(5)البته از راههای دیگر نیز میتواند به همین نتیجه رسید. نکتهی(6)تقیزاده در بیست مقالهص 195،دربارهی شرکت اشخاصی که به روایتابن اثیر،در کتاب کامل التواریخ نام برده شدهاند(نگاه کنید به بند 3،آمده از لغتنامه-یادآور میشود که در لغتنامه حوادث سنه 427 چاپشده است که اشتباه است و باید 467 باشد) برای درست کردن زیج ملکشاهی شک کرده است و در آخر چنین مینویسد: "در این اواخر،از لحاظ شهرت و رواجی که رباعیات خیام پیدا کرده،در تعیین سهمی که وی در اصلاح داشته مبالغه شده،و حتی بعضی چناندور رفتهاند که فکر اصلی و ابتکار این اصلاح را از میدانند. "و زیراین شک،دهخدا نیز مینویسد که شرکت خیام در تهیهی امرزیج،خالیاز اشکال نیست و بهر حال گوند تیرته پاسخ مناسب را داده است. پ-4-از ستارهشناسی همهی گروههای مردمی روی زمین از هزاران سال پیش براین گمان بودهاند که:جاو وابستگی ستارگان و خورشید و ماه در هنگام زاده شدن نوزاد،برگردش زندگانیوی تا دم واپسین فرمان میرانند و یا دست کم به این گردش سویی میدهند. به ویژهاینگونه باوریها بگونهای ناباورانه در بین تمامی سرزمینهای از هند و ایران و عراق وعربستان و کنارههای دریای مدیترانه یکسان بوده است،چنانکه نامگذاریها و شکلبندیهاعالم و اثر ستارگان برنوزاد،همه و همه به یک گونه دیده میشود ولی با کمی اختلاف،که بنا برشرایط محیط و تجربهی مردماناش پیدا شده است،چنانکه در نوشتههای اوستاییو سپس هندی و دوران تمدن اسلامی همه با هم،همآهنگ است. از اینرو در این کتابکمی بیش از آنچه باید در این باره نوشته شده است. پ-4-1-خانه در ستارهشناسی(احکام ستارگان-آسترلوژی)خانه در دو معنی بکار گرفته شدهاست،یکی خانهی اپاختران و دیگر خانههای زایچه: اول-خانهی اپاختران: 12 برج منطقهی بروج را به دو بخش برابر کردهاند،از شیر تا بز و از کرچنگ تا بهآبریز(در جهت خلاف)و 6 برج نخستین را به آفتاب دادهاند و خانهی آفتاب را دربرج شیر کردهاند و 6 برج دومین را به ماه دادهاند و خانهی ماه را نیز در کرچنگ درپهلوی خانهی آفتاب گذاردهاند و چون 5 اپاختر در رفتن دو حال دارند:برگشت وایست(رجوع و استقامت)پس به هرکدام و به ردیف دوری از آفتاب به دنبال هم یک "در این اواخر،از لحاظ شهرت و رواجی که رباعیات خیام پیدا کرده،در تعیین سهمی که وی در اصلاح داشته مبالغه شده،و حتی بعضی چناندور رفتهاند که فکر اصلی و ابتکار این اصلاح را از میدانند. "و زیراین شک،دهخدا نیز مینویسد که شرکت خیام در تهیهی امرزیج،خالیاز اشکال نیست و بهر حال گوند تیرته پاسخ مناسب را داده است. پ-4-از ستارهشناسی همهی گروههای مردمی روی زمین از هزاران سال پیش براین گمان بودهاند که:جاو وابستگی ستارگان و خورشید و ماه در هنگام زاده شدن نوزاد،برگردش زندگانیوی تا دم واپسین فرمان میرانند و یا دست کم به این گردش سویی میدهند. به ویژهاینگونه باوریها بگونهای ناباورانه در بین تمامی سرزمینهای از هند و ایران و عراق وعربستان و کنارههای دریای مدیترانه یکسان بوده است،چنانکه نامگذاریها و شکلبندیهاعالم و اثر ستارگان برنوزاد،همه و همه به یک گونه دیده میشود ولی با کمی اختلاف،که بنا برشرایط محیط و تجربهی مردماناش پیدا شده است،چنانکه در نوشتههای اوستاییو سپس هندی و دوران تمدن اسلامی همه با هم،همآهنگ است. از اینرو در این کتابکمی بیش از آنچه باید در این باره نوشته شده است. پ-4-1-خانه در ستارهشناسی(احکام ستارگان-آسترلوژی)خانه در دو معنی بکار گرفته شدهاست،یکی خانهی اپاختران و دیگر خانههای زایچه: اول-خانهی اپاختران: 12 برج منطقهی بروج را به دو بخش برابر کردهاند،از شیر تا بز و از کرچنگ تا بهآبریز(در جهت خلاف)و 6 برج نخستین را به آفتاب دادهاند و خانهی آفتاب را دربرج شیر کردهاند و 6 برج دومین را به ماه دادهاند و خانهی ماه را نیز در کرچنگ درپهلوی خانهی آفتاب گذاردهاند و چون 5 اپاختر در رفتن دو حال دارند:برگشت وایست(رجوع و استقامت)پس به هرکدام و به ردیف دوری از آفتاب به دنبال هم یک خانه از 5 خانهی وابسته به آفتاب را(از پهلوی آفتاب به دورتر)و یک خانه از 5 خانهیوابسته به ماه را(از پهلوی ماه به پستر)دادهاند. برای هراپاختر خانهی روبروی خانهاشرا و بال و یا پتیارهی آن سیاره دانستهاند و همچنین درجهی معینی از خانههای بروج رابرای هرسیاره بالاترین جایی گرفتهاند که میگویند در این درجه از این خانه،ایناپاختر شرف(بالست)میباید و از اینجا در خانهی روبروی همین خانه و در همین درجهاین اپاختر پست میشود(در هبوط خواهد بود). دو نقطهی گذار ماه را از دایرهیمنطقهی بروج یکی را گوزهر سر و دیگری را گوزهر دنب میگویند(نگاه کنید به پ-4-4)و برای این دو نطقه نیز که همیشه برابر هماند(چون دو سر یک قطر هستند)و عقدتینهم گفته میشوند،خانهی بالست و خانهی پستی نسبت دادهاند-جدول 5. جدول 5-خانهی اپاختران،بالست و پستی و خانه و بال(پتیاره) (به تصویر صفحه مراجعه شود) خانه از 5 خانهی وابسته به آفتاب را(از پهلوی آفتاب به دورتر)و یک خانه از 5 خانهیوابسته به ماه را(از پهلوی ماه به پستر)دادهاند. برای هراپاختر خانهی روبروی خانهاشرا و بال و یا پتیارهی آن سیاره دانستهاند و همچنین درجهی معینی از خانههای بروج رابرای هرسیاره بالاترین جایی گرفتهاند که میگویند در این درجه از این خانه،ایناپاختر شرف(بالست)میباید و از اینجا در خانهی روبروی همین خانه و در همین درجهاین اپاختر پست میشود(در هبوط خواهد بود). دو نقطهی گذار ماه را از دایرهیمنطقهی بروج یکی را گوزهر سر و دیگری را گوزهر دنب میگویند(نگاه کنید به پ-4-4)و برای این دو نطقه نیز که همیشه برابر هماند(چون دو سر یک قطر هستند)و عقدتینهم گفته میشوند،خانهی بالست و خانهی پستی نسبت دادهاند-جدول 5. جدول 5-خانهی اپاختران،بالست و پستی و خانه و بال(پتیاره) (به تصویر صفحه مراجعه شود) دوم-خانهی زایچه هرگاه برمحور عالم 6 دایرهی بزرگ یا میلی نسبت به هم برابر(هرمیل 30)بگیریماین 6 دایره،دایرهی استوا را به 12 بخش که کمانهای آنها با هم برابر و برابر 30درجه است جدا میکند،اما همین دایرهها روی دایرهی منطقهی بروج کمانهای برابرجدا نمیکند و بستگی به میل این دایره به دایرهی افق دارد و تنها هنگامی که آفتاب دراول بره و اول ترازو باشد،این کمانها همه با هم برابر میشود و یا در نقطههایی کهدایرهی افق آن با دایرهی استوا یکی است. برشهای دوازدهگانهی روی دایرهی منطقهیبروج را که اینگونه بدست آید،خانههای زایچه گویند و هرگاه جای ماه و گوزهر و پنجاپاختر را هنگام زاییده شدن نوزاد،در این خانهها نشان دهند شکل به دست آمده رازایچهی آن نوزاد گوید و دو جور آنرا نشان میدهند(نگاه کنید به زایچهی خیام). چنین گرفته شده که هریک از این خانهها و وضع سیارهها نسبت به این خانهها سرنوشتتکهای از زندگانی نوازد را دربرمیگیرد. در جدول 6 ویژگی این خانهها و نام آنهاداده شده است. شمارش خانهها از سطح افق در مشرق و به سوی بخش تاریک عالم در خلاف حرکتعقربهی ساعت است. 6 خانه در بخش تاریک(زیر افق)و 6 خانه در بخش روشن-خانهی اول را خانهی طالع و در اوستایی میخجانان میگفتهاند(و تد عربی همان معنیمیخ است)و مهمترین خانه گرفته میشود. خانهی چهارم(میخ از زیر زمیغ)ضعیفترین خانههاست. خانهی هفتم-که روی سطح افق در مغرب است و مرز آن بین تاریکی و روشنی استدر حال فرورفتن از افق است و میخ شوهران(ویذوتکان)گفته میشود. خانهی دهم-که در بخش روشن است و دایرهی نیمروز یک مرز آنرا میسازد پس ازخانهی اول مهمترین است،چه همهی ستارهها که رو بسوی آن داشته باشند بسوی اوجخود میروند. نام این خانه میان آسمان است. دوم-خانهی زایچه هرگاه برمحور عالم 6 دایرهی بزرگ یا میلی نسبت به هم برابر(هرمیل 30)بگیریماین 6 دایره،دایرهی استوا را به 12 بخش که کمانهای آنها با هم برابر و برابر 30درجه است جدا میکند،اما همین دایرهها روی دایرهی منطقهی بروج کمانهای برابرجدا نمیکند و بستگی به میل این دایره به دایرهی افق دارد و تنها هنگامی که آفتاب دراول بره و اول ترازو باشد،این کمانها همه با هم برابر میشود و یا در نقطههایی کهدایرهی افق آن با دایرهی استوا یکی است. برشهای دوازدهگانهی روی دایرهی منطقهیبروج را که اینگونه بدست آید،خانههای زایچه گویند و هرگاه جای ماه و گوزهر و پنجاپاختر را هنگام زاییده شدن نوزاد،در این خانهها نشان دهند شکل به دست آمده رازایچهی آن نوزاد گوید و دو جور آنرا نشان میدهند(نگاه کنید به زایچهی خیام). چنین گرفته شده که هریک از این خانهها و وضع سیارهها نسبت به این خانهها سرنوشتتکهای از زندگانی نوازد را دربرمیگیرد. در جدول 6 ویژگی این خانهها و نام آنهاداده شده است. شمارش خانهها از سطح افق در مشرق و به سوی بخش تاریک عالم در خلاف حرکتعقربهی ساعت است. 6 خانه در بخش تاریک(زیر افق)و 6 خانه در بخش روشن-خانهی اول را خانهی طالع و در اوستایی میخجانان میگفتهاند(و تد عربی همان معنیمیخ است)و مهمترین خانه گرفته میشود. خانهی چهارم(میخ از زیر زمیغ)ضعیفترین خانههاست. خانهی هفتم-که روی سطح افق در مغرب است و مرز آن بین تاریکی و روشنی استدر حال فرورفتن از افق است و میخ شوهران(ویذوتکان)گفته میشود. خانهی دهم-که در بخش روشن است و دایرهی نیمروز یک مرز آنرا میسازد پس ازخانهی اول مهمترین است،چه همهی ستارهها که رو بسوی آن داشته باشند بسوی اوجخود میروند. نام این خانه میان آسمان است. جدول 6-نام اوستایی و ویژگی خانههای زایچه (به تصویر صفحه مراجعه شود) جدول 6-نام اوستایی و ویژگی خانههای زایچه (به تصویر صفحه مراجعه شود) سوم-زمان زایچه برای ساختن زایچه باید زمان زاییده شدن نوزاد،یعنی زمان ستارهای نوزاد،دردست باشد. این زمان از اوج معدل النهار بدست میآید-گفته شد که(نگاه کنید به پ-3 سال شمار)یک ساعت خورشیدی 1/002738 ساعت ستارهای و یک ساعت ستارهای0/99727 ساعت خورشیدی است و هرروز تفاوت میانگین اوج اختران از اوج خورشید 3دقیقه و 56/555 ثانیه است و در یک سال حقیقی این تفاوت 24 ساعت میشود،پسزمان زایچه برابر است با حاصل ضرب تعداد روزیکه میان اول بره و روز پیش از زاییدهشدن است،در 3 دقیقه و 56/555 ثانیه،بعلاوهی ضرب تعداد ساعتی که از ظهر روزپیش تا زمان زاییده شدن هست در 0/99727(به تقریب). این عدد برابر است با اوجمعدل النهار نقطهی زاییده شدن در زمان زاییده شدن نسبت به نقطهی اول بره. در چنینهنگامی طول همهی سیارهها با درجهای از کمان منطقهی بروج که میان اختران و اول برهاست حساب میشود. این حساب تقریبی است،چون ساعتها با هم مساوی نیست و درحساب"ساعت میانگین"وارد شده است. پ-4-2-اثر اپاختران پذیرفتهاند که هرسیارهای(اپاختر)در هرخانهای از برج و در هرخانهی از زایچهاثرهای ویژهای روی سرنوشت نوزاد دارد. این اثر میتواند ضعیف یا قوی یا مساعد(سعد)و یا نامساعد(نحس)باشد. یادآور میشود که چنانچه در پیوست 1 آمده است،فیلسوفان یونانی زمین راپست میگرفتند و کثیف،و همهی ستارگان را که از عالم بالا هستند پاک و تمیز،و از اینجابرای یک اپاختر نباید اثر نحس و نامیمون گرفت. اما ایرانیان باستانی(بوندهش و زاد-اسپرم)اختران(ستارگان ثابت)و ماه روشن و خورشید روشن را همه از لشگر اهورا مزدامیدانستند که پاکند و جنگنده در راه نیکی و راستی و اپاختران(ستارگان سیار)و ماهگرفته شده و خورشید گرفته شده(تاریک)را از لشگر اهریمن میگرفتند که همه بدخواه وآورندهی درد و ناپاکی و مرگ و دروغ هستند. این دو گروه آسمان را پنج بخش کردهاند:خاور-شمال-باختر-جنوب و میان آسمان و هرکدام سپهبدی دارند و در میانآسمان نیز اسپهبدان و همه روبروی هم ایستادهاند. اسپهبدان سپهبد اهورمزدا،میخ سوم-زمان زایچه برای ساختن زایچه باید زمان زاییده شدن نوزاد،یعنی زمان ستارهای نوزاد،دردست باشد. این زمان از اوج معدل النهار بدست میآید-گفته شد که(نگاه کنید به پ-3 سال شمار)یک ساعت خورشیدی 1/002738 ساعت ستارهای و یک ساعت ستارهای0/99727 ساعت خورشیدی است و هرروز تفاوت میانگین اوج اختران از اوج خورشید 3دقیقه و 56/555 ثانیه است و در یک سال حقیقی این تفاوت 24 ساعت میشود،پسزمان زایچه برابر است با حاصل ضرب تعداد روزیکه میان اول بره و روز پیش از زاییدهشدن است،در 3 دقیقه و 56/555 ثانیه،بعلاوهی ضرب تعداد ساعتی که از ظهر روزپیش تا زمان زاییده شدن هست در 0/99727(به تقریب). این عدد برابر است با اوجمعدل النهار نقطهی زاییده شدن در زمان زاییده شدن نسبت به نقطهی اول بره. در چنینهنگامی طول همهی سیارهها با درجهای از کمان منطقهی بروج که میان اختران و اول برهاست حساب میشود. این حساب تقریبی است،چون ساعتها با هم مساوی نیست و درحساب"ساعت میانگین"وارد شده است. پ-4-2-اثر اپاختران پذیرفتهاند که هرسیارهای(اپاختر)در هرخانهای از برج و در هرخانهی از زایچهاثرهای ویژهای روی سرنوشت نوزاد دارد. این اثر میتواند ضعیف یا قوی یا مساعد(سعد)و یا نامساعد(نحس)باشد. یادآور میشود که چنانچه در پیوست 1 آمده است،فیلسوفان یونانی زمین راپست میگرفتند و کثیف،و همهی ستارگان را که از عالم بالا هستند پاک و تمیز،و از اینجابرای یک اپاختر نباید اثر نحس و نامیمون گرفت. اما ایرانیان باستانی(بوندهش و زاد-اسپرم)اختران(ستارگان ثابت)و ماه روشن و خورشید روشن را همه از لشگر اهورا مزدامیدانستند که پاکند و جنگنده در راه نیکی و راستی و اپاختران(ستارگان سیار)و ماهگرفته شده و خورشید گرفته شده(تاریک)را از لشگر اهریمن میگرفتند که همه بدخواه وآورندهی درد و ناپاکی و مرگ و دروغ هستند. این دو گروه آسمان را پنج بخش کردهاند:خاور-شمال-باختر-جنوب و میان آسمان و هرکدام سپهبدی دارند و در میانآسمان نیز اسپهبدان و همه روبروی هم ایستادهاند. اسپهبدان سپهبد اهورمزدا،میخ گاه(ستاره قطبی)است و از آن اهریمن،کیوان میباشد که مرگآفرین است. گرچهاپاختران همه از لشگر اهریمن هستند،اما بسته به جایی که در میان ستارگان پیدامیکنند میتوانند اثر سعد هم داشته باشند. در جدول 5 و در بند پ 3-1،کوتاهشدهای از قدرت و ضعف و خانه و پتیاره و بالست و پستی اپاختران آمده است. پ-4-3-نظر و نظاره هرگاه از دو اپاختر(همچنین ماه و مهر)دو شعاع به مرکز عالم(زمین)وصل شود،زاویهی بین این دو شعاع که حدود 0 یا 30 یا 45 یا 60 یا 90 یا 120 یا 135 یا150 یا 180 درجه باشد گویند این دو ستاره بهم نظر دارند. نظر میتواند دقیق یاغیردقیق،قوی و یا ضعیف،سعد و یا نحس باشد. هرگاه زاویهی نظر از اندازهی یادشده برای هرنظر از 5 دقیقه کمتر تفاوت داشته باشد نظر را دقیق گویند. هنگامی نظرهست ولی غیر دقیق که تفاوت زاویهی نظر میان دو اپاختر از 5 دقیقه بیشتر و ازدرجهای که در جدول 7 و همچنین شکل 4 داده شده است کمتر باشد در اینجا برای هرجدول 7 نظرها (به تصویر صفحه مراجعه شود) گاه(ستاره قطبی)است و از آن اهریمن،کیوان میباشد که مرگآفرین است. گرچهاپاختران همه از لشگر اهریمن هستند،اما بسته به جایی که در میان ستارگان پیدامیکنند میتوانند اثر سعد هم داشته باشند. در جدول 5 و در بند پ 3-1،کوتاهشدهای از قدرت و ضعف و خانه و پتیاره و بالست و پستی اپاختران آمده است. پ-4-3-نظر و نظاره هرگاه از دو اپاختر(همچنین ماه و مهر)دو شعاع به مرکز عالم(زمین)وصل شود،زاویهی بین این دو شعاع که حدود 0 یا 30 یا 45 یا 60 یا 90 یا 120 یا 135 یا150 یا 180 درجه باشد گویند این دو ستاره بهم نظر دارند. نظر میتواند دقیق یاغیردقیق،قوی و یا ضعیف،سعد و یا نحس باشد. هرگاه زاویهی نظر از اندازهی یادشده برای هرنظر از 5 دقیقه کمتر تفاوت داشته باشد نظر را دقیق گویند. هنگامی نظرهست ولی غیر دقیق که تفاوت زاویهی نظر میان دو اپاختر از 5 دقیقه بیشتر و ازدرجهای که در جدول 7 و همچنین شکل 4 داده شده است کمتر باشد در اینجا برای هرجدول 7 نظرها (به تصویر صفحه مراجعه شود) اپاختر زاویهای بنام گویچه گرفته شده است و میانگین دو گویچه در جدول آمده است کهبرابر با زاویهای است که هرگاه زاویهی نظر تا به آن اندازه تفاوت کند باز نظر برقراراست. برای نظر ضعیف این اندازه در جدول 7 و برای نظر قوی در شکل 4 نشان دادهشده است. ستارهبینان انگلیسی برای نظرهای قوی تنها برای نوع نظر زاویه را میدهند،اینگونه:برای مقارنه و مقابله 7 درجه و برای تربیع و تثلیث 6 درجه و برای تسدیس 5درجه. پیشینیان برای اورمزد و خورشید 9 درجه میگرفتند که برای زایچهی خیام اینعدد بکار رفته است. (به تصویر صفحه مراجعه شود) اپاختر زاویهای بنام گویچه گرفته شده است و میانگین دو گویچه در جدول آمده است کهبرابر با زاویهای است که هرگاه زاویهی نظر تا به آن اندازه تفاوت کند باز نظر برقراراست. برای نظر ضعیف این اندازه در جدول 7 و برای نظر قوی در شکل 4 نشان دادهشده است. ستارهبینان انگلیسی برای نظرهای قوی تنها برای نوع نظر زاویه را میدهند،اینگونه:برای مقارنه و مقابله 7 درجه و برای تربیع و تثلیث 6 درجه و برای تسدیس 5درجه. پیشینیان برای اورمزد و خورشید 9 درجه میگرفتند که برای زایچهی خیام اینعدد بکار رفته است. (به تصویر صفحه مراجعه شود) قرآن هرستارهایکه با ستارهی دیگر در مقارنه است میگویند قرآن دارد. قرآن میتواندسعد یا نحس یا میانه باشد. و هریک یا قوی یا میانه یا ضعیف. دو ستارهایکه سعدباشند با هم قرآن سعدین میسازند و ددوستارهایکه نحس باشند با هم قرآن نحسین یانحسان خواهند ساخت. صاحب قرآن(بطور مطلق)کسی است که در طالعاش هرمز وکیوان با هم قرآن داشته باشند. این قرآن را قرآن علویین نیز میگویند. احتراق (در اوستا-زیربراذ)هرگاه مهر با یکی از اپاختران(غیر از ماه)در کمتر از یکدرجه قرآن داشته باشد،اپاختر را در احتراق میگیرند. اما این قرآن برای مهر و ماهاجتماع نام دارد. صمیم اگر قرآن با مهر در کمتر از 16 دقیقه باشد. این قرآن را صمیم گویند و ستارهی درصمیم را تصمیم خوانند. اثر هراپاختر در تصمیم قویتر است تا بیرن از آن. قویتریناثر هنگامی است که تیر با مهر صمیم باشد،چون بمانند آن است که دو مهر در طالعاست. ستارهایکه هنوز تصمیم نیافته ولی میرود که صمیم بشود و بسوی مهر نزدیکتر آیدصمیمی گفته میشود(به فاصلهی 1 درجه تا 16 دقیقه از مهر). پ-4-4-گزارشی دربارهی ماه و اپاختران (1)ماه-فلک ماه که فلک گوزهر(گوزچهر-گوچهر)گفه میشود،در دو جادایرهی منطقهی بروج را میبرد. یکی هنگامی که ماه در جنوب منطقه است و به سوی شمالاین منطقه بالا میآید و دوم د جائیکه ماه از شمال منطقهی بروج به سوی جنوب فرومیرود. هندیان این دو نقطه را چون سر و دنب مار بزرگی به نام تنین میگرفتهاند. ازاین رو در بین ایرانیان در دوران اسلامی به راس التنین و ذنب التنین و همچنین عقدتینمعروف شده است و ایرانیان دوران ساسانی آن را گوزهر سر و گوزهر دنب نامیدهاند و&%02849ZIFG028G% قرآن هرستارهایکه با ستارهی دیگر در مقارنه است میگویند قرآن دارد. قرآن میتواندسعد یا نحس یا میانه باشد. و هریک یا قوی یا میانه یا ضعیف. دو ستارهایکه سعدباشند با هم قرآن سعدین میسازند و ددوستارهایکه نحس باشند با هم قرآن نحسین یانحسان خواهند ساخت. صاحب قرآن(بطور مطلق)کسی است که در طالعاش هرمز وکیوان با هم قرآن داشته باشند. این قرآن را قرآن علویین نیز میگویند. احتراق (در اوستا-زیربراذ)هرگاه مهر با یکی از اپاختران(غیر از ماه)در کمتر از یکدرجه قرآن داشته باشد،اپاختر را در احتراق میگیرند. اما این قرآن برای مهر و ماهاجتماع نام دارد. صمیم اگر قرآن با مهر در کمتر از 16 دقیقه باشد. این قرآن را صمیم گویند و ستارهی درصمیم را تصمیم خوانند. اثر هراپاختر در تصمیم قویتر است تا بیرن از آن. قویتریناثر هنگامی است که تیر با مهر صمیم باشد،چون بمانند آن است که دو مهر در طالعاست. ستارهایکه هنوز تصمیم نیافته ولی میرود که صمیم بشود و بسوی مهر نزدیکتر آیدصمیمی گفته میشود(به فاصلهی 1 درجه تا 16 دقیقه از مهر). پ-4-4-گزارشی دربارهی ماه و اپاختران (1)ماه-فلک ماه که فلک گوزهر(گوزچهر-گوچهر)گفه میشود،در دو جادایرهی منطقهی بروج را میبرد. یکی هنگامی که ماه در جنوب منطقه است و به سوی شمالاین منطقه بالا میآید و دوم د جائیکه ماه از شمال منطقهی بروج به سوی جنوب فرومیرود. هندیان این دو نقطه را چون سر و دنب مار بزرگی به نام تنین میگرفتهاند. ازاین رو در بین ایرانیان در دوران اسلامی به راس التنین و ذنب التنین و همچنین عقدتینمعروف شده است و ایرانیان دوران ساسانی آن را گوزهر سر و گوزهر دنب نامیدهاند و&%02849ZIFG028G% به هندی آن را راهووکتو(که به فارسی کید گفته شده است)میگویند. به رای ستارهشناسانهندی این دو نقطه در زایچهی نوزاد نقش عمدهای داشته و بیشتر اثر نحس دارد. اماجای این دو نقطه روی منطقهی بروج برجای نیست و در سویی برخلاف سوی حرکت ماهبه پس میرود و در هر18 سال و هفت ماه و نزدیک به 10 روز،یک دور تمام روی ایندایره میزند و دوباره به جای نخستین بازمیگردد. این نقطه در میان ستارهبینان اروپاییعقده گفته میشود. (2)دبیر یا عطارد یا دبیر فلک یا قاصد خدایان(آنرا نگاهبان بازرگانان میدانندو عقل و علم را به او نسبت میدهند). (3)ناهید یا زهره را سعد اصغر میگویند و نامهای دیگر آن،بیدخت-یا بیلغتاست. (4)بهرام یا مریخ-نحس اصغر است،جنگجو و خونریز است. (5)هرمز یا مشتری که آنرا سعد اکبر میدانند-برجیس(به هندی برهسپت)وقاضی فلک و اورمزد هم گفته میشود. (6)کیوان یا زحل-کیوان نحس است(زحل یعنی دور و بلند)کیوان،کش،بریدفلک،پاسبان فلک-دیدهبان فلک-هندوی باریکبین،از دیگر نامهای اوست. قرآنهرمز و ناهید را سعدین و قرآن بهرام و کیوان را نحسین و قرآن با بهرام را نحس اصغرو با کیوان را اکبر میگویند. زمان گردش(سال نجومی)اپاخترانتیر 87/969 روز ناهید 224/643 روزبهرام 686/792 روز هرمز 11/86223 سالکیوان 29/45773 سال اورانوس 84/01342 سالنپتون 164/79395 سال پلوتو 248/4302 سال به هندی آن را راهووکتو(که به فارسی کید گفته شده است)میگویند. به رای ستارهشناسانهندی این دو نقطه در زایچهی نوزاد نقش عمدهای داشته و بیشتر اثر نحس دارد. اماجای این دو نقطه روی منطقهی بروج برجای نیست و در سویی برخلاف سوی حرکت ماهبه پس میرود و در هر18 سال و هفت ماه و نزدیک به 10 روز،یک دور تمام روی ایندایره میزند و دوباره به جای نخستین بازمیگردد. این نقطه در میان ستارهبینان اروپاییعقده گفته میشود. (2)دبیر یا عطارد یا دبیر فلک یا قاصد خدایان(آنرا نگاهبان بازرگانان میدانندو عقل و علم را به او نسبت میدهند). (3)ناهید یا زهره را سعد اصغر میگویند و نامهای دیگر آن،بیدخت-یا بیلغتاست. (4)بهرام یا مریخ-نحس اصغر است،جنگجو و خونریز است. (5)هرمز یا مشتری که آنرا سعد اکبر میدانند-برجیس(به هندی برهسپت)وقاضی فلک و اورمزد هم گفته میشود. (6)کیوان یا زحل-کیوان نحس است(زحل یعنی دور و بلند)کیوان،کش،بریدفلک،پاسبان فلک-دیدهبان فلک-هندوی باریکبین،از دیگر نامهای اوست. قرآنهرمز و ناهید را سعدین و قرآن بهرام و کیوان را نحسین و قرآن با بهرام را نحس اصغرو با کیوان را اکبر میگویند. زمان گردش(سال نجومی)اپاخترانتیر 87/969 روز ناهید 224/643 روزبهرام 686/792 روز هرمز 11/86223 سالکیوان 29/45773 سال اورانوس 84/01342 سالنپتون 164/79395 سال پلوتو 248/4302 سال آگاهی زمینهی این نوشته کتاب ecarG fo ratceN ehT دربارهی خیام کار دانشمندهندی بنام ahtriT adniwoG imawS است و برای اینکار از کتابهای زیر نیز بهرهگرفته شده است: 1-لغتنامه دهخدا 2-التفهیم بیرونی به فارسی تصحیح استاد همایی 3-ترجمهی آثار الباقیهی بیرونی کار علی اکبر دانا سرشت 4-بیست مقالهی تقیزاده ترجمهی احمد آرام 5-گاهشماری در ایران از تقیزاده و چاپ آن زیر نظر ایرج افشار 6-تقویم شهریاری از ذبیح بهروز 7-تاریخ نجوم اسلامی onillaN osnoflA olraC ترجمهی احمد آرامو برای دریافت ارزش کار دانشمند هندی این کار را با کار نویسندگان و دانشمندانزیر برابر نهادهام: 1-استاد قزوینی به گزارش از دهخدا و کار خود دهخدا 2-دکتر ذبیح الله صفا دربارهی خیام از"تاریخ ادبیات در ایران"3-آقایان دکتر قاسم تویسرکانی و دکتر محمد محجوب در"شعر هزار سالهی فارسی" 4-دکتر مصاحب بخش دربارهی خیام آگاهی زمینهی این نوشته کتاب ecarG fo ratceN ehT دربارهی خیام کار دانشمندهندی بنام ahtriT adniwoG imawS است و برای اینکار از کتابهای زیر نیز بهرهگرفته شده است: 1-لغتنامه دهخدا 2-التفهیم بیرونی به فارسی تصحیح استاد همایی 3-ترجمهی آثار الباقیهی بیرونی کار علی اکبر دانا سرشت 4-بیست مقالهی تقیزاده ترجمهی احمد آرام 5-گاهشماری در ایران از تقیزاده و چاپ آن زیر نظر ایرج افشار 6-تقویم شهریاری از ذبیح بهروز 7-تاریخ نجوم اسلامی onillaN osnoflA olraC ترجمهی احمد آرامو برای دریافت ارزش کار دانشمند هندی این کار را با کار نویسندگان و دانشمندانزیر برابر نهادهام: 1-استاد قزوینی به گزارش از دهخدا و کار خود دهخدا 2-دکتر ذبیح الله صفا دربارهی خیام از"تاریخ ادبیات در ایران"3-آقایان دکتر قاسم تویسرکانی و دکتر محمد محجوب در"شعر هزار سالهی فارسی" 4-دکتر مصاحب بخش دربارهی خیام پانویسها (1)-در این نوشته کلمهی ستارهشناسی هم ارز ygolortsA و ستارهشماری با ymonortsA گرفته شده است. (2)- ahtriT adniwoG imaws (3)- atirmanuraK uruG (4)- alawtalkaS. E. J (5)- retooP. G. A (6)- sipmeR>H. C (7)-پاندیتها از برهنمانی هستند که دیگر صاحب رای و مکتب شدهاند. (8)- rakoL شهری در کنارهی شرقی مرغاب(مرو رود). (9)- soilG (10)- nesoR (11)-دهک از دهستان استراباد که بگفتهی یار احمد تبریزی جای مرگ اوست-(اینبخش دیده شود). (12)- ssoR. D. A riS (13)- neuhteM (14)-برای اطلاع برنوشتهی قفطی،رجوع شود به چهار مقاله. (15)-رجوع به حواشی چهارمقاله شود. (16)-الهوینی(کذاء بالیاء)تصغیر الهونی و الهون تانیث الاهون و یحوزانیکون الهونی فعلی اسما"مبنیا"من الهنیة و هی السکون و لا تجعله تانیث الاهون والهدون السکون و الصلح و قالوا فی معناه انهم من عزهم جراتهم لا یرعون النواحی التیاباحتها المسالمة و وطاتها المهادنة و لکن النواحی المتحاماة. (از شرح حماسه خطیبتبریزی چاپ بولاق ج 1 ص 17-18). (17)و(18)و(19)-کذا فی الاصل. (20)-رسائل رشید صفحه 67 ج 1. پانویسها (1)-در این نوشته کلمهی ستارهشناسی هم ارز ygolortsA و ستارهشماری با ymonortsA گرفته شده است. (2)- ahtriT adniwoG imaws (3)- atirmanuraK uruG (4)- alawtalkaS. E. J (5)- retooP. G. A (6)- sipmeR>H. C (7)-پاندیتها از برهنمانی هستند که دیگر صاحب رای و مکتب شدهاند. (8)- rakoL شهری در کنارهی شرقی مرغاب(مرو رود). (9)- soilG (10)- nesoR (11)-دهک از دهستان استراباد که بگفتهی یار احمد تبریزی جای مرگ اوست-(اینبخش دیده شود). (12)- ssoR. D. A riS (13)- neuhteM (14)-برای اطلاع برنوشتهی قفطی،رجوع شود به چهار مقاله. (15)-رجوع به حواشی چهارمقاله شود. (16)-الهوینی(کذاء بالیاء)تصغیر الهونی و الهون تانیث الاهون و یحوزانیکون الهونی فعلی اسما"مبنیا"من الهنیة و هی السکون و لا تجعله تانیث الاهون والهدون السکون و الصلح و قالوا فی معناه انهم من عزهم جراتهم لا یرعون النواحی التیاباحتها المسالمة و وطاتها المهادنة و لکن النواحی المتحاماة. (از شرح حماسه خطیبتبریزی چاپ بولاق ج 1 ص 17-18). (17)و(18)و(19)-کذا فی الاصل. (20)-رسائل رشید صفحه 67 ج 1. (21)-در مجموعۀ برای جشن سال بیست و پنجم انتصاب بارن ویکتور رزن به سمتمعلمی زبان عربی در دار الفنون پطرزبورغ یازده نفر از شاگردان او تالیف نمودند و درسنه 1897 م. انتشار یافت. پروفسور ژکوفسکی شاگرد رزن مقالۀ بسیار نفیسی درباره شرححال خیامی نوشت. (22)- ekcepeoW. F (23)-غالبا"میدانند که بسیاری از رباعیات عمر خیامی منسوب به اوست و فی الواقعاز او نیست بلکه از شاعران دیگر چون خواجه عبد الله انصاری و سلطان ابو سعید ابو الخیرو خواجه حافظ و غیر آنها میباشد. ژکوفسکی قریب 82 ربای از رباعیات منسوب بهخیامی را با اسماء شعراء آنها به اسم و رسم از کتب متفرقه جمع کرده است واگر کسیتتبع بیشتر کند البته بیشتر اکتشاف خواهد نمود. (24)- dlaregztiF drawdE (25)- ,mayyahk ramO fo tayiabuR,noitidE muroiraV-itluM,detimiL. oCdna nallimcaM,nodnoL,elodlleksoH nahtaN yb8981 (26)-کیوگاردن )nedraG wak( باغی است بسیار بزرگ در لندن که نمونۀ انواعنباتات روی زمین را در آنجا پرورده و به عمل آورند. (27)- nospmiS. rM (28)- . sweN nodnoL detartsullI (29)- nedsmuL retep riS (30)-از شاگردان خیام فیلسوف محمد ایلاقر و حکیم محمد علی بن محمد حجازیقانی و علامه شهید عبد الله بن محمد میانحی است. (یادداشت مؤلف) (31)-نظریات عمر خیامی النیسابوری برای اصلاح تقویم حتی از تقویم فعلی اروپاکهموسوم به تقویم گریگوری است صحیحتر است. چه تقویم گریگوری در طول 2320 سال یکروز خطا میکند و تقویم خیامی در 3770 سال یک روز خطا میکند(یادداشت مؤلف) (32)- hcsilgozreH-ahtoG (33)-نگاه کنید به بخش 4 و رونویس از لغتنامه دهخدا. (34)-برای اینکه مطالب در هم نشود،تعریفهای اصطلاحهای ستارهشناسی را درپیوست 4 بردهام. (21)-در مجموعۀ برای جشن سال بیست و پنجم انتصاب بارن ویکتور رزن به سمتمعلمی زبان عربی در دار الفنون پطرزبورغ یازده نفر از شاگردان او تالیف نمودند و درسنه 1897 م. انتشار یافت. پروفسور ژکوفسکی شاگرد رزن مقالۀ بسیار نفیسی درباره شرححال خیامی نوشت. (22)- ekcepeoW. F (23)-غالبا"میدانند که بسیاری از رباعیات عمر خیامی منسوب به اوست و فی الواقعاز او نیست بلکه از شاعران دیگر چون خواجه عبد الله انصاری و سلطان ابو سعید ابو الخیرو خواجه حافظ و غیر آنها میباشد. ژکوفسکی قریب 82 ربای از رباعیات منسوب بهخیامی را با اسماء شعراء آنها به اسم و رسم از کتب متفرقه جمع کرده است واگر کسیتتبع بیشتر کند البته بیشتر اکتشاف خواهد نمود. (24)- dlaregztiF drawdE (25)- ,mayyahk ramO fo tayiabuR,noitidE muroiraV-itluM,detimiL. oCdna nallimcaM,nodnoL,elodlleksoH nahtaN yb8981 (26)-کیوگاردن )nedraG wak( باغی است بسیار بزرگ در لندن که نمونۀ انواعنباتات روی زمین را در آنجا پرورده و به عمل آورند. (27)- nospmiS. rM (28)- . sweN nodnoL detartsullI (29)- nedsmuL retep riS (30)-از شاگردان خیام فیلسوف محمد ایلاقر و حکیم محمد علی بن محمد حجازیقانی و علامه شهید عبد الله بن محمد میانحی است. (یادداشت مؤلف) (31)-نظریات عمر خیامی النیسابوری برای اصلاح تقویم حتی از تقویم فعلی اروپاکهموسوم به تقویم گریگوری است صحیحتر است. چه تقویم گریگوری در طول 2320 سال یکروز خطا میکند و تقویم خیامی در 3770 سال یک روز خطا میکند(یادداشت مؤلف) (32)- hcsilgozreH-ahtoG (33)-نگاه کنید به بخش 4 و رونویس از لغتنامه دهخدا. (34)-برای اینکه مطالب در هم نشود،تعریفهای اصطلاحهای ستارهشناسی را درپیوست 4 بردهام. (35)- ainamharbuS (36)- attahB ayrA (37)- atnahssiS ayruS (38)- aguylaK (39)- ialliP unnaK imawS (40)-هرچند سوامی گوند تیرته دادههای گرفته شده از جدولهای زیج ایلخانی راآورده است و حساب کرده است ولی چون برای بیشتر خوانندگن این حسابها بیگاهاست من دیگر آنها را در اینجا نیاوردهام. (41)- irtsahs ainamharbuS (42)- oeL nellA (43)- tajiraP kataJ (44)- lliH bmoc weN (45)- nworB (46)- noslohciN (47)- llayaM (48)- snoitabrutreP (49)- irtsahS rahtraN tidnaP (50)-فردار و فردا رات از اصطلاحهای ایرانیان باستانی است که دوران زندگانیهرفرد را به هفت دوره یا فردار بخش میکردند که برهر یک،اپاختری خداوند بود. هردوره را نیز به هفت بخش میکردند که به ترتیب خداوند فردار،در این بخشها با ایناپاختران رایزنی میکرد. در بین هندیان دو عقدهی ماه(سر و دنب)نیز افزوده شده وبه ترتیبی که در جدول آوردهام 5 خداوند فردار برای 74 سال زندگی خیام حساب شده-در هرفردر نخستین بخش از این فردار به تدبیر خداوند فردار به تنهایی است و سپسبا همیاری دیگر اپاختران تدبیر میراند(نگاه کنید به جدول خداوند فردارها،اینجدول را برای آسانی توجه خوانندگان ساختهام). به هندی خداوند فردار رامهادشا ahsaD ahaM و رایزنان یا سالخدایان را عنتردشا ahsaD ratnA گویند. (51)-هرجا که پیشگویی با گزارشی که از زندگی خیام رسیده تائید شود*گذاردهمیشود. (52)-بدانید که دوران روزگار شما وابسته به دم خداوند است. (35)- ainamharbuS (36)- attahB ayrA (37)- atnahssiS ayruS (38)- aguylaK (39)- ialliP unnaK imawS (40)-هرچند سوامی گوند تیرته دادههای گرفته شده از جدولهای زیج ایلخانی راآورده است و حساب کرده است ولی چون برای بیشتر خوانندگن این حسابها بیگاهاست من دیگر آنها را در اینجا نیاوردهام. (41)- irtsahs ainamharbuS (42)- oeL nellA (43)- tajiraP kataJ (44)- lliH bmoc weN (45)- nworB (46)- noslohciN (47)- llayaM (48)- snoitabrutreP (49)- irtsahS rahtraN tidnaP (50)-فردار و فردا رات از اصطلاحهای ایرانیان باستانی است که دوران زندگانیهرفرد را به هفت دوره یا فردار بخش میکردند که برهر یک،اپاختری خداوند بود. هردوره را نیز به هفت بخش میکردند که به ترتیب خداوند فردار،در این بخشها با ایناپاختران رایزنی میکرد. در بین هندیان دو عقدهی ماه(سر و دنب)نیز افزوده شده وبه ترتیبی که در جدول آوردهام 5 خداوند فردار برای 74 سال زندگی خیام حساب شده-در هرفردر نخستین بخش از این فردار به تدبیر خداوند فردار به تنهایی است و سپسبا همیاری دیگر اپاختران تدبیر میراند(نگاه کنید به جدول خداوند فردارها،اینجدول را برای آسانی توجه خوانندگان ساختهام). به هندی خداوند فردار رامهادشا ahsaD ahaM و رایزنان یا سالخدایان را عنتردشا ahsaD ratnA گویند. (51)-هرجا که پیشگویی با گزارشی که از زندگی خیام رسیده تائید شود*گذاردهمیشود. (52)-بدانید که دوران روزگار شما وابسته به دم خداوند است. (53)-علی بیهقی. (ع ی ب ه)(اخ)ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بنایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی،کنی به ابو الحسن و مشهور به ابن فندق و فریدخراسان. حکیم و ادیب مشهور ایران و از ریاضی دانان بزرگ قرن ششم هجری بود. وی درفقه و اصول و طب و لغت و عروض و حکمت و کلام و تاریخ و سایر علوم نیز متبحر بود. یاقوت حموی در معجم الادباء نسبنامۀ کامل او را آورده و ولادتش را 27 شعبانسال 449 ق. در قضیۀ سبزوار از ناحیۀ بیهق یاد کرده است. اما بیهقی خود درتاریخ بیهق گوید که در سال 500 ق. که سال قتل فخر الملک وزیر بود در دبیرستان(یعنی مکتب)بود. بنابراین ولادت او باید چند سالی پیش از 499 باشد. وی در سال565 ق. (در بیهق درگذشت. او در جوانی به کسب علوم مختلف اشتغال جست و بسیاریاز استادان بزرگ عهد خود را در بیهق و نیشابور و مرو و سرخس و دیگر بلاد خراساندید و از محضر آنان استفاده کرد از آن جمله با حکیم عمر خیام دیدار کرد و شرحی دراین باره که به سال 507 ق روی داده در کتاب تتمة صوان الحکمه آورده است. گرفته شدهاز لغتنامه(دهخدا). (54)-در متن عربی ابو الحسن الغزال دیده میشود. (55)-دیگر گوند تیرته رباعی را نیاورده است،ولی در بخش 5 تصویر نوشتهیبیهقی را آوردهام که میتوانید آن را بخوانید. و در لغتنامه که در بخش 4 آوردهام،با اشتباهاتی از فردس التواریخ نقل شده است. (56)-نگاه کنید به بخش 11 که تبریزی-یار احمد به خط همین نظامی عروضی تاریخیدیگر گزارش کرده است. (57)-چون آنچه از لغتنامه در بخش 4 آمده است،بخشی از نوشتههای گوند تیرتهرا نیز در بردارد،این مورد دیگر اینجا تکرار نشده است و خواننده میتواند آن بخش رانگاه کند. (58)-نگاه کنید به پانویس بخش 10 برای لغتنامه. (59)-الهینامه،چاپ تهران،1351،ص 215. (60)-سوامی تیرتیه تمامی داستانها را میآورد و با کوششی فراوان نادرستی و هستهیحقیقت در آنها را بیان میکند،ولی من بهتر دیدم که از آوردن تمامی آنها چشم بپوشمو تنها سه داستان آخرین را که در تعیین زمان دقیق مرگ حکیم عمر خیام به کار گرفته شدهاست بیاورم و از اینرو با آنکه نویسندهی هندی این بخش را با عنوان داستانهای عوامانه (53)-علی بیهقی. (ع ی ب ه)(اخ)ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بنایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی،کنی به ابو الحسن و مشهور به ابن فندق و فریدخراسان. حکیم و ادیب مشهور ایران و از ریاضی دانان بزرگ قرن ششم هجری بود. وی درفقه و اصول و طب و لغت و عروض و حکمت و کلام و تاریخ و سایر علوم نیز متبحر بود. یاقوت حموی در معجم الادباء نسبنامۀ کامل او را آورده و ولادتش را 27 شعبانسال 449 ق. در قضیۀ سبزوار از ناحیۀ بیهق یاد کرده است. اما بیهقی خود درتاریخ بیهق گوید که در سال 500 ق. که سال قتل فخر الملک وزیر بود در دبیرستان(یعنی مکتب)بود. بنابراین ولادت او باید چند سالی پیش از 499 باشد. وی در سال565 ق. (در بیهق درگذشت. او در جوانی به کسب علوم مختلف اشتغال جست و بسیاریاز استادان بزرگ عهد خود را در بیهق و نیشابور و مرو و سرخس و دیگر بلاد خراساندید و از محضر آنان استفاده کرد از آن جمله با حکیم عمر خیام دیدار کرد و شرحی دراین باره که به سال 507 ق روی داده در کتاب تتمة صوان الحکمه آورده است. گرفته شدهاز لغتنامه(دهخدا). (54)-در متن عربی ابو الحسن الغزال دیده میشود. (55)-دیگر گوند تیرته رباعی را نیاورده است،ولی در بخش 5 تصویر نوشتهیبیهقی را آوردهام که میتوانید آن را بخوانید. و در لغتنامه که در بخش 4 آوردهام،با اشتباهاتی از فردس التواریخ نقل شده است. (56)-نگاه کنید به بخش 11 که تبریزی-یار احمد به خط همین نظامی عروضی تاریخیدیگر گزارش کرده است. (57)-چون آنچه از لغتنامه در بخش 4 آمده است،بخشی از نوشتههای گوند تیرتهرا نیز در بردارد،این مورد دیگر اینجا تکرار نشده است و خواننده میتواند آن بخش رانگاه کند. (58)-نگاه کنید به پانویس بخش 10 برای لغتنامه. (59)-الهینامه،چاپ تهران،1351،ص 215. (60)-سوامی تیرتیه تمامی داستانها را میآورد و با کوششی فراوان نادرستی و هستهیحقیقت در آنها را بیان میکند،ولی من بهتر دیدم که از آوردن تمامی آنها چشم بپوشمو تنها سه داستان آخرین را که در تعیین زمان دقیق مرگ حکیم عمر خیام به کار گرفته شدهاست بیاورم و از اینرو با آنکه نویسندهی هندی این بخش را با عنوان داستانهای عوامانه جزو بخش پیشین آورده بود،من آن را به گونهی یک بخش جداگانه آوردم و چون سوامیگوند تیرته فتوکپی همین بخش از کتاب ده فصل را به علت اهمیتش در کتاب تصویر کردهاست که نوشتهی آن را میتوان خواند،من هم این تصویر را اینجا آوردهام. (61)- atkuS (62)- akataS (63)- itiN (64)- aygariaV (65)- ragnirS (66)- irahirtahB (67)- saetaM (68)- itigayrA (69)- dnu gnurpsru ned rebu negnuhcusretnU,reledI. L. 9081,nilreB,nemannretS red gnutuedeB (70)- seoliote sed noitpircseD ifuS-la namhaR-la-dbA. ere erton ed elceis emeixid ud eilim ua eesopmoc sexif-lejhcs. C. F. C. H rap seton sed ceva elarettil noitcudarT. 4781,guobsreteP. ts,purel (71)- -suareh rekloV rehcsilatneiro eigolonorhC,inureblA. 653-633. P,87-6781,gizpieL,uahcaS draudE. C nov nabegeg (72)-در باب هشتم از مقالهی نهم. از نسخهی خطی کهنهای از این کتاب نفیساستفاده کردم که شیخ عبد الرحمان علیش از راه لطف و مرحمت در اختیارم گذاشته بود. این کتاب به سال 1373 ه. ق. در حیدرآباد دکن به چاپ رسیده است. مترجم (73)-بطلمیوس در باب اول از مقالهی هشتم کتاب"المجسطی"،از 1025 ستاره باذکر طول و عرض و قدر آنها یاد کرده است. (74)- ,hgieB hgulU,ymelotp fo seugolatac ehT,yliaB. rF-ua tseb eht morf decuded,suileveH,yellaH,eharB ohcyTlacimonortsA. R eht fo sriomeM-(,3481,nodnoL,seitiroht. )IIIX. T,yteicoS (75)- reyaB anahoJ جزو بخش پیشین آورده بود،من آن را به گونهی یک بخش جداگانه آوردم و چون سوامیگوند تیرته فتوکپی همین بخش از کتاب ده فصل را به علت اهمیتش در کتاب تصویر کردهاست که نوشتهی آن را میتوان خواند،من هم این تصویر را اینجا آوردهام. (61)- atkuS (62)- akataS (63)- itiN (64)- aygariaV (65)- ragnirS (66)- irahirtahB (67)- saetaM (68)- itigayrA (69)- dnu gnurpsru ned rebu negnuhcusretnU,reledI. L. 9081,nilreB,nemannretS red gnutuedeB (70)- seoliote sed noitpircseD ifuS-la namhaR-la-dbA. ere erton ed elceis emeixid ud eilim ua eesopmoc sexif-lejhcs. C. F. C. H rap seton sed ceva elarettil noitcudarT. 4781,guobsreteP. ts,purel (71)- -suareh rekloV rehcsilatneiro eigolonorhC,inureblA. 653-633. P,87-6781,gizpieL,uahcaS draudE. C nov nabegeg (72)-در باب هشتم از مقالهی نهم. از نسخهی خطی کهنهای از این کتاب نفیساستفاده کردم که شیخ عبد الرحمان علیش از راه لطف و مرحمت در اختیارم گذاشته بود. این کتاب به سال 1373 ه. ق. در حیدرآباد دکن به چاپ رسیده است. مترجم (73)-بطلمیوس در باب اول از مقالهی هشتم کتاب"المجسطی"،از 1025 ستاره باذکر طول و عرض و قدر آنها یاد کرده است. (74)- ,hgieB hgulU,ymelotp fo seugolatac ehT,yliaB. rF-ua tseb eht morf decuded,suileveH,yellaH,eharB ohcyTlacimonortsA. R eht fo sriomeM-(,3481,nodnoL,seitiroht. )IIIX. T,yteicoS (75)- reyaB anahoJ (76)- deetsmalF nnahoJ (77)-یعنی 5 سال پس از مرگ مؤلف. (76)- deetsmalF nnahoJ (77)-یعنی 5 سال پس از مرگ مؤلف. "