Abstract:
در دهه ۱۹۳۰ و به دلیل اعتقاد به توانایی نیروهای چپ در ارایه راه حل برای مقابله با مصائب و بدبختی هایی که در اثر بحران اقتصادی دامن گیر مردم در جوامع صنعتی شده بود، همچنین فقر گسترده، گرسنگی و بیماری های همه گیر که میلیون ها انسان را به ورطه ناامیدی و یاس کشانده بود، ایده تامین رفاه همگانی و دولت رفاه در کشورهای صنعتی پدید آمد. در ابتدا دولت های رفاهی با موفقیت های چشم گیر روبرو شدند اما در پایان قرن بیستم افول این دولت ها آغاز شد. ایرادهای اساسی که منتقدان به دولت های رفاه داشتند بیش از هر چیز بنیان های فلسفی دولت های رفاه را نشانه رفته بود، زیرا مبانی تئوریک دولت های رفاه از تناقض های ذاتی رنج می برد که بنیان گذاران آن مرتکب شده بودند. در این مقاله کوشش شده است ابتدا به بررسی مبانی تئوریک دولت های رفاه پرداخته شود و تناقض ها و مشکلات منطقی آن ها آشکار گردد. سپس بر اساس دیدگاه فلسفی و همچنین اندیشه های اجتماعی پوپر به صورت بندی مبانی تئوریک دولت رفاه در تقابل با اندیشه های «جرمی بنتام» و «جان استوارت میل» پرداخته شده است. در پایان نشان داده شده است که پوپر برخلاف بسیاری دیگر از لیبرال ها که با هرگونه پدرسالاری دولت مخالفت می کنند، برآن است تا وجوهی ازآن را که برای ایجاد جامعه ای کمتر محروم لازم است، حفظ شود. پوپر وجود دولت را ضروری می داند و حتی بر این عقیده است که در بعضی از مواقع باید اختیارات خاصی را به دولت بدهیم. تا دولت از پس اهداف رفاهی خود برای افراد جامعه برآید. اوبرخلاف بنتام و میل که بیشترین خیر را برای بیشترین افرادخواستاربودند، عقیده داشت که می بایست فشار و رنج قابل اجتناب رابه حداقل برسانیم. او برای رسیدن به این اهداف استراتژی «مهندسی اجتماعی تدریجی» را پیشنهاد میکند.
Machine summary:
ابطال گرایی ، رفاه ، دولت رفاه، مطلوبیت گرایی ، مهندسی اجتماعی تدریجی مقدمه با توجه به سیر تـاریخی مفهـوم «دولـت رفـاه»١ مـی تـوانیم بگـوییم از اواخـر قـرن نـوزدهم مـیلادی، کـه پیش رفت های صنعتی باعث بروز تحـولاتی عمـده در الگوهـای سـنتی کـار و زنـدگی و شهرنـشینی شـد و طبقات کارگر و کارفرمای صنعتی بـر عرصـه حیـات اقتـصادی و اجتمـاعی ملـت هـا ظـاهر شـدند، مفهـوم حمایت از نیروی کار در دوران از کارافتادگی و پیری مطرح شد و به تـدریج بـه برآمـدن نظـام دولـت رفـاه منتهی شد (پلاگ وکویست ، ١٣٧٩ : ١).
مسأله دولت رفاه و اجرای عملی آن و حتی شکل ونوع و ماهیـت دولـت رفـاهی کـه قصد پیاده کردن آن را در سطح جامعـه داریـم ، نیـز از ایـن اصـل (نیـاز بـه بنیـان فلـسفی و مبـانی تئوریـک) مستثنی نیست ، زیرا هر کدام از فلسفه ها و تئوریهایی که در باب رفاه وجود دارد را انتخاب کنـیم ، منجـر بـه نوع خاصی از حکومت می شود.
پوپر با توجه به این نوع تفکر، در نقد جـان اسـتوارت میـل و بنتـام مـی گویـد: «مـشخص کـردن و معـین کردن اینکه چه چیز مردم را خوشبخت می کند و باعث لذت و شادی آن ها می شود، نه تنهـا ممکـن نیـست بلکه هرگونه کوششی برای طراحی جامعه ای که در آن شـادی و لـذت و خوشـبختی بیـشینه باشـد مـا را در خطر افتـادن در ورطـه اتوپیاییـسم قـرار مـی دهـد» (پـوپر، ١٣٧٧).
پوپر این آغاز از مـسائل را در نظریـات اجتماعی خود بسط می دهد و مـی گویـد کاسـتن از دردهـا و آلام بـشری کـه همـه بـر آن هـا توافـق داریـم وظیفه اصلی یک سیاست مدار و حاکم است و همین دردها، آن مسائل اساسی هـستند کـه علـوم اجتمـاعی می بایست به آن بپردازد.