Abstract:
در مطالعه داستانهای دینی از جمله قرآن کریم و داستانهای شاهنامه فردوسی که حماسه ملی ایران است، با شخصیت هایی مواجه هستیم که در اعمال و رفتار و زندگی، وجه مشترک و همانندی زیادی بین آنها وجود دارد. این شباهتها یا به جهت وجود حقایق واحد و مشهوری است که در نقطه ای واحد پدید آمده، سپس به دلیل گردش در بین ملتهای دیگر در افکار و باورهای آنان تاثیر گذاشته و رنگ بومی و نژادی هریک از آن ملل را به خود گرفته و روایت دیگر از داستان اصلی است و شاید هم وجود حوادث مشابه و شخصیتهایی با اعمال مشابه در بین ملتهای مختلف و از سنخ تکرار تاریخ است. این نوشته از میان موضوعات متعدد قابل تطبیق، صرفا تحقیق در داستانهای حضرت یعقوب و فرزندان او با استناد به سوره یوسف از قرآن کریم و داستان فریدون و فرزندان او، با تکیه بر شاهنامه فردوسی، را وجهه همت خود قرار داده است که با تامل بیشتر معلوم می گردد، این دو داستان بخوبی استعداد تطبیق با یکدیگر را دارا هستند. به اعتقاد مولف، این دو داستان را نه متاثر از یکدیگر می توان دانست و نه کار او قیاس بین اسطوره با وحی الهی است؛ زیرا اسطوره در قیاس با وحی چیزی شبیه خیال در مقابل یقین است و مبنای کار مولف تنها بررسی و بازنمایی وجوه تشابه و تمایز از صورت مکتوب و مشهور این دو داستان است. مقایسه و تطبیق دو داستان یاد شده، در یک مقدمه- با عنوان تحقیق تطبیقی- و در پانزده محور شامل نه وجه مشابهت و شش وجه تمایز و مغایرت عرضه می گردد.
Machine summary:
"اما در داستان فریدون و فرزندان که به نوعی داستان دنیایی،کسب قدرت و حفظ موقعیت است، فریدون حتی پیش از ماجرای قتل ایرج،در پاسخ پیغم درشت و گلایهآمیز دو فرزند خود،سلم و تور که به تقسیم ناعادلانۀ سرزمینهای تحت فرمانروایی خود بین فرزندان اعتراض دارند،ایرج را به جنگ با برادران فرا میخواندو از روی قهر و کین با آنان وارد میشود: ورا گفت:کان دو پسر جنگجوی#ز خاور سوی ما نهادند روی از اختر چنین استشان بهره خود#که باشند شادان به کردار بد برادرت چندان برادر بود#کجا مر تو را بر سر افسر بود چو پژمرده شد روی رنگین تو#نگردد کسی گرد بالین تو تو گر پیش شمشیر مهر آوری#سرت گردد آشفته از داوری دو فرزند من کز دو گوشۀ جهان#بدین سان گشادند بر من نهان گرت سر به کار است بپسیچ کار#در گنج بگشای و بر بند بار تو گر چاشت را دست یازی به جام#و گرنه خورند ای پسر بر تو شام (فردوسی،1386:114) و آنگاه که سلم و تور،پدر را در سوگ ایرج مینشانند،میبینیم که فریدون سر ایرج را کنار میگیرد و سر به سوی آسمان کرده،سلم و تو را بشدت نفرین میکند و از خدا میخواهد به او چندان مهلت بدهد تا به چشم خود ببیند که از تخم ایرج نامداری پدید آمده و از انتقام او را از سلم و تور میگیرد: نهاده سر ایرج اندر کنار#سر خویش کرده سوی کردگار همی گفت کای داور دادگر#بدین بیگنه کشته اندر نگر به خنجر سرش خسته در پیش من#تنش خورده شیران آن انجمن دل هر دو بیداد از آن سان بسوز#که هرگز نبینند جز تیره روز به داغی جگرشان کنی آژده#که بخشایش آرد بر ایشان دده همی خواهم ای روشن کردگار#که چندان زمان یابم از روزگار که از تخم ایرج یکی نامور#ببینم بر این کینه بسته کمر چو دیدم چنین زان سپس شایدم#کجا خاک بالا بپیمایدم (همان:123) ملاحظه میشود که تفاوت در این بعد از دو داستان زیاد است و نه تنها از وجوه تمایز آن دو به شمار میرود؛بلکه در نقطۀ متضاد هم هستند."