Abstract:
حرکت از اساسی ترین مولفه های شعر حماسی است. فردوسی در شاهنامه با استفاده بجا از کلمات، وزن، عناصر حرکتی و تصاویر گوناگون مرتبط با حرکت مهارت خود را در توصیف حالات و عواطف شخصیت های شاهنامه در موقعیت ها و صحنه های مختلف رزمی- حماسی و بزمی- غنایی به نمایش گذاشته است. زمان و مکان در شاهنامه اغلب ذهنی و درونی است تا واقعی و کمی و طبعا حرکت نیز تابع این شرایط است. واژگان و افعالی که در بیان حرکات؛ بخصوص در صحنه های نبرد به کار رفته است، اغلب پویا و متحرک هستند. در ساختمان این نوع کلمات از واج هایی که شدت و صلابت را القا می کند، استفاده شده است تا جنبش و حرکت را بیشتر به مخاطب منتقل کند. برعکس، واژه هایی که در صحنه های بزمی و عاطفی به کار رفته انتقال دهنده حالات نرم و لطیف روحی است. صور خیال و عناصر داستانی همچون طرح، نقشه، توصیف و... نیز در ایجاد پویایی یا ایستایی حرکات و اعمال شخصیت ها در موقعیت های مختلف دخیل اند. هرچند قسمت عمده ای از تحرک کلام در شاهنامه مدیون لحن حماسی آن است که حتی در موقعیت های عاطفی نیز تغییری نمی پذیرد.گاهی معانی درونی کلمات نیز حرکات بیرونی را تفسیر و توجیه می کنند، مانند کلمه « اژدها» که حالت جنبش و پیچ و تاب آن بیانگر حرکت پر پیچ و خم نیزه و شمشیر است.
Machine summary:
"به طور مثال هجاهای پیاپی «آ» در مویه کردن زال بر پیکر رستم صدای « های های » را به ذهن متبادر می کند: گوا شیر گیرا یلا مهترا دلاور جهاندار کند آورا (فردوسی،1379: 6/335) لحن آرامی که رستم در برابر رجز خوانی سهراب به کار می برد، با موسیقی حروف و واژه ها، نهایت ملایمت و آرامش حرکات را به ذهن می رساند: بدو گفت نرم ای جوانمرد گرم زمین سرد و خشک و سخن گرم و نرم (همان، 2/222) در جای دیگر سخن فردوسی چنان حکیمانه و آرام میشود که طنین صدای دانایی جهان دیده و ناصح را به ذهن می رساند: جهان را چنین است ساز و نهادبه دردیم ازین رفتن اندر فریباگر دل توان داشتن شادمانبه خوشی بناز و به خوبی ببخش ز یک دست بستد به دیگر بدادزمانی فراز و زمانی نشیببه شادی چرا نگذرانی زمانمکن روز را بر دل خویش رخش (همان، 3/249) و گاهی سخنش چنان نشاط بخش و پر امید می گردد و حرکت شخصیتها چنان آرام می گیرد که گویی لطیفترین سرود عشق را در گوش فرو می خواند: برآمد سیه چشم گلرخ به بامچو از دور دستان سام سواردو بیجاده بگشاد و آواز داد چو سرو سهی بر سرش ماه تامپدید آمد آن دختر نامدارکه شاد آمدی ای جوانمرد شاد (همان، 1/171) « اصولا نمی توان گفت در شعر به طور مطلق ارزش هنری تصویر متحرک بیشتر است یا تصویر ایستا."