Abstract:
به نظر میرسد از مهمترین ارکان جهانبینی عرفانی توجه به دو ساحت «ظاهر» و «باطن» واقع است. بر این اساس، هر امر واقعی، اعم از عالم و آدم و حتی حضرت باریتعالی، دارای این دو شأن هستند. علوم ظاهری در پی شناخت ظاهر عالم هستند، اما عرفان کوشش انسان برای راه یافتن به باطن هستی است. این آموزه از ارکان اندیشه عرفانی مولانا جلالالدین بلخی و کلید فهم اندیشهها و آثارش به ویژه شاهکار او «مثنوی معنوی» است. هدف این نوشتار، بیان دیدگاه مولوی در این زمینه است و روش آن، استخراج ابیات مربوطه از مثنوی معنوی و شرح و تفسیر آنهاست. دستاورد این تحقیق این است که از نگاه مولوی، عالم، آدم، معرفت، دین، قرآن، عمل انسان و هر حقیقت دیگری دارای ظاهر و باطن یا بطونی است و معرفت اصیل، رسیدن به آن بطون است. دینداری و دینورزی عارفانه کشف جغرافیای باطن و زیستن در آن است.
Machine summary:
"همچنین انسان از حیث ظاهر کوچکتر از بسیاری از موجودات و ضعیفتر از آنان و در نتیجه، فرع جهان است؛ اما باطن انسان بزرگتر از عالم و اصل آن است: پس به صورت آدمی فرع جهان وز صفت اصل جهان این را بدان ظاهرش را پشهای آرد به چرخ باطنش باشد محیط هفت چرخ.
اما شخص گوهری که علمش ظاهری نیست و در عرض توقف نمیکند، بلکه جوهر و ذات را میشناسد، فریب زردی رنگ را نمیخورد: کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی زابدال حق آگاه شد همسری با انبیا برداشتند اولیا را همچو خود پنداشتند گفته اینک ما بشر، ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور این ندانستند ایشان از عمی هست فرقی در میان بی منتها هردو گون زنبور خوردند از محل لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل هردو گون آهو گیا خوردند و آب زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب هر دو نی خوردند از یک آبخور آن یکی خالی و این پر از شکر صد هزاران اینچنین اشباه بین فرقشان هفتاد ساله راه بین.
90 برای کسی که عالم به غیب و شهادت است همه تعارضها حل است، و البته به طور حقیقی فقط خدا چنین است؛ ولی هرکسی میتواند به درجهای از این معرفت نایل گردد و به این طریق سعه وجودی پیدا کند.
جهانبینی تام و تمام، دیدن هر دو وجه ظاهر و باطن واقع است و سلوک اخلاقی و معنوی باید براساس توجه به این دو ساحت عالم و آدم تنظیم گردد."