Abstract:
با آنکه نام شیراز به عنوان یکی از شهرهای مهم ایران از سده های گذشته در بسیاری از متون تاریخی و ادبی مختلف آمده است ، اما تا پیش از ظهور شیخ اجل سـعدی ، ترجیح چندانی بر سایر شهرهای ایران ندارد و همانند شهرهایی چون تبریزو طوس و یزد و اصفهان و بخاراست . اما از زمانی که سعدی در قرن هفتم به قدم از شـیراز میرود و به سر بـازمی گـردد و خـاک شـیرازو آب رکـن آبـاد دسـت از دامـنش برنمیدارند و خوشی و تفرج نوروز شیراز را در شعر خود یادآور می شود، چشمان شاعران و شعرخوانان تمام قلمرو پهناور زبان فارسـی، از کنـاره هـای رود سـند و فرارود گرفته تا کناره های دریای مدیترانه و سیاه و در حقیقت چشـم تمـام دنیـای اسلامی به سوی شیراز خیره میگردد، بطوری کـه در ایـن گسـتره کـم تـر شـاعری توانست شعری بگوید و سعدی و شیراز را در نظر نداشته باشد! از همـین روزگـار است که نام شیراز مانند یک اصطلاح ادبی وارد حوزه ی شعر می شود و شهر شیراز به عنوان سرزمین شعرو ادب شهره ی آفاق می گردد و آنچه را وابستگی و نسبتی بـا شیراز داشت مانند شعر سعدی، زیبا، جذاب و چشم نواز جلوه می کند. شـهر شـیراز زیباتر میشود، مردمانش زیبا و مهمان نوازمی شوند، خاک شیراز گـل پـرورو آب و هوایش هم طراز بهشت می شود و ... و شاعرانی که در شهرهای دیگر زاده انـد آرزو میکنند که کاش شیرازی بودند. با این توضیحات جایگاه شیراز را در شـعرو ادب فارسی به دو دوره ی شیراز پیش از ظهور سعدی و پس از او تقسیم کرده و با اسناد و شواهد مورد بررسی قرار داده ایم .
Machine summary:
"به جز این بدون تردید همین که شـیخ شعری میسروده ، نوشته هایش را مانند کاغذ زر می برده اند و طولی نمـی کشـیده کـه در تمام دنیای اسلامی آن روزگار از ماورای جیحـون تـا سـاحل دریـای سـیاه و مدیترانـه پخش می شده و تنها نگاهی گذرا به آثار شاعرانی که همان روزگـار، در ایـن حـوزه ی وسیع تحت تأثیر مستقیم سعدی قرار گرفته اند، این سخن را تأیید می کند؛ پـس سـعدی به حق فرموده است : شــنیده ای کــه مقــالات ســعدی از شــیراز همــی برنــد بــه عــالم چــو نافــه ی ختنــی (سعدی، ٦٣٧:١٣٦٢) و یا بیت زیبای جهان بـه تیـغ بلاغـت گرفتـه ای سـعدی سـپاس دار کــه جـز فـیض آســمانی نیســت (همان ، ٧٠٩) جالب است که در همان روزگاران دور و دراز سفر، شـعرهای سـعدی همـراه بـا شهرت او به شیراز نیز میرسیده و در اینجا نیز مشتاقانش منتظر بازگشـت او بـه وطـن بوده اند، و هنگام بازگشتش با تواضعی که در ابیات زیر می بینیم ، علاقـه ی دوسـتدارانش را دوچندان میکرده است : همانـــا کـــه در پـــارس انشـــای مـــن چو مشـک اسـت کـم قیمـت انـدر خـتن چـــو بانـــگ دهـــل هـــولم از دور بـــود بـــه غیبـــت درم عیـــب مســـتور بـــود گــــل آورد ســــعدی ســــوی بوســــتان بــه شـــوخی و فلفــل بـــه هندوســـتان چــو خرمــا بــه شــیرینی انــدوده پوســت چــو بــازش کنــی اســتخوانی در اوســت (سعدی، ٣٨:١٣٦٩) حقیقت این است که سعدی با نظر لطـف و تواضـع بـه ادیبـان و شـعرای شـیراز نگریسته و گرنه هیچ شاعر و ادیبی در شیراز به پای او نمیرسیده است ."