Abstract:
در بسیاری از غزل های مولوی موسیقی حاصل از تکرار که از اقتضائات مجلس سماع است دلالت های معنایی سخن را کم رنگ و بافت آوایی کلام را برجسته می کند. غلبه هیجانات عاطفی چنان است که غزل مولوی گاه از کارکرد معنایی تهی، و وارد ساحت بی معنایی و تناقض می شود. در این شرایط، متن نقش القایی به خود می گیرد و عواطف پرشور گوینده با نغمه های تکرارشونده به مخاطب منتقل می شوند. زوال آگاهی و عدم هشیاری در لحظات شور و جنون سماع، به خلق غزل هایی انجامیده که با تکیه بر تکرارهای متنوع، عطف های ناهمگون و هم نشینی های موسیقایی در طول بیت یا در صورت ردیف گونه های بلند، سعی در تولید خلسه و بی-خویشی دارند و یا خود به بی خودواری و خلسه می انجامند. این نوشته بر آن است تا اسباب و گونه های معنی گریزی در غزل مولوی را با توجه به پیوند این غزل ها و مجلس سماع به بحث بگذارد، تا در نهایت آشـکار شـود که هر قدر عواطـف شدت گیرد از کارکرد معنایی شعر کاسته می شود؛ چنان که در بسیاری از غزل های مولوی کلمات و عبارات با فرونهادن بار معنایی، تنها نقش موسیقایی دارند و نیز بسیاری از زیباترین غزل های مولوی حاصل همین مجاورت ها و هم نشینی های موسیقایی کلماتند.
Machine summary:
"1)تکرار جمله در طول بیت شکل دیگری از معنی گریزی با موسیقی را میتوان در ابیات و غزلهایی دید که کلمه یاجملهای در طول مصراع یا بیت تکرار میشود،مانند غزل 2164: {Sفقیر است او فقیر است او#فقیر ابن الفقیر است او#خبیر است او خبیر است او#خبیر ابن الخبیر است او#لطیف است او لطیف است او#لطیف ابن اللطیف است او#امیر است او امیر است او#امیر ملکگیر است او#پناه است او پناه است او#پناه هرگناه است او#چراغ است او چراغ است او#چراغ بینظیر است او#سکون است او سکون است او#سکون هرجنون است او#جهان است او جهان است او#جهان شهد و شیر است اوS}و یا: {Sتو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری#تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری#تو اصولی تو اصولی تو اصول ابن اصولی#تو خبیری تو خبیری تو خبیر ابن خبیری#تو لطیفی تو لطیفی تو لطیف ابن لطیفی#تو جهانی دو جهان را به یکی کاه نگیریS}(کلیات شمس،غزل 2822) در برخی از غزلها تمام مصراعهای زوج حاصل تکرار است؛مانند غزل 2694: {Sمرا بگرفت روحانی نگاری#کناری و کناری و کناری#بزد با من میان راه تنگی#دوچاری و دوچاری و دوچاری#ز جان برخاست آتشهای عشقش#بخاری و بخاری و بخاری#مبادا هیچ دل را زین چنین عشق#قراری و قراری و قراریS} و یا غزل 2712: {Sبیا جانا که امروز آن مایی#کجایی تو کجایی تو کجایی#به فر سایهات چون آفتابیم#همایی تو همایی تو همایی#جهان فانی نماند زانک او را#بقایی تو بقایی تو بقاییS}و غزل 2902: {Sای درآورده جهانی را ز پای#بانگ نای و بانگ نای و بانگ نای#چیست نی،آن یار شیرین بوسه را#بوسه جای و بوسه جای و بوسه جای#آن نی بیدست و پا بستد ز خلق#دست و پای و دست و پای و دست و پایS}این بخشهای مبتنی برتکرار،همچون ردیفگونههای یاد شده به احتمال،تنها نقشآوایی و هماهنگکننده داشتهاند."