Abstract:
در میان اندیشمندان مسلمان، صدرالمتالهین ازجمله کسانی است که رویکرد خاصی به حدود شناختی عقل در فهم قرآن به عنوان یک متن وحیانی دارد.وی معتقد به جداناپذیری شریعت و اصول عقلی است و قرآنرا امری عقلی می داند. بنابراین نقش عقل در اصول و مبانی مورد پذیرش ویدر جهت فهم قرآن قابل توجه است. صدرالمتالهینتدبر در آیات قرآن را مرتبط به تدبر در عالم هستی می داند وقرآن را نور عقلی معرفی می کند که از طریق آن نور، مبدا و معاد شناخته و حقایق اشیا مشاهده می شود. ملاصدرا هم تراز با درجات کمالی خرد انسانی به درجه ای از بطن قرآن معتقد است. انسان کامل کسی است که ازجهت مرتبه عقلی به اکمال رسیده است. ملاصدرا شرط بهره مند شدن از حقیقت و بطون قرآن را استفاده از نیروی تعقل می داند و براین اساس، تاویل در تفسیر قرآن امری ضروری استو میدان درک معانی قرآن برای جولان اهل فهم و تامل و تعقل وسیع است. در این تحقیق به واکاوی نقش عقل در درک معانی قرآن از دیدگاه صدرالدین شیرازی خواهیم پرداخت.
Machine summary:
ملاصدرا شرط بهرهمند شدن از حقیقت و بطون قرآن را استفاده از نیروی تعقل میداند و براین اساس، تأویل در تفسیر قرآن امری ضروری استو میدان درک معانی قرآن برای جولان اهل فهم و تأمل و تعقل وسیع است.
او با استفاده از آیه: «و همینگونه ما روح خود را به فرمان خویش برای وحی به تو فرستادیم و از آن پیش که وحی رسد، نه دانستی کتاب خدا چیست و نه فهم کردی که راه ایمان کدام است ولیکن ما آن کتاب و شرع را نور (وحی و معرفت) گردانیدیم که هرکس از بندگان خود را بخواهیم، به آن نور هدایت میکنیم و اینک تو خلق را هدایت خواهی کرد با راه راست» (شوری / 52) 3 قرآن را نور عقلی معرفی میکند که با آن نور، شناخت به مبدأ و معاد حاصل شده، حقایق اشیا مشاهده و ادراک میشود.
(همو،بیتا:6 / 20) ملاصدرا شرط بهرهمند شدن از بطون قرآن را استفاده از نیروی تعقل میداند و براین اساس، تأویل در تفسیر قرآن نزد او امری ضروری است؛ چراکه ورای معنای ظاهری قرآن، معانی باطنی پیچیدهای وجود دارد که با تفسیر ظاهری قابل دسترسی نیست.
(همو،1387: 282) او با تأکید بر نقش عقل در این مسئله، تأویل آیات را ـ ضمن حفظ ظاهر الفاظ ـ در تضاد و تنافی با معنای حدیث مشهور پیامبر’ 1 (هرکس قرآن را تفسیر به رأی نماید، جایگاهش در آتش است) نمیبیند؛ زیرا نهی از تفسیر به رأی در این حدیث بهمعنای ترک استنباط و استقلال در فهم و اکتفا به ظاهر منقول نیست؛ چون: 1.