Abstract:
در سه مقالهء پیشین که در شمارههای 2 و 3و 4 و 6 مجلهء پژوهش حقوق و سیاست در زمینهء انسانشناسی فرهنگی-سیاسی به چاپ رسید،یادآوری شد که هستهء مرکزی بحث مارکس،انسان است و آفرینش انسان در گرو آزادی است.هستهء یادشده،بهویژه پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه و پس از آن در کشورهای بلوک شرق به دست فراموشی سپرده شد و انسان در خدمت تولید،هرچه بیشتر مدنظر قرار گرفت.نیز تلویحا اشاره شد که گرچه روابط تولیدی،نیروهای تولیدی در مباحث اقتصاد سیاسی،که مارکس از بنیانگذاران بیبدیل آن بود،دارای جایگاه خاص خود است،اما انسانمحوری در این عرصه نیر نباید فراموش میشد،که شد.وقتی انسان از بحث مارکسی کنار رفت و مارکسیسم در کشورهای یادشده،در تولید خلاصه گردید،انسانشناسی نیز بهطور عام از مفهوم بنیادین خود تهی شد و این غیرممکن در وزایای گوناگون،خود را نشان داد؛پس کوشندگان فرهیخته با بازنگری در اندیشهء مارکسی جبران مافات کردند تا این سهلانگاری برطرف شود.تروتسکی،گرامشی،اصحاب مکتب فرانکفورت و...از جمله کسانی بودند که در این راه گام نهادند.
در مقالهء این مشاره،افزون بر گوشهنگاهی به ژان پل سارتر و نقد اندیشهء لویی آلتوسر، آرای چهار تن از پژوهشگران بنام در زمینهء موردنظر به نقادی کشیده میشود:آدام شاف، سی.ای.گولیان،کارل کوزیک،رادوان ریچتا و گروهش.
ناگفته پیداست که همهء کاستیها از مترجم است.
Machine summary:
"اما برای تحقق بخشیدن به چنین امری،ضروری است تا چارچوب موضوعی آن تعریف شود،و کوزیک با جملات زیر آن را روشن میسازد: اگر واقعیت بهعنوان امری انضمامی و کلی،دارای ساختار خود است(و در حال اغتشاش نیست)و رشد مییابد(بنابراین لایتغیر است و نه یک بار برای همیشه)،و آفریده میشود(و در هرحال نه در مجموع خود،آماده و حاضر است و نه قابلتفسیر در بخشهای منفرد،یا در آرایش جمع آنها)،در نظر گرفته شود،از چنین مفهومی از واقعیت،برخی نتیجهگیریهای روششناختی حاصل میشود که جهتی برای مطالعهء فلسفه و علم و معنای آن در پژوهش،توصیف،ادراک،در روشنگری و ارزشگذاری برخی بخشهای موضوعی واقعیت به دست میدهد؛چه فیزیک موردنظر باشد یا علم عروض،بیولوژی یا سیاست اقتصادی،مسایل نظری ریاضیات یا مسایل علمی مربوط به تنظیم زندگی انسانی و شرایط اجتماعی.
رادوان ریچتا حاصل مطالعات گروه بزرگ پژوهشگرانی را در اختیار ما قرار میدهد که کوشش کردند تا بر مبنای انسانشناسی انتقادی خطوط بحثی نظری ارائه دهند و بهعنوان چشماندازی نو،دربارهء اوتوپیای مارکسی جامعهء بیطبقه و بیدولت آن را مطرح سازند؛نگرشی که دگرگونیهای ریشهای تولیدی نظامی را مدنظر دارد که مارکس تقریبا بیش از یک سده پیش از آن،با عنوان خودکار شدن چون واقعیت روابط تولیدی نظام سرمایهداری از آن یاد کرده بود.
Gnoseology برای ریچتا،پیشفرض اشتراکی ساختن وسایل تولید امری ثابت میماند،اما واژگان سنتی در رابطه با طبقات و کیفیت کار،بهگونهای ژرف دگرگون میشود: آنچه بهطور واقعی در تضاد با رشد کنونی و بعد جدید انقلاب علمی و فناوری قرار میگیرد،به اختصار و پیش از هرچیز رویداد دگرگونی جهانی همهء نیروهای تولیدی است که تمامی ساختار اساسی آن را به حرکت درمیآورد و نتیجتا بهگونهای ریشهای پایگاه انسان را تغییر میدهد."