Abstract:
یکی از مباحث مورد توجه و حائز اهمیت در تاریخ نقد ادبی در یونان باستان، موضوع حملات افلاطون به شعر و در مقابل دفاعیات ارسطو از آن است. با اینکه نظریات آنها بر فرضیات مشترک استوار بود و هر دو هنر را صورتی از تقلید می دانستند، اما درباره ارزش شعر و هنر و مفهوم تقلید، هم داستان نبودند. از سوی دیگر برخورداری این دو فیلسوف از دستگاه فلسفی خاص و از نبوغ و عظمتی که قرن های متمادی بر حکمت، فلسفه و نقد ادبی سایه گستر و تاثیرگذار بوده، سبب شده است تا افکار و اندیشه های آنان همچنان جای تامل و بررسی داشته باشد. از این رو در این مقاله مبانی فکری و نظام اندیشگی آنان در این رد و قبول و حمله و دفاع، بررسی و اختلاف آراء آنها تبیین شده و سپس تفاوت دیدگاه این دو درباره شعر مورد ارزیابی و سنجش قرار گرفته است.
One of the interesting and significant discussions in the history of literary criticism in Greek classical literature is Plato’s oppositions to poetry and Aristotle’s defense of it. Although their assumptions were based on common grounds and both considered art as a type of mimesis، but they were not of the same view on the value of poetry and the concept of mimesis. Their special philosophical thought system and genius which undoubtedly shaped and influenced philosophy and literary criticism through decades، has always been open to study and criticism. this article is an attempt to investigate the bases of their intellectual and ideational systems according to which they evaluate poetry.
Machine summary:
ارسطو با پذیرش تقلید به عنوان پایـه آثـار ادبـی و هنـری، بـه مقابلـه بـا افلاطـون برخاست و بیآنکه نامی از استاد خود به زبان بیاورد، با رد آرا و اتهامات او درباره زیانبـار بودن شعر، نشان داد که شعر برای جامعه نه تنها لازم ، بلکه مفید نیز هست .
به گفته او شعرا از ملکوت الهـام میگیرند و شاعری حرفه ای اکتسابی و به دلخواه آموختنی نیست ، بلکه ایـن ملکـوت اسـت که از طریق شاعر سخن مـیگویـد و شـاعران خـود متوجـه آنچـه کـه در حالـت شـیدایی میگویند، نیستند و شعر را نمیتوان حاصل خودآگاهی تلقی کرد (تیلاک، ١٩٩٩: ٢٩).
«افلاطون وقتی که از نظرگاه حکمت و اخـلاق بـه شـعر مـینگـرد، زیبـایی شـعر را فراموش میکند و آن را نادیده میگیرد و فقط به این میاندیشد که فایـدة آن چیسـت ؟ از خود میپرسد که آیا شعر دانشی هست که برای تهذیب و تکمیل انسان به کار بیایـد؟ تحقیق میکند که آیا شاعر میتواند آموزگار تقوی و فضیلت باشد، یا آنکـه موجـب رواج گمراهی و تباهی خواهد شد؟ و بالاخره بحث میکند که آیا شاعر بـرای جامعـه و مـردم خطری بزرگ است که باید از آن اجتناب کرد یـا نعمتـی ارزنـده اسـت کـه بایـد بـدان شادمان و خرسند بود؟» (زرین کوب ، ١٣٧٣: ٢٨٢) شرایط اجتماعی عصر افلطون برای شناخت بهتر دیدگاه افلاطون درباره شعر، لازم است اوضاع اجتماعی آن روز آتن را از نظر بگذرانیم : ١.