Abstract:
نظریه پردازان ادبی معاصر، از چشم اندازهایی مختلف ژانرهای ادبی را مورد نقد و بررسی قرار داده اند. دراین میان، میخائیل باختین نظریه پرداز بزرگ روس، جایگاه ویژه ای دارد. وی با تاکید بر اصطلاح کلیدی «منطق مکالمه» درمیان انواع ادبی، تنها نوع ادبی رمان و آن هم رمان های داستایفسکی را واجد ماهیت گفتگویی و چند آوایی می شمرد. بر همین اساس، باختین آثار حماسی و تراژدیک را فاقد خصلت مکالمه ای می داند. در نظر وی، تک آوایی و تک صدایی برچنین آثاری حاکم است و صدای راوی بر فراز صداهای شخصیت های داستان شنیده می شود. ما در این مقاله برآنیم تا با استناد به آراء و اندیشه های باختین، و با محوریت شاهنامه فردوسی این مدعا را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و با ذکر پاره ای از داستان ها و مولفه های بنیادین شاهنامه، بر منطق گفت و شنودی آن، تصریح و تاکید نماییم.
Contemporary literary theorists have examined different literary genres from different standpoints. Among them Mhkail Bakhtin، a distinguished Russian literary critic، stands out from the rest. Highlighting his key concept of dialogism، Bakhtin among different literary genres singles novel، especially Dostoyevsky’s novels as possessing dialogic or polyphonic quality where the voice of narrator isn’t dominant. In this article we aimed at examining compatibility of Ferdosi’s Shahnameh with Bakhtin’s views. Findings of the research show that some of the stories have dialogic and polyphonic quality.
Machine summary:
سـوژة تقسـیم کننـده ، شـیئی کننـده ، تسـلط گـرا و مرکزگرا، خود را و رفتار خود را جهان شمول می داند و این گونه خود را به جهان معرفـی کرده ، این چنین راه خود را به دیگران تحمیل می کند؛ اما این «دو گرایی از نظـر بـاختین در هر حال دو گرایی دروغین است و زاده مسائل و معماهای مدرنیته و ستایش عقلانیـت انتزاعی در مقابل نوعی از عقل عملی وسیع تر است که در مقابل آن قرار می گیـرد (همـان : ٤٣ـ ٤٤)؛ بنابراین در نظر باختین گفتگو آنگاه شکل می گیـرد کـه قائـل بـه مرکزیتـی در جهان و آسمان نباشیم و اساسا هر نوع مرکزیتی را مردود و محکوم بشماریم .
بنابراین با چنین طرز تلقی از، «منطق مکالمـه ای » است که باختین آثار حماسی را در مقابل با آن دسته از رمان هایی ارزیابی قرار مـی دهـد که به راستی مکالمه ای اند؛ زیـرا در نظـر وی هـر چنـد مکالمـۀ شخصـیت هـا را در آثـار حماسی میشنویم اما دست آخر تک گویی راوی بر همه چیز مسلط است .
منطق گفتگویی درشاهنامة فردوسی نگارندگان بر این امر پافشاری ندارند که آثار حماسی را بـه طـور عـام و شـاهنامه را بـه صورت خاص ، از تمامی ویژگیهایی که باختین برای آنها برشمرده است مبرا نمایند، امـا با تأکید و تصریحی که وی بر عـدم وجـود «منطـق مکالمـه ای» در متـون حماسـی دارد همچنین با پاره ای از ویژگیهایی که برای چنین آثاری برمیشمرد هم داستان نیسـتند.
اما نکته ای که در پایان این بحث و در اشاره بـه ایـن گفتۀ باختین که «حماسهها متکی بر افسانهها و سنت شفاهیاند» میتوان گفـت ، ایـن است که اگر داستان های حماسی شاهنامه را از منظر پیشینۀ تاریخی آنهـا در نظـر بگیـریم آن وقت درخواهیم یافت که «فردوسی در واقع نمـا کـردن آنهـا چقـدر کوشـیده اسـت .