Abstract:
مقاله حاضر پاسخ به پرسش هایی است که گزارش ابوزید از ابن عربی در کتاب «هکذا تکلم ابن عربی» پیش روی ما نهاده است؛ مانند: آیا ابوزید تلقی و تفسیر درست، دقیق و منصفانه ای از ابن عربی ارائه داده اند؟ آیا قرائت ابوزید از ابن عربی قرائت حاکی از شخصیت و شاکله ابن عربی و انظار اوست یا نه؟ اگرچه ابوزید گزارش نسبتا درستی از ابن عربی و شکل گیری هویت معرفتی و شناسنامه فکری- فرهنگی اش داده اند و روایت همدلانه اش از ابن عربی مشهود است؛ لکن تلاش او در واقع استفاده ابزاری از ابن عربی و برخی آرای ایشان در صورت بندی مواد فکری خویش است. در نوشتار پیش روی ضمن طرح روایت ابوزید از ابن عربی، قرائت ابوزید مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
This article will answer the questions posed after studying Abu-Zaid's report of Ibn-Arabi in the book ""Hakaza Takallam Ibn-Arabi" such as: is Abu-Zaid's perception and interpretation of Ibn-Arabi correct، exact and fair-minded? Does his analysis of Ibn-Arabi show his personality and views or not?
Although Abou-Zaid's report of Ibn-Arabi is relatively correct and indicates the formation of his cognitive identity and also it is apparent that he is in harmony with him، but he in fact tries to use Ibn-Arabi and some of his theories to form his own intellectual ideas.
Presenting Abu-Zaid's narration of Ibn-Arabi in this article، his reading will be criticized.
Machine summary:
او در تاريخ مندي همـه پيـام هـا و پيـامبران ، انديشـه هـا و انديشـمندان بـين شناخت زمان و زمينه بعثت و ظهور پيامبران و از جمله پيامبر اعظم ص و انديشمندان و نابغان ساحت تفکر و تأويل ، تفسير و تجربه هاي معنوي و دروني از جمله ابن عربي، بين وجه و کُنه گرفتار آمده و دچار مغالطه شده و بين نديدن زمان و زمينه پيدايش يک مکتب ، جريان هاي فکري _ معرفتي و نحلـه هـاي فلسـفي _ عرفـاني و ديـدن تـاريخ و جغرافياي ظهور پديده هاي اين چنين نيـز راه افـراط را در پـيش گرفتـه و بـه تفکيـک ره آورد وحي و «معارف وحياني » که فرازماني و فرازميني اند، چه در حـدوث و چـه در بقا، نپرداخته ؛ چه اينکه در فراخناي تاريخ و جغرافيـا نمـي گنجـد، اگرچـه در تـاريخ و جغرافياي خاصي ظهور يافته و حادث مي گردند؛ چه اينکه از آسمان به زمين تنـزل کـه تجلي مي نمايند و به ره آورد عقل و تجربه هاي حسـي و حدسـي ، طبيعـي و فراطبيعـي ، تجربه بيروني و دروني يا محصول و برونداد احساس ، ادراک و اشراق که مثلث معرفت هاي تجربي ، تجريدي و شهودي اند، نپرداخته و گفتمان وحياني را از گفتمان بشـري از هم بازنشناخته است و همه کس و همه چيز را از دريچه تـاريخ منـدي و افـق جغرافيـاي طبيعي _ انساني تحليل مي نمايند؛ لذا فصل سوم کتـابش را قيدوبنـدهاي زمـان و مکـان قرار داده است و با روش ترابط ديالکتيکي بين پژوهشـگر و پـژوهش کـه آن را رابطـۀ خلاق و پويا دانسـته اسـت ، رگـه هـايي از تفکـر هرمنـوتيکي ، هرمنوتيـک گـادامري و هايدگري را نشان داده و در تفسير شخص و شخصيت ها نشانده اسـت (ر.