Abstract:
تا پیش از پیدایش زبان شناسی شناختی، بسیاری از زبان شناسان، استعاره را روشی برای خیال پردازی شاعرانه می دانستند. به همین دلیل، «استعاره» غالبا مفهومی ادبی به شمار می رفت. لیکن با اشاعه الگوی شناختی، کارکرد استعاره در گفتمان روزمره اهل زبان مورد توجه قرار گرفت. پرسشی که در مقاله حاضر مطرح می شود این است که آیا «استعاره» می تواند باعث چندمعنایی در زبان فارسی شود یا نه. برای پاسخگویی به این پرسش، داده های گفتاری و نوشتاری به کار رفته در اخبار و جراید، گردآوری شد و پژوهش بر پایه این فرضیه شکل گرفت که استعاره را در چارچوب معنی شناسی شناختی، می توان یکی از خاستگاههای چندمعنایی دانست. پس از تجزیه و تحلیل داده ها، فرضیه پیش گفته مورد تایید قرار گرفت. تحقیق به روش توصیفی- قیاسی صورت پذیرفت. به طور کلی نگارندگان بر آن اند تا نشان دهند که تغییرات معنایی را می توان به شکلی نظام مند در ارتباط با قالبهای معنایی تبیین کرد.
Up to the emergence of cognitive linguistics، metaphor was considered to be a mechanism of poetic imagination، thus، a literary concept. As the cognitive model developed، the function of metaphors in everyday conversation was brought into focus by linguists.
The question raised in this article is whether metaphor can be the source of polysemy in Persian perceptive verbs. Therefore a body of spoken and written data was collected from mass media، as well as from everyday talk. The research was conducted based on the hypothesis that “metaphor”، within the framework of cognitive semantics، is one of the reasons for polysemy. The hypothesis was confirmed through getting examined descriptively/inductively against the given data.
It must be said that the general aim of the article was to show that semantic developments can be systematically explained in terms of the semantic frames.
Machine summary:
"شفیعی کدکنی خود معتقد است:''شاید بتوان گفت که اغلب استعارههای شعری سابقۀ زمانی تشبیه دارد،یعنی در آغاز تشبیهی است و رد طول زمان با خوگیر شدن ذهن ما و دریافت ارتباط میان دو سوی تشبیه به صورت خیال شاعرانهای که رنگ تشبیه دارد و دارای اجزای بیشتری است،خلاصه میشود و به گونۀ استعاره درمیآید'' (همان:118).
حال،پرسش این است که چرا''عکس این تغییر روی نمیدهد''؟یعنی چرا قالبهای متعلق به حوزۀ افعال کارگفتی را نمیتوان بهطور استعاری در قالب معانی مربوط به حوزۀ وضعیت ذهنی بیان کرد؟این مسئله را میتوان باتوجه به تعداد مشارکین مورد نیاز برای هریک از این دو قالب توجیه کرد؛به این صورت که افعال وضعیت ذهنی،بر خلاف افعال کارگفتی،معمولا فقط به یکی از مشارکین کلام مربوط میشوند و دارای تنها یک ظرفیت هستند.
اما در یک قالب معنایی چه عاملی میتواند معنایی را با معنای دیگر مرتبط کند و این تغییر معنایی چگونه روی میدهد؟یا جهت حرکت به چه صورتی است و چرا یک خردهمعنا از یک قالب ملموس به معنای انتزاعی خاصی اشاره میکند و با معانی دیگر مرتبط نمیشود و اساسا تغییر معنایی در یک قالب چگونه اتفاق میافتد؟در ادامۀ این بخش شماری از افعال حسی،مورد بررسی قرار میگیرند تا مشخص شود که این حوزههای معنایی ارتباط نظاممندی با یکدیگر دارند.
), The Nature and Ontogenesis of Meaning, New Jersey, Lawrence Erlbaum Associates Publishers Lakoff, George and Johnson, Mark(1999)Philosophy in the Flesh: The Embodied Mind and its Challenge to Western Thought, New York, Basic Books Lee, David(2001)Cognitive Linguistics, Oxford, Oxford University Press Levinson, Stephen, C."