Abstract:
ارسطو و افلاطون با آنکه درباره ماهیت محاکاتی هنر، و بویژه صناعت شاعری اتفاق نظر دارند، اما درباب نحوه تبیین این ماهیت ونیز در مورد ارزیابی آثار هنری کاملا با یکدیگر در تقابل هستند. افلاطون به اقتفای استادش سقراط و برای برپایی عدالت در مدینه فاضله، محاکات را نوعی الهام ماوراءالطبیعی تلقی کرده و شاعران را از دریافت حقیقت اصلی، که به زعم او در عالم مثل است، ناتوان می بیند و آثارشان را در تضاد با خرد و اخلاق و آموزه هایشان را مایه تباهی و گمراهی جوانان می داند؛ بدین روی هنرمندان وشاعران را در جمهوری او راهی نیست. در تقابل با نقد اخلاقی افلاطون، ارسطو نقد زیبایی شناسانه را مطرح می نماید و با کمرنگ کردن عنصر الهام در خلق شعر، شاعری را صناعتی با قواعد منطقی معرفی می کند و درصدد است به روشی دست یابد تا بدان وسیله ارزش های زیبایی شناسی یک اثر هنری را مشخص نماید. از دید ارسطو، شعر به دلیل توجه به کلیات، از تاریخ، فلسفی تر و والاتر است و خطایایی که در بعضی از سروده های شاعران بزرگ دیده می شود، از منظر زیبایی شناسی قابل توجیه است. هر دو فیلسوف متفق القولند که شعر تاثیر قابل توجهی برروحیات افراد دارد؛ با این تفاوت که افلاطون این تاثیر را عامل روان پریشی وانحراف اخلاقی می داند و آن را تحقیر می کند؛ اما ارسطو با تحسین این تاثیر، آن را عامل مهم پالایش روان می انگارد.
Plato and Aristotle agree about the mimetic nature of art; however، they have different ideas about art، poetry and mimesis. Aristotle following his master، Socrates، and for justice in utopia، introduces the mimesis as a kind of inspiration، and finds the poets unable to understand the Truth، which is in the World of Forms and believes that their works are immoral and misleading for young peoples. So the artists and poets have no way in his utopia. In contrast to moral criticism of Plato، Aristotle presents Aesthetic criticism and rejects the World of Forms and ignoring the inspiration، introduces the poetry as a technique with logical rules and is seeking a way to achieve aesthetic values of an art work. In Aristotle's view، poetry is more philosophic and superior than history because of its attention to generalities and the faults which may be found in poetic works. Both philosophers believed that the poetry has a great influence on human mind. The difference is that Plato scores this influence as the cause of psychosis; however، Aristotle considering the influence as a mental refinement and praises it.
Machine summary:
"بررسی آراء افلاطون و ارسطو در نقد محاکات و هنر شاعری* دکتر محمد طاهری استادیار دانشگاه بو علی سینا همدان چکیده {IBارسطو و افلاطون با آنکه دربارۀ ماهیت محاکاتی هنر،و بویژه صناعت شاعری اتفاق نظر دارند،اما در باب نحوۀ تبیین این ماهیت و نیز در مورد ارزیابی آثار هنری کاملا با یکدیگر در تقابل هستند.
(زرینکوب،1381،ص 98)علت این امر هرچه باشد؛حاصل کار آن بوده که این فیلسوف نامآور یونان باستان را در جایگاه«قافلهسالار محتسب خویان کتاب شکار»در تاریخ اندیشه قرار داده است(زرینکوب،همان،ص 99) علی رغم همۀ توجیهاتی که از سوی برخی برای کمرنگ کردن مخالفت علنی افلاطون با هنر،بویژه هنر شاعری صورت گرفته است )52-1:4891,sailE(، وی نظر خود مبنی بر جدال بیپایان فلسفه و شعر را به طور آشکار و بیپرده در کتاب جمهوری اعلان کرده است.
افلاطون از منظر عمل اخلاق و زمانی که در باب تعلیم و تربیت جوانان سخن میگوید،محاکات را معادل شبیه شدن به دیگری در گفتار و رفتار به کار برده است و آن را مربوط به بخش سفلای روان بشری و نابودکنندۀ بالقوۀ هویت و شخصیت متعالی بشر میداند؛ازاینرو از نظر او شعر تقلیدی هرچند با مخاطب قرار دادن جزء فرومایۀ روح آدمی،مایۀ التذاذ آن را فراهم میآورد؛اما این امر به بهای پایمال شدن جزء عقلانی و خیرخواه روی میدهد.
sserP ytisrevinU egdirbmaC kroY weN ,otalP ot scitarcoserP eht morf yhposolihP dna htyM ."