Abstract:
معناشناختی واژة روحانیت با بررسی واژگان روح، روحانی و روحانیت آغاز میشود. در بیشتر کاربردهای لغوی، روح بهمعنای روان و نفس است که معنایی مقابل جسم دارد. هنگامی که این واژه با موجودی دیگر همراه میشود، معنای موجودی معنوی، طیب و طاهر میگیرد. روح در معنای اصطلاحی آن، چه اصطلاح فلسفی و چه اصطلاح جامعهشناختی، یا حتی علوم دیگر، معانی مختلف مییابد. در فلسفه بر جوهر مجرد و نفس ناطقه و در جامعهشناسی بر دانشآموختگان علوم حوزه، اطلاق میشود.معناشناختی این واژه با بررسی کاربرد آن در تاریخ ادبیات و کتابهای ایران، ادامه یافته است. این بررسی در پاسخ این پرسش که کاربرد این واژه از چه زمانی و چرا در تاریخ ادبیات ایران، برای اشاره به دانشآموختگان علوم حوزوی، بهکار رفته است؟ سه تحلیل را بهدست داده است: 1ـ مشابهتسازی شرقشناسان؛ 2ـ استعداد و ظرفیت عالمان شیعه برای تسریدادن معنای لغوی به آنان؛ 3ـ گذار روحانیت از حیات علمی به حیات اجتماعی.
The semantics of the term "spirituality" begins with reviewing the terms spirit، spiritual and spirituality. In its most literal applications، the term spirit means soul and psyche which has an opposite meaning to body. When it is used as an adjective for another entity، this entity takes the meaning of a spiritual and pure entity. The term "spirit" in its technical meaning، whether philosophical or sociological or even in other sciences، has different meanings. In philosophy، it refers to immaterial substance and intellective soul and in sociology to those who graduated in seminary sciences. The semantics of this term continues by reviewing its application in the history of literature of Iran and Persian books. In answering the question when and why the term "spiritual" has been applied to those who graduated in seminary sciences in the history of literature of Iran، the present paper provides three analyses: 1- similarities made by Orientalists; 2- Shiite scholars' capacity for applying the term to them; 3- religious scholars' transition from intellectual life to social life.
Machine summary:
"دربارة واژة روحانیت که گروهی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است، پرسشهای متعددی وجود دارد که باید بدانها پاسخ داد؛ سؤالاتی از این دست: تعریف روحانیت بهعنوان سازمانی غیررسمی چیست؟ روحانیت چهنسبتی با واژة علما دارد؟ در تاریخ ادبیات فارسی چه واژه یا واژههایی بر این گروه اجتماعی اطلاق میشده است؟ آیا واژة روحانیت واژهای اصیل و ریشهدار در ادبیات اسلامی و ایرانی است یا در گذر زمان از دیگر فرهنگها به ادبیات شیعی ـ ایرانی راه یافته است؟ اگر این اصطلاح از فرهنگهای دیگر وارد ادبیات ما شده باشد، در چه دورهای و چگونه این انتقال صورت گرفته است؟ چه تحلیلهایی دربارة اطلاق واژة روحانیت بر علما و طالبان علوم اسلامی، میتوان صورت داد؟ القاب و عناوینی که در سلسلهمراتب روحانی استفاده شده است، چه معنایی دارد؟ 1.
در آیات و بهویژه روایات(زمر: 9؛ کلینی، 1362، ج 1، ص 35)، به اندازهای کلمة علم، عالم و علما بهکار رفته است که زمینة مناسبی برای خلق اصطلاح علما و بهکارگیری آن دربارة این دسته از دانشمندان فراهم میشود باید اعتراف کرد که کاربرد این واژه منحصر به عالمان دین نبوده است و دانشمندان علم نجوم، فیزیک، طب و نجوم را نیز شامل میشده است؛ ولی بهیقین مصداق روشن و کامل این واژه علمای دینی بودهاند.
برخی ظواهر همچون کارکردهای اجتماعی و دینی متولیان دین و نیز تشابه پوشش سنتی علما و طلاب با روحانیون کلیسا نیز این مشابهتسازی را یاری کرد و باعث شد تا بهمرور زمان کلیدواژة روحانی خطاب به علمای شیعه جای خود را در فرهنگ و ادبیات شیعه باز کند."