خلاصه ماشینی:
دل حزینم ازین نالة نهفته گرفت بیا كه وقت صفیری ز پردة راك است یه بار هم تو كمیتة مشترك به یاد كسایی و سازش افتادم و اون غزلو ساختم: شكایت شب هجران كه می تواند گفت حكایت دل ما با نی كسایی كن بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم تو نیز یادی از آن عهد آشنایی كن نوای مجلس عشاق نغمة دل ماست (به تصوير صفحه مراجعه شود)بیا و با غزل سایه همنوایی كن È تجلیل شامخ بی نظیری از استاد كسایی كردید؟ É حقشه حقشه!
بعد هم علی تجویدی اومد و نشست و شروع كرد به حرف زدن دربارة صبا كه چقدر آقا (به تصوير صفحه مراجعه شود)بود و فلان بود، استاد ما بود و بزرگوار بود.
معمولاً هم نمك این بازی یه مقدار طنز و مطایبه بود؛ اون كسی كه رفته بود بیرون از موضوع انتخاب شده از طرف جمع خبر نداشت و وقتی می اومد تو اتاق باید می پرسید من كیم؟ و بعد هر نفر یك جمله ای می گفت كه مشخصه ای از اون موضوع بود.
یكی از جوانان اهل فضل كه شاید بشناسید، آقای مجتبی مینوی، چندی است به لندن آمده و چون از طهران به او مددی نمی رسد، فوق العاده دچار سختی زندگی و عسرت معیشت شده و از سه چهار/ ماه به این طرف، جسته جسته، بعضی رجوعات موقتی از اینجا و آنجا برای او پیدا شد كه گاهی جزیی عایدی می رسد ولی كار ثابت نیست با آنكه زبان انگلیسی هم تا حدی می داند.