چکیده:
مفهوم غربت با اندیشه، احساس و رفتار آدمی درآمیخته است و در بسیاری از حوزههای فکری چون فلسفه، عرفان، انسانشناسی، روانشناسی، ادبیات و مانند آن مجال بروز یافته است. در تصوف و عرفان اسلامی نیز غربت، حضوری قابل اعتنا دارد و صاحب ابعاد معنایی و تفسیرهای گوناگون است. در این مقاله پس از مقدمهای کوتاه درباره مفاهیم چندگانه غربت (سنتی، مدرن و پسامدرن) و نگاهی کوتاه به مقوله غربت در فلسفه، علوم اجتماعی و روانشناسی، به بحث اصلی درباره غربت اندیشی صوفیانه تحت عناوینی چون «غربت روح در قالب»، «غربت انسان در دنیا»، «غربت عارف در میان اهل ظاهر» و «غربت در میان غیر اهل وطن» پرداخته می شود و با تمرکز بر اندیشههای مدون ابن عربی و برخی از بزرگان صوفیه و با استناد به پارهای شواهد شعری، موارد ذیل تبیین می شود: 1-غربت مفهومی است آزموده انسان. 2- بیشتر عارفان به دلیل تأمل در ویژگیهای روحی و روانی آدمی از چنین احساسی آگاهی داشتهاند و برای آن ادله و تفاسیر گوناگونی ذکر کردهاند. 3-غربت با مفاهیمی بنیادی چون فنا و سیر و سلوک، شهرتگریزی و گمنامی و مانند آن پیوستگی دارد. 4-غربت صوفیانه با مفهوم سفر ارتباط دارد. 5- غربت و غربتاندیشی رنگ و بویی ملامتی دارد و از اصول ملامتیان است.
خلاصه ماشینی:
"البته بدیهی است که آدمی را به خواری به غربتکده دنیا فرو نیفکنده و از خطاب «إهبطوا منها جمیعا» حکمتی در کار بوده است و آن این که آدمی در این مرحله با محک امتحان، اندازه همت خویش را فراخور مقام خلیفگیاش بنمایاند و در وصول به دولت عشق و معرفت (نجم الدین رازی، 1366: 125و111) که به اقتضای «و ما خلقت الجن و الإنس الا لیعبدون» (الذاریات، 56) منتهای غرض آفرینش است، از هیچ کوششی فروگذار نکند زیرا به قول سنایی، آب غربت، جان پرور و کمال آفرین است: پدر اولــت غــریبی کردتا غریبی نکرد مــرد نگشت ز آب غربت روان جان پـروردآمد از کاخ و سایه تا بر دشت (سنایی، 1359: 477) حتی مولوی، مطلق درد کشیدن و گریستن را که لازمه توبه و اعتراف «ربنا ظلمنا أنفسنا» است، غایت هبوط میداند و میگوید: ز آن که آدم زان عتاب از اشک رستبـهر گریه آمد آدم بر زمیـن اشک تر باشد دم توبهپرستتا بود گریـان و نالان و حزین (مولوی، 1373: 1/100) از این رو، به اعتقاد اهل عرفان دنیا به حکم «الدنیا مزرعة الآخرة» نه تنها به خودی خود منفور نیست بلکه محکی است برای آخرت و میزانی است برای سنجش نیک و بد."