چکیده:
این نوشتار به دنبال نمایاندن ریشههای گفتمان رضاشاه، بهویژه در سالهای 1300 تا 1305، در اندیشۀ تجددگرایان عصر مشروطه است. از دید نویسندگان، غربگرایی، سکولاریسم، گرایش به دولت قوی و ناسیونالیسم برجستهترین بسترهای همسان میان گفتمان متجددین (از پیش از انقلاب تا رویکارآمدن پهلوی یکم) و گفتمان رضاشاه میباشد. اقدامات این متجددین زمینههای نخبگی و اجتماعی را برای پذیرش گفتمان پهلوی یکم فراهمآورد. گفتمان رضاشاه امری بیریشه و ناگهانی نبوده، بلکه دارای بسترهایی ژرف در پهنۀ اجتماعی و بهویژه نخبگی جامعۀ عصر مشروطه بودهاست. فروافتادن انقلاب مشروطه در دامان اقتدارگرایی و خودکامگی، دلایلی چند دارد که این نوشتار رسالت یافتن ریشههای اندیشگی آن را با استوارسازی دادههایش بر انگارههای تجددگرایان این عصر برعهده دارد. در این برداشت، گفتمان رضاشاه فرآوردۀ آمیزش گفتمان سلطنت مطلقۀ سنتی ایران و اندیشۀ تجددگرای عصر مشروطه بوده که درپی دورهای از ناامنی و سرخوردگی، به گونهای مدرن اما اقتدارگرایانه نمود یافتهاست.