چکیده:
هدف این نوشتار نقد یک نظریه یا نظریه پرداز نیست . همچنین اندیشه والرشتاین یا مبانی اسلام را به صورت تخصصی واکاوی نمیکند. بلکه میکوشد تا امکان و شیوه علم دینی را در قالب یک مثال نشان دهد. نظریه های علوم انسانی با روش شناسیهای یکسان تولید نمیگردند. همچنین مبتنی برمقدمات ، باورها وپیش فرض های مصرح و غیر مصرحی هستند که سرنوشت نهایی نظریه در گرو آنها است ، در این نوشتار به عنوان یک نمونه ، به جای نقد محتوای نظریه ی نظام جهانی ایمانوئل والرشتاین پیش فرض های وی استخراج و با پیش فرض های اسلامی جایگزین گردیده و در نهایت ، میزان تاثیر تغییر پیش فرض ها بر نظریه نشان داده شده است . نظریه ی مورد تامل ، مشتمل بر سه بخش است ؛١ ـ توصیف نظام های جهانی و نظام موجود ٢- ارائه ساختار سه گانه ی مرکز، پیرامون و نیمه پیرامون و وضعیت جبرآمیز سلطه ٣- پیش بینی و توصیه . ما بر این باوریم که با جایگزینی پیش فرض های مبتنی بر فلسفه اسلامی وآموزه های قرآنی ـ روایی، در بخش اول حداقل به این نتیجه میرسیم که نظام جهانی مورد شناسایی والرشتاین بخشی از واقعیت را منعکس مینماید. ما به جای مانور افراطی بر روی سرمایه داری نظریه ای ارائه میکنیم با عنوان نظام مادیگرا که دوره مورد نظر والرشتاین را نیز شامل میگردد.
خلاصه ماشینی:
همچنین مبتنی برمقدمات ، باورها وپیش فرض های مصرح و غیر مصرحی هستند که سرنوشت نهایی نظریه در گرو آنها است ، در این نوشتار به عنوان یک نمونه ، به جای نقد محتوای نظریه ی نظام جهانی ایمانوئل والرشتاین پیش فرض های وی استخراج و با پیش فرض های اسلامی جایگزین گردیده و در نهایت ، میزان تأثیر تغییر پیش فرض ها بر نظریه نشان داده شده است .
مبانی و پیش فرض های معرفت شناختی ١ ـ نقد علم گرایی مدرن و پوزیتیویسم : والرشتاین دستیابی به قوانین عام و جهان شمول با تجزیه مشاهدات به اجزای مختلف و کشف روابط میان آنها را ادعایی و ناموفق میداند و رهیافتی چند رشته ای را برمیگزیند و با اشاره به اینکه آدام اسمیت بود که تمایز میان جامعه سیاسی و اقتصاد را مطرح کرد، تداوم این تفکیک را بخشی از هژمونی بریتانیا میداند که به جهان گیر شدن این برداشت منجر شد( مشیرزاده ، ١٣٨٦ : ١٨٢).
البته خود مارکسیسم نیز ضمن پذیرش رئالیسم و نفی نسبیت شخصی در نهایت مرتبه ای از نسبیت (نسبیت دیالیکتیک ) را به عنوان یک اصل پذیرفته (مصباح یزدی،١٣٦١/٢ :٦٨ ـ٦٩) فلاسفه اسلامی با ماتریالیست ها (از جمله مارکسیست ها) در ایده آلیست بودن مشترکاند ولی هستی را مساوی با ماده نمیدانند بلکه معتقدند، حقایقی وجود دارد که بهره آنها از واقعیت نه تنها کمتر از مادیات نیست که بیشتر و والاتر است ، و از همه بالاتر وجود حق تعالی.
مبانی و پیش فرض های ارزش شناختی ١ـ غرب محوری (ارزشی): وجه غالب غرب محوری والرشتاین روشی است ، اما نمیتوان جنبه ارزشی آن را نادیده گرفت یا این دو را از هم تفکیک نمود چه اینکه بعد ارزشی روش دست یابی به نظریه را تحت تأثیر خویش قرار میدهد.