چکیده:
شکوه بر باد رفتة ایوان مدائن از دیرباز تأثر روحی بینندگان این بنای تاریخی را به دنبال داشته است. خیام، بحتری، خاقانی، شیخ رضا طالبانی و معروف الرصافی از جمله کسانی هستند که حاصل تأثرات و انفعالات درونی خود را از مشاهدة بازماندههای این بنای سترگ در سرودههایی نغز و پرمغز ارائه دادهاند که در این میان سرودة خاقانی به دلیل سادگی و روانی، فرم و محتوای اثر و موتیف تأثر برانگیز آن از اهمیت خاصی برخوردار است. هدف این پژوهش پاسخ به این پرسش است که آیا خاقانی ـ آن گونه که بسیاری از پژوهشگران معاصر پنداشتهاند ـ این چامه را بر اساس حس میهندوستی سروده یا بیاعتباری دنیا و عبرت گرفتن از آن عامل سرایش این چامه به شمار میرود. نتیجه نشان خواهد داد که با این پژوهش میتوان به درک درستتری از این چامه دست یافت.
The Lost and gone glory of the once magnificent Sasanid palace، Taq-e Kasra ، has posed a grievous emotional impact on the many who have visited it for many years. Poets like Khayyam، Behtari، Khaghani، Sheikh Reza Talebani، and Ma'rouf Alrasafi، among others، have indicated their sad feelings of their visits to the ruined palace through their poems. From among all poetry on that theme، Khaghani's poem enjoys a higher prestige and reputation on such grounds as simplicity، and elegance in terms of both form and content. This article aims at scrutinizing the question whether Khaghani's poem، as assumed by a great number of contemporary researchers، was indeed written according to the motive of national patriotism on the side of the poet or rather stemmed from the poet's feeling of despair and fickleness regarding the unstable world. It is hoped that the findings of this study will shed more lights on the issue.
خلاصه ماشینی:
"این مطلب از مطلع آن شروع شده و بر همة چامه سایه انداخته است: هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ایوان مدائن را آیینة عبرت دان (خاقانی، 1357: 358) یا در میانة آن، هنگامی که از ایوان مدائن سخن به میان میآورد، چنین میگوید: دندانة هر قصری پندی دهدت نو نو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان (همان) زمانی هم که از عظمت کاخ، سفرة خسروپرویز و میوههای زرین آن سخن به میان میآورد، باز هم تأکید او بر ناپایداری دنیاست؛ زیرا بلافاصله میگوید: پرویز کنون گم شد زان گمشده کمتر گو گفتی که کجا رفتند آن تاجوران؟ اینک زرین تره کو بر خوان رو کم ترکو بر خوانزایشان شکم خاک است آبستن جاویدان (همان، 359) این مفهوم در بیتی که تخلص خاقانی را نیز در خود دارد، به چشم میخورد: خاقانی از این درگه دریوزة عبرت کن تا از در تو زین پس دریوزه کند خاقان (همان، 360) خاقانی در چامة «نهزةالارواح و نزهةالاشباح» نیز با مطلع: شبروان در صبح صادق کعبة جان دیدهاند صبح را چون محرمان کعبه عریان دیدهاند با اشاره به ایوان مدائن با توصیف حاجیان هنگام گذشتن از این مکان، به یادآوری عدالتگستری آن میپردازد و تحیر حاجیان را از فنای کاخ و شکوه آن بیان میکند، تحیری که ناشی از بیوفایی زمانه است: از تحیر گشته چون زنجیر پیچان کان زمانتاجدارش رفته و دندانههای قصر شاه بر در ایوان نه زنجیر و نه دربان دیدهاندبر سر دندانههای تاج گریان دیدهاند (خاقانی، 1357: 90) رابعا هجوم پیاپی اقوام بیگانه، همراه با تاراج و غارت آنان، ناامنی راهها، وجود بیماریهای واگیر و خطرناک و صدها مورد اینچنینی امید به زندگی را کاهش داده و نوعی افسردگی و یأس و بدبینی و اندیشة ناپایداری و بیاعتباری دنیا را در اذهان بهوجود آورده بود."