چکیده:
خلاقیت از مفاهیم رایج در مباحث هنری است. امروزه خلاق بودن و هنرمند بودن یکی انگاشته می شوند و اغلب، خلاقیت با نوآوری یکسان دانسته می شود. از طرف دیگر باور غالب این است که هنر سنتی، با موضوعات تکراری و کهنه، فاقد خود جوشی و بدیع بودن است. اما بر خلاف نگاه مدرن که خلاقیت و حتی حقیقی بودن را با نو بودن یکی فرض کرده و هنر سنتی را فاقد آن می داند، نویسندگان و متفکرانی همچون آناندا کوماراسوامی، تیتوس بورکهارت، رنه گنون، سید حسین نصر و آن ماری شیمل نه تنها هنر سنتی را هنری خلاق می دانند بلکه تنها اینگونه آفرینش ها را شایسته اطلاق مفهوم خلاقیت می دانند. سوالی که مطرح می شود این است که آیا اساسا در هنر سنتی می توان از خلاقیت به معنای واقعی کلمه سخن گفت؟ در واقع یک مکتب هنری چارچوب های آموزش، تولید اثر، و نیز خلاقیت را انتقال می دهد و با این کار هویت و اصالت تولیدات هنری را تضمین می کند. نتایج به دست آمده در این مقاله نشان می دهد که هنر سنتی دارای اصولی است که بر اساس آن می توان از خلاقیت به معنی خاص آن سخن گفت.
Creativity is one of the most common notions in art studies. In modern world، being an artist and being creative are identical and often creativity is considered to be akin to novelty. Moreover، it seems to be common belief that traditional art shows a high occurrence of borrowing، repetition، use of conventional themes and disregard for novelty and originality. Although in modern point of view creativity and even authenticity are identical with newness and considered that traditional art lacks it، there are some philosophers such as Ananda Coomaraswamy، Titus Burckhardt، Rene Guenon، Seyyed Hossein Nasr and Anne marie Schimmel، who believe that not only traditional art is creative but also it is the sole kind of art which is really creative. But the question which arises here is whether one can speak of creativity in traditional art in a strict sense? In fact an artistic school transfers the framework of education، the production of works and creativity. By doing so، it can guarantee the identity of artistic works. The derived conclusions in this paper show traditional art has got some principles which according to them، it would be possible to speak of creativity in a strict sense.
خلاصه ماشینی:
از جمله اينکه آيا روند خلاقيت را ميتوان فقط يک روند اجتماعي يا روانشناختي دانست؟ يا اينکه آيا خلاقيت هنري به تفکر مربوط ميشود يا به احساس؟ ايجرلي در مقاله «احياء هنر سنتي ملانزي» با اشاره به اينکه محتواي هنر سنتي صورت آن را تعيين ميکند و تنها اين صورت است که ميتواند هنر سنتي باشد، ادامه ميدهد که هنرمندان ميتوانند در چارچوب محتوا و قواعد سنتي آثار درخشاني به وجود آورند که نه تنها ابداع و خلاقيت را در خود دارند بلکه مانع آفرينشهاي پس از خود نيز نخواهند شد(Edgerly, 1982, p:548).
یکی از منتقدان هنر مدرن با اشاره به اين مطلب ميگويد: «چگونه ميتوانيم تعاريفمان از بديع بودن و نو بودن را وارد هنر آفريقايي کنيم و در عين حال منکر خلاقيت و شکوفايي آنها نشويم؟ پژوهشگران از چه مدلي بايد استفاده کنند که روند خلاقيت در هنر سنتي ناديده گرفته نشود؟ آيا مجازيم که چنين هنري را با معيارهاي هنر مدرن بسنجيم و آن را يکنواخت و بدون خلاقيت بدانيم؟» (Strother, 1995, p:26).
اين مطلب درباره هنر سنتي به طور کلي صدق ميکند، هنري که پيش از خلق اثر و بيان خويشتنِ هنرمند به هدف و کاربرد آن نظر دارد.
در آخر بايد اضافه کنيم که دو سطح خلاقيت در هنر سنتي قابل تشخيص است؛ يکي در ابتداي شروع يک شيوه هنري است که به طور خاص يا منبع وحياني دارد و يا از الهام حکيم ناشي ميشود.