چکیده:
صوفیان و اسماعیلیان، دو خیزش اجتماعی در تاریخ ایران و اسلام، ویژگی فکری مشترکی دارند و آن نگرش تأویلی و درک باطنی آنهاست. با نگاهی به تأویلات این دو گروه، میتوان هم در عرصة نظر و هم در عرصة روش به تفاوتهایی دست یافت. در حوزة نظر، بنیانهای اندیشة اسماعیلیه مبتنیبر درک عقلی است، درحالیکه، بینش صوفیان و عارفان بر درک شهودی استوار است. همچنین، اسماعیلیه تأویلاتشان براساس تعلیم امام است، اما تأویلات صوفیه مبتنیبر تجربة شخصی و درک لحظهای است. در حوزة روش تأویل، نگرش صوفیه به جهان پیرامون براساس دل و نگرش شهودی است. بنابراین، بهنظر میرسد تأویلات آنان متغیر است؛ زیرا دل حالات متعددی را تجربه میکند؛ درحالیکه اسماعیلیه، مانند صوفیه، به جهان هستی نمینگرند تا تأویلی بسته به حالات خویش عرضه کنند. همچنین، اسماعیلیه، با پیشفرضهای خاص خود، دست به تأویل متن میزنند. ازاینرو، تأویلات آنان به دانش هرمنوتیک نزدیک میشود؛ این درحالی است که صوفیه، در جریان تأویل، علایق خود را دخالت نمیدهد، بلکه منتظر وقت میماند. ازطرفی، تأویلات صوفیه مبتنیبر درک زبانشناسانه است، درحالیکه اسماعیلیه چون براساس دانش هرمنوتیک به متن مینگرند، تأویلاتشان زبانشناسانه نیست.
خلاصه ماشینی:
ناصرخسرو که از بزرگ ترین اندیشمندان اسماعیلی محسوب می شود دراین باره می گوید: معنـــی ســـخن ایـــزد پیغمبـــر دانـــد بهتان بود ار تو به جز این گویی بهتـان بر مشکل ایـن معجـزه جـز آل نبـی را کس را نبود قوت و نه قدرت و سلطان (ناصرخسرو، ١٣٦٥: ٤٨٤) همچنین وی در جایی دیگر این مطلب را به تمثیل این گونه بیان می کند: شور است چو دریا به مثل صورت تنزیـل تأویل چـو لـؤلــؤست سـوی مـردم دانـا انـدر بن دریـاست همه گــوهـر و لـؤلـؤ غواص طلب کن چـه دوی بـر لـب دریـا غواص تـورا جز گل و شورابه نداده ست زیـرا نـدیده سـت ز تــو جـز کــه معـادا (همان : ٥) این فرقه رهیافت به عالم باطن را نه تنها وظیفة امام می دانستند، بلکه دایرة این موضوع را تعمیم داده ، معتقد بودند که درک معنی حقیقی می تواند بر عهدة حجت ، باب و داعی قـرار گیرد (پورنامداریان ، ١٣٨٣: ٢).
همچنین مسئلة داشـتن پـیش فـرض را در سـخن احمـد بـن حمیـدالـدین کرمـانی ، از اندیشمندان اسماعیلی ، مشاهده می کنیم : در قرآن و سخنان پیغمبر، جمله هایی وجود دارد که ظاهر معنی آن ها احیانا با عقل و منطق چندان سازگار نیست ناچار باید پذیرفت که این سخنان در یک تفسیر تأویلی ، دارای معنای معقول و مستحکمی است که به هیچ وجه با عقـل و خـرد ناسـازگار و ناهماهنـگ نیسـت (ابراهیمی دینانی ، ١٣٨٢: ٣/ ٢٨٣).
اساسا علت پذیرش تفسیرهای عرفانی در طول تاریخ تفسیر و علوم قرآنـی ایـن بـوده است که : در ظاهر زبان برای آن زمینه ای وجود داشته باشد یا شواهدی که دلالت کند بر این که فلان کلمه را بر فلان معنی خاص نیز می توان گرفت .