چکیده:
داستان های پیامبران از مهم ترین بخش هایی است که در بررسی ویژگی های هنـری قـرآن مـورد توجه قرار گرفته اند. روایت تفاسیر از این داستان ها نیز به دلیل بسط و گسـترش و پرداخـت نـو، موضوعی است که می تواند نتایج مفیدی در زمینة داستان پردازی در ادبیات فارسی و سنت هـای تفسیری در بر داشته باشد. از این رو، این مقاله با مقایسة داستان پـردازی قـرآن بـا برخـی کتـب تفسیری ، به دنبال پاسخی برای این پرسـش اسـت کـه مهـم تـرین نقـش هـای روابـط علـی در داستان پردازی تفاسیر کدام است ؟ به عبـارت دیگـر، پـژوهش حاضـر بـر رابطـة متقابـل زبـان و شگردهای زبانی متن با مولفه های محتوایی و فکری مبتنی اسـت ؛ از ایـن رو اولا بازتـاب اهـداف توضیحی تفاسیر در شیوة داستان پردازی آنها و ثانیا تفاوت ایـن شـیوه هـا بـا شـیوه هـای قرآنـی بررسی شده است . به نظر می رسد اهداف توضیحی تفاسیر، در حوزة داسـتان پـردازی بـه صـورت تاکید بر روابط علی میان رویدادها و بخش های داستانی نمود یافته اسـت . ایـن عامـل افـزون بـر گسترش طرح داستان ، پیامدهایی برای زمان ، مکان و شخصیت پردازی نیز داشته است .
Narratives related to the life of Prophets are among the significant artistic parts of the Holy Quran because they are creative enough to affect the story telling in Persian Literature. This article، through a kind of comparison between the Quranic narratives and stories based on them tries to find out the mechanism of causal relations in the stories. The study concentrates on the interrelation between the elements of language and content، in order to come to an acceptable understanding of the techniques used in these stories and note the differences between these techniques and the ones used in The Quran. It seems that the interpretive goals of these readings are mostly related to cause/effect relations of events which by its turn have influenced the setting and characterization.
خلاصه ماشینی:
"جهت گیری روابط علی به سوی ارادة خداونـد کـه خود نتیجة شیوة روایتگری قرآن است ، بیشـتر بـا حضـور خداونـد بـه عنـوان شخصـیت داستانی و گاه به صورت نتیجة موضعی که شخصیت ها نسبت به خداوند می گیرند، نمـود می یابد؛ مثلا رستگاری انسان در نتیجة اطاعت خداوند و شقاوت در اثر نافرمانی وی : و موسی به قوم خود گفت : ای قوم من ، چرا مرا می آزارید، حال آنکه می دانید که من پیامبر خـدا بر شما هستم ؟ چون از حق روی گردان شدند خدا نیز دل هاشان را از حق بگردانید و خدا مـردم نافرمان را هدایت نمی کند (صف : ٥).
بنابراین حذف برخی حوادث از یـک سـو و چنـدپارگی و بـرهم خـوردن نظـم زمانی داستان ها از سوی دیگر، با افزایش فاصـلة میـان داسـتان پایـه و گفتمـان روایـی ، پیرنگ روایت را (در مفهوم مورد نظر فوستر) با خلأهایی روبه رو مـی کنـد کـه در بیشـتر موارد حضور ارادة خداوند موجب تقویت روابط علی و پرکردن این خلأها شده است .
چنـان کـه ملاحظه می شود تفاوت این دو بخش تنها در شیوة روایت آنهاست ؛ در اولین شـکل ، نـوع بیان روابط علی با غلبة حضور راوی و گزاره های تفسیری ، گاه رنـگ داسـتانی خـود را از دست می دهد، ولی در شکل دوم ، بیان روابط علی در ادامة روایت داسـتانی و بـا واسـطة کنشی داستانی انجام می گیرد: نمونة ٥: چون یوسف - علیه السلام - خواب آن غلام تعبیر کرد، دانست که آنکه ساقی بود نجـات خواهد یافت ؛ او را گفت مرا یاد کن نزدیک خداوند خویش یعنی ملک مصر و بگوی او را که اندر زندان غلامی است به ظلم بازداشته ."