چکیده:
مفهوم "زمان" بدون درنظرگرفتن معنای فلسفی آن به شکلی که هایدگر، سارتر، شوپنهاور، ویتگنشتاین و عدهای دیگر به آن نگریستهاند، شاید زیاد پرمایه و معنیدار نباشد اما معنای زمان بدون قراردادن در چارچوب فلسفی، میتواند به تنهایی نیز معنای عمیق و دلانگیزی داشته باشد. آیا امکان وجود زندگی بدون آنچه که ما را محدوده زمانی مینامیم وجود دارد؟ آیا اگر چارچوبهای زمانی حال آینده و گذشته را کنار بگذاریم و یا اگر اینها را در ادبیات به هم بیامیزیم، به مرزها و مفاهیم جدیدی در نقد ادبیات و پی بردن به مشکل انسانی در تلاش برای فرار از مفهوم زمان خواهیم رسید؟ این مقاله در تلاش است که نظرات چند تن از نمایشنامهنویسان، شاعران و رماننویسان مختلف غربی و ایرانی را در مورد اهمیت زمان بدون در نظر گرفتن مفهوم فلسفی (تسلسل در بحث) بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
آیا امکان وجود زندگی بدون آنچه که ما را محدوده زمانی مینامیم وجود دارد؟ آیا اگر چارچوبهای زمانی حال آینده و گذشته را کنار بگذاریم و یا اگر اینها را در ادبیات به هم بیامیزیم، به مرزها و مفاهیم جدیدی در نقد ادبیات و پی بردن به مشکل انسانی در تلاش برای فرار از مفهوم زمان خواهیم رسید؟ این مقاله در تلاش است که نظرات چند تن از نمایشنامهنویسان، شاعران و رماننویسان مختلف غربی و ایرانی را در مورد اهمیت زمان بدون در نظر گرفتن مفهوم فلسفی (تسلسل در بحث) بررسی کند .
به همین علت است که کلیه منتقدین وجود جریان سیال ذهن در این نمایشنامه را برای نشان دادن تأثیر زمان را از عوامل اصلی موفقیت میلر برشمردهاند و میلر خود درباره اهمیت زمان و استفاده از آن در نمایشنامه چنین بیان میکند: «این زمان گذشته است که همواره و همیشه در زمان حال جریان داشته و همواره با خود شخصیتها، صحنهها و حوادث مختلف را به طور همزمان در گذشته و حال با هم ترکیب میکند.
چراکه بدون در نظر گرفتن ترتیب واقعی زمان، زمان همواره در روح و روان انسان در حال جهش و تغییر از حال به گذشته و از گذشته به آینده میباشد؛ که توسط میلر به بهترین وجه برای نشان دادن وضعیت بیثبات ویلی به کار گرفته شده است.