چکیده:
در جوامع کنونی مردم سالاری به الزامی برای حکمرانی تبدیل شده است و شهروندان خواهان نقش فزاینده تری در اتخاذ تصمیمات هستند اما باید دانست که مشارکت حداکثری تنها الزام تحقق مردم-سالاری حقیقی نیست بلکه به پیش شرط های دیگری چون اعتماد سیاسی، دانش سیاسی، هنجارپذیری سیاسی مردم سالارانه و شبکه های سیاسی نیاز است. همه این مفاهیم، بازنمای مفهومی با عنوان سرمایه سیاسی است که توانایی شهروندان را برای متاثر ساختن سیستم سیاسی شان افزایش می دهد. بنابراین بهبود کیفیت مردم سالاری نیازمند بهبود سرمایه سیاسی شهروندان است. اولین گام در این راستا، شناسایی عواملی است که بر سرمایه سیاسی تاثیر می گذارند. از این رو، هدف این پژوهش، شناسایی عوامل موثر بر سرمایه سیاسی است. به منظور تحقق این هدف، با دوازده نفر از خبرگان در این حوزه مصاحبه شد و سپس مصاحبه ها با استفاده از روش تحلیل تم، تجزیه و تحلیل شد. نتایج ، بیان گر این مهم است که عوامل اثرگذار بر سرمایه سیاسی را می توان در دو بعد کلی دولت و شهروندان جای داد. در حقیقت برای بهبود سرمایه سیاسی هم باید اقداماتی از جانب دولت صورت گیرد و هم اقداماتی از جانب و نیز شهروندان صورت گیرد.
Nowadays democracy is essential for governance and citizens want to play increasing roles in policy making. But maximum political participation is not the only factor for the realization of real democracy and other preconditions such as political trust، political knowledge، acceptance of political democratic norms and political networks need. All of these concepts present political capital، which increases the ability of citizens for influencing political systems. Therefore، improving the quality of democracy requires improving political capital and the first step is recognizing influencing factors on this concept. For this purpose، 12 of experts in this field were interviewed and was employed thematic analysis for analyzing data. The results indicate that influencing factors on political knowledge and actions can group in two dimensions: citizens and government. It means for improving political capital governments and citizens، both of them، must do actions.
خلاصه ماشینی:
"نکته مهم آن است که خطمشیهای سیاسی و اجتماعی به همان میزان خطمشیهای اقتصادی بااهمیت است و دولت باید در کنار تأمین نیازهای اقتصادی شهروندان، به تقاضای آنان برای شفافیت سیاسی، حفظ حقوق انسانی و حتی برای مشارکت سیاسی و باز بودن بیشتر پاسخگو باشند(Wong, Wan & Hsiao, 2011; Chanley, Rudolph & Rahn, 2000; Kelee, 2006).
حال اگر در این عرصه شهروندانی با دانش سیاسی بالا حضور داشته باشند، با به چالش کشیدن دولتمردان، خواستار به رسمیت شناختن حقوق خود خواهند شد و دولت نیز هر چند در کوتاهمدت با بهرهگیری از همان راهبردهای خشن، شهروندان را ساکت کند اما میداند برای بقایش نیازمند برآوردن مطالبات آنان است.
طبق نظریه انتظار Victor Vroom، نخست، اگر شهروندان احساس کنند که تلاشهای آنها به کنشی منجر میشود، یعنی احساس کنند که توانایی درک یا مشارکت در امور سیاسی را دارند، دوم، این پنداشت را داشته باشند که کنش حاصل برای آنان نتیجهای را به دنبال دارد، یعنی فعالیت آنان میتواند دولت را تحت تأثیر قرار دهد و سوم، آن نتیجه برای آنها ارزشمند باشد، تمایلشان برای افزایش دانش سیاسی، انجام کنش سیاسی، حضور در شبکههای سیاسی افزایش مییابد.
به همین جهت، در صورت استمرار نگرش اقتدارگرایی و تکسالاری، بهتدریج، شهروندان نسبت به رویههای مردمسالاری حاکم بدبین شده و از تمایل آنان برای حضور همهجانبه در عرصه سیاسی یعنی افزایش دانش، مشارکت و شبکههای سیاسی و حتی پذیرش هنجارهای سیاسی، کاسته میشود، چراکه با از بین رفتن احساس کارآمدی سیاسی، شهروندان پی خواهند برد دولت تنها با ایجاد فرایندها و اصول شبه مردمسالارانه، مفهوم مردمسالاری را برای حفظ مشروعیت خود مصادره به مطلوب کرده است."