چکیده:
مقاله حاضر در زمینه اخلاق هنجاری است که تلاش دارد نظریه ای نو درباره معیار درستی و نادرستی اعمال ارائه دهد. تقریرهای سنتی نظریه های نتیجه گرایی (که معیار درستی عمل را خوبی نتایج آن می داند) و وظیفه گرایی (که معیار درستی عمل را ذات عمل بیان می کند، نه نتیجه) هر دو ناقص بوده و دارای اشکالاتی هستند. فیلسوفان اخلاق معاصر، با ادغام دو نظریه نتیجه گرایی و وظیفه گرایی سعی کرده اند نظریه های تلفیقی جدیدی ارائه کنند که از اشکالات دو نظریه سنتی مصون باشند. نگارنده نیز در این مقاله تلاش می کند یک تقریر جدید از وظیفه گرایی نتیجه گرا ارائه دهد. در این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی ابتدا به تعریف نظریه های نتیجه گرایی و وظیفه گرایی و بیان معیار درستی و نادرستی عمل از دیدگاه آنها پرداخته شده است؛ سپس دیدگاه خود نگارنده، که تقریری از «وظیفه گرایی نتیجهگرا» است، بیان شده و تلاش شده است نحوه تعامل دو نظریه وظیفه گرایی و نتیجه گرایی و جایگاه هر یک در این نظریه تعیین گردد. به عقیده نگارنده دو اصل وظیفه و نتیجه، در تعیین درستی و نادرستی اعمال، دخیل هستند. اصل وظیفه، اصل نخستین است که وظیفه در نگاه نخست ما را تعیین می کند و اصل نتیجه، اصل دوم است که گاه به صورت موید و گاه به صورت معارض با اصل وظیفه، عمل می کند. در صورت توافق اصل وظیفه و اصل نتیجه، وظیفه فاعل، انجام عمل مطابق وظیفه است؛ اما در صورت تعارض این دو اصل، راه کارهایی برای حل آن ارائه شده است که تا حد زیادی تصمیم گیری برای فاعل اخلاقی را در این گونه موارد آسان می کند.
خلاصه ماشینی:
دراينجا اين پرسـش هـا مطـرح مـي شـود کـه چـه چيزهـايي در درستي و نادرسـتي يـک عمـل دخالـت دارد؟ چـه چيزهـايي يـک عمـل را درسـت يـا نادرست مي سازد؟ آيا ملاک درستي و نادرستي ، تنها نتايج خوب يا بدي است که يک عمل به بار مي آورد؟ يا اينکه درستي و نادرستي ، اوصاف ذاتي اعمال هستند؟ آيا انجـام اعمالي مانند عدالت و راستگويي ، که ذاتا درست هستند؛ ولي در شرايط خـاص ممکـن است انجام آن ها نتايج بسيار بدي به دنبال داشته باشند، درست است ؟ دو ديدگاه عمدة نتيجه گرايي ٢ و وظيفه گرايي ٣ دراين باره وجـود دارد؛ نتيجـه گرايـي تنها نتايج خوب و بدي که توسط يک عمل ايجاد مي شود را ملاک درستي و نادرسـتي آن مي داند.
براين اساس عملي ماننـد دروغگـويي علاوه بر نتيجه رساندن سود و لذت ، ممکن است نتايج ديگري نيز در پي داشته باشد کـه يکي ارتکاب يک بدي اخلاقـي و انجـام عمـل ذاتـا قبـيح بـه نـام دروغگـويي اسـت و ديگري ممکن است ترک وظيفه عدم اضرار به غير باشد (در صورتي که فاعل بـا دروغ گفتنش موجب زيان به ديگري مي شود) نتيجه گرايان از آنجا که قائـل بـه حسـن و قـبح ذاتي اعمال نيستند و خوب و بد را يک امر غيراخلاقي مانند لـذت و درد و «درسـت » را چيزي که خوبي را ايجاد مي کند، تعريف کرده اند؛ لـذا نتـايج (٢) و (٣) از منظـر آن هـا معنا ندارد؛ ولي براي يک وظيفه گرا که قائل به حسن و قبح ذاتي اعمال اسـت و خـوب و بد را يک مفهوم اخلاقـي مـي دانـد و خـوب را وابسـته بـه درسـت تعريـف مـي کنـد، همچنين معتقد به تعارض وظايف است ، حتما بايد به نتايج (٢) و (٣) توجه داشته باشد.