چکیده:
یکی از مسائل اصلی در فلسفه اخلاق، پرسش از وسعت و شدت دترمینیزم در بروز رفتارهای اخلاقی و غیراخلاقی در انسانها میباشد. مطالعه دترمینیزم در حوزه ارزشهای اخلاقی چه برای تفکری که به آزادی در حوزه عمل و گزینش امر اخلاقی معتقد است و چه تفکری که نقش امور جبری را در اخلاق بسیار تعیین کننده میداند، حائز اهمیت است. در این راستا، مبحث دترمینیزم روان شناختی و فیزیولوژیک، یکی از موضوعات مهم به شمار می آید. در این مقاله نخست به مطالعه برخی کارکردهای ذهنی انسان که جنبه شناختی دارند میپردازیم. بدین منظور، ما کارکردهای یونگی ذهن و روان انسان را مد نظر قرار داده و آنها را بر حسب مقولات شناختی شرح میدهیم. سپس به تحلیلی از مفاهیم زمان، خاطره و وفاداری می پردازیم و ارتباط این مفاهیم را با کارکردهای یونگی ذهن مورد بررسی قرار میدهیم. نشان خواهیم داد که فضیلت وفاداری از طریق مقوله خاطره به ویژگی ها و پتانسیل های ذهنی مغز انسان گره می خورد. در ادامه به نوع شناسی اندیشه های اخلاقی و شاخص شناختی اخلاق پرداخته و در خصوص امکان اندیشه ورزی و نقد در حوزه اخلاق بر حسب کارکردهای یونگی بحث میکنیم. در همین راستا مفهوم تصلب اخلاقی معرفی میگردد و نشان داده میشود شاخص های یونگی افراد تاثیر قابل توجهی در برخورداری آنها از بینش اخلاقی، قابلیت نقد و سنجش رفتارها و روابط انسانی، تصلب اخلاقی، تمایل به نظریه پردازی در حوزه مسائل اخلاقی و از این قبیل دارند. در حوزه اندیشهورزی در باب اخلاق دو گروه تقسیم بندی میشوند: گروهی که با ایجاد یک سیستم اخلاقی نظاممند درصدد تبیین و نقد وضع موجود و معیارهای اخلاقی هستند و گروهی دیگر نمایانگر بیعدالتیها و رذیلتهای اخلاقی هستند که در مقایسه با گروه نخست، نسبت به اشتباهات انسانها سختگیری کمتری از خود نشان میدهند. گروه نخست عمدتا از نظریه و فلسفه و گروه دوم از ادبیات و هنر بهره میبرند.
خلاصه ماشینی:
در همين راستا مفهوم تصلب اخلاقي معرفي مي گردد و نشـان داده مـي شـود شـاخص هـاي يونگي افراد تأثير قابـل تـوجهي در برخـورداري آنهـا از بيـنش اخلاقـي ، قابليـت نقـد و سنجش رفتارها و روابط انساني ، تصلب اخلاقي ، تمايل به نظريه پردازي در حوزه مسائل اخلاقي و از اين قبيل دارند.
نوع شناسي شخصيت ، کارکردهاي يونگي ذهن ، زمـان ، خـاطره ، وفاداري ، نوع شناسي در اخلاق مقدمه تاکنون مطالعات زيادي براي بررسي ارتباط بين حوزه اخلاق از قبيل پديده هـاي خيـر و شر و مکانيزم هاي ناخودآگاه روان انسان به عمل آمده است (پاتيسـن ، ١٣٨٢، ص ٢٣٣).
آيا ارتباطي بين مکانيزم هاي آگاهي از قبيل دريافـت ، سـنجش اطلاعـات و پردازشـهاي شناختي مغز و ذهن انسان در يک طرف با خلـق و خـوي و کـردار اخلاقـي يـا آگـاهي اخلاقي وي در طرف ديگر وجود دارد؟ تا جائيکه نگارنـده اطـلاع دارد تـاکنون پاسـخ مناسبي براي اين پرسش داده نشده است .
بـه سـبب بـالا بـودن ايـن حـد در درون گرا، شخص جهـت ايجـاد تعـادل در روان خـود نيازمنـد کـاهش تعامـل خـود بـا ابژه هاي عيني است که اين امر خود را در عرصه اجتماعي به شکل متعـارف فـردي کـه غالبا ساکت و کناره گير است ، نشان مي دهد.
اگرچه برخي از مقولات زماني ماننـد احسـاس گذشـت زمـان ، کشـش يـا مـد زمـاني و تشخيص تقدم و تاخر زماني که در آگاهي انسان صورت مـي گيـرد در تمـام انسـانها بـا ذهن سالم يکسان است ولي وقتي وارد جنبه روانشناختي ، تاريخي و پارادايم آگوسـتيني زمان که بعدا شرح خواهيم داد، مي شويم وضعيت فرق مـي کنـد يعنـي کيفيـت و نحـوه اعمال اين نوع از مقولات زماني و نوع پردازش آنها در انسانهاي مختلف ، متمايز شده و از هم فرق ميکند.