چکیده:
در پی سقوط اصفهان توسط غلزاییهای قندهار در سال 1135 ﻫ.ق که به منزلة پایان قدرت سیاسی صفویان بود، سرداری از خراسان به نام نادر توانست با تکیه بر فراست ذاتی و ازهم گسیختگیسیاسی در جغرافیای پهناور ایران در کنار طهماسب دوم، بر رقبایداخلی و متخاصمان خارجی (افغانها، عثمانیها و روسها) غلبه و دگرباره حکومت صفویان را احیاء نماید. بیتردید، نادر علاقهای به احیاء مجدد حکومت ازهم گسیختة صفوی نداشت، بلکه مشروعیت صفویان شیعیمذهب و عدم پذیرش فرد گمنام که در باور تودههای ایرانی هر حرکتی را پس میزد، سردار افشار را به یک سیاستی دوگانه واداشت. بدین صورت که برای کسب مشروعیت به عنوان سردار شاه صفوی با دلیری و نظامیگری، ایران را از بحرانهای پیش رو نجات داده و کسب مقبولیت نمود و از سوییدیگر با یک دهه بسترسازی شرایط را برای انتقال نرم قدرت به افشاریه فراهم نمود؛ اما دورة پادشاهی را با تندرویهایی در عرصة تقابل با فرهنگ مذهبی جامعه دنبال کرد. فرایند چنین نگرشی، غروب زود هنگام درخشش حکومت افشاری و دولت مستعجل است. در این تحقق پس از مقدمه، عوامل مشروعیت نظام صفوی, سقوط صفویه، بحران مشروعیت دورة نادر، عبور از مشروعیت صفوی و تکاپوهای جدید مشروعیت ساز نادر مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"محمدکاظم وزیر نیز کـه در آن زمـان در خراسـان بـوده علت برکناری ولیعهد از زبان نادر را کشتن طهماسب عنوان کرده است (مـروی، ١٣٦٤، ج ٢: ٥١١- ٥١٢) هرچند تصمیم نادر مقطعی بود و پس از آن شاهد ولایتعهـدی رضـاقلی میـرزا هستیم اما در کنار دلایلی همچون سوء قصد به جان شاه و تکبر، کشتار صفویان که اشـتباه سیاسی افشاریه در برخورد با مشروعیت صفویان تلقی میشد در کور کـردن رضـاقلی میـرزا مؤثر بود (شعبانی، ١٣٧٨: ٥٣) بدین روی ندامت نابینا ساختن فرزند در ١١٥٤ق از سـویی در تغییر مزاج نادر در شش سالۀ پایـانی حکومـت کـه زمینـه اشـتباهات دیگـر را بوجـود آورد (شعبانی، ١٣٧٨: ٥٢) و از سوی دیگر با قطع بینایی از جانشین محق و فرزند ارشد خـود بـر اساس تفکر ایرانشهری، فضای درگیریهای داخلی دیگر شـاهزادگان و اوضـاع وخـیم بعـد نادری را فراهم ساخت که پس از نادر شاهرخ میرزای خردسال فرزند رضاقلی میرزا کـه ارث مادری از سلطان حسین داشت و نصرالله میرزا پسر دیگر نادر و برادر زاده اش علی قلی خان حاکم خراسان اندیشۀ جانشینی را در سر میپروراندند (هنـوی، ١٣٤٦: ٢٩٥-٢٩٦) شـاهزادة روشن دل در برابر ضربۀ جبران ناپذیر پدر بر بنیان امپراطوری گفت : «تو مرا کـور نکـردی، بلکه چشم ایران را بیرون آوردی."