چکیده:
مفاهیمی همچون خوب و باید، که نماد مفاهیم ارزشی و لزومی اخلاق هستند، مفاهیمی اعتباری می باشند. از خصوصیات بارز ادراکات اعتباری این است که این گونه ادراکات، به یک معنا نسبی هستند. در پاسخ به این سوال که آیا این گونه نسبیت، تعارضی با اطلاق و ثبات اخلاقی ندارد؟ باید گفت: کمال موجود مبدا نهایی فعل اختیاری انسان است و لذا اصول عام اخلاقی، از اعتباریات عمومی هستند که لازمه نوعیت نوع می باشند. از این رو، کمال نوعی انسان، مبدا اصلی اعتبارخوب و وجوب اخلاقی است. ازآنجا که کمال نوعی انسان به تبع ثبات در نوعیت نوع، ثابت است، اعتبارات اخلاقی که ناظر به کمال ثابت نوع انسانی هستند، تغییر نمی پذیرند.
خلاصه ماشینی:
در پاسخ به این سؤال که آیا اینگونه نسبیت، تعارضی با اطلاق و ثبات اخلاقی ندارد؟ باید گفت: کمال موجود مبدأ نهایی فعل اختیاری انسان است و لذا اصول عام اخلاقی، از اعتباریات عمومی هستند که لازمۀ نوعیت نوع میباشند.
بنابراین، شکل عمومی ادراکات اعتباری را باید در اینگونه قضایا جستوجو کرد: «الف ب است» در این گزاره «الف» مصداق مفهوم «الف» است و «ب» مفهومی است که حقیقتا بر مصادیق «ب» حمل میشود.
در واقع، ما دو گونه خوب داریم: اول «خوب» حقیقی که در واقع همان زیباییهای حسی است و دوم، «خوب» اعتباری و ادعایی که انسان به منظور دستیابی به امور ملائمی که به طرف آنها گرایش دارد، «خوب» را برای افعال خود اعتبار میکند (همان، ص 720).
البته خود این هدف، یعنی حفظ حیات و دفع عوامل مزاحم آن برای دستیابی به حقیقت برتری است که همانا کمال وجودی موجود زنده و از جمله انسان میباشد.
2. اصل متابعت نیازهای طبیعی از کمال وجودی: یکی دیگر از اصولی که در فرایند تحقق فعل باید به آن توجه کرد، این است که دستیابی به کمال وجودی برای موجود زنده، متناسب با طرز ساختمان وی و در نتیجه، متناسب با رفع نیازهای واقعی موجود زنده میباشد.
به عبارت دیگر، هرچند که احکام و اصول اخلاقی برای دستیابی به کمال و هدف اعتبار میشوند، از این جهت به معنای دومی که گذشت نسبی هستند، اما ازآنجاکه این اعتبارات لازمة نوع مشترک انسانی هستند، ثابت مطلق و عمومی میباشند.