چکیده:
زندگی پربار و شخصیت برجستهی امام محمد غزالی در عرصهی فرهنگ و فلسفه و دین موجب شده است که پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی در جهت شناخت شخصیت و مقام او بیش از دیگران کوشش کنند. یکی از موضوعات مورد نظر آنان محل دفن غزالی است. گرچه عدهای هارونیه را آرامگاه او میدانند اما سبک معماری و نشانههای متون این باور را تأیید نمیکند، نویسندهی مقالهی حاضر با اتکاء به تحقیقات میدانی، دلایل منطقی و بررسی پیمایشی و کاوش محوطهی باستانی بجه خشتی کوشیده است این فرضیه را پیگیری کند که همان بقایای معماری بجه خشتی خانقاه و آرامگاه غزالی است. علاوه بر یافتههای باستان شناسی محتوای متون و از جمله گزارش فضلالله بن روزبهان خنجی فرضیهی مورد بحث نویسنده را تقویت کرده است.
خلاصه ماشینی:
"بقایای اسکلت انسان بر روی کاشی های به رو افتاده در کف سردابه کاشیهای دیوار و کتیبههای گذاشته شده در سردابه هم به لحظه شیوه ساخت و نگارش آنها میتواند متعلق به دوران ایلخانی باشند اما واضح است که کاشیها سالها بعد از بنیان گرفتن سردابه بر دیوار نصب گردیده و کتیبهها نیز در دورههای بعد از بنایی دیگر و شاید از دیوار بقعه به زیر افتاده و به داخل سردابه منتقل شدهاند و حتی اجساد بعد از سقوط کاشیها از روی دیوارها در سردابه گذاشته شدهاند چرا که بقایای اجساد باقی مانده در سردابه برروی قشر نازک خاکی که بر روی کاشیها نشسته قرار دارند و چنین به نظر میرسد که پس از آنکه بقعه رو به ویرانی گذاشته، سردابه به عنوان مدفن اجساد مورد استفاده قرار گرفته است.
ما به دلیل پرهیز از بهم ریختن نظم کف سردابه و آثار بر جای مانده بر روی کف سردابه، آن را کاوش نکردیم و نمیتوانیم بگوییم که صاحب بقعه را بطور مسلم در کف سردابه یا جایی دیگر دفن کردهاند اما با توجه به شواهد موجود میتوانیم به جرأت اظهار نظر کنیم که: اولا آن مکان ابتدا برای سکونت ساخته شده و بعد برای عبادت تغییر کاربری داده است و شاید تا اوایل قرن هشتم هجری که کتیبهای بر سقف تعبیه و بقعهای برج مانند بر فراز آن ساخته شده به صورت بنایی مجرد و زیرزمینی بوده است زیرا امام فخر رازی در اوایل قرن هفتم هجری از آن به عنوان خانقاه و صومعه اسم برده است نه آرامگاه."