چکیده:
اسطورهی فره، یکی از محوریترین و اسرارآمیزترین بنمایههای اساطیری در فرهنگ ایران باستان است که با معنای تأیید الهی و حمایت لاهوت از ناسوت، نیرویی فراطبیعی را در اختیار فرد یا افراد یا گروه و ملت برگزیدهای قرار میدهد که در موازنهی میان خیر و شر، خویشکاری خود را به نحو مطلوب به انجام رسانند. نیروی فره در نشانههایی چون برخی جانوران و اشیای مقدس تبلور عینی مییابد و بیشترین ارتباط را با مفهوم حاکمیت سیاسی در فرهنگ ایرانی دارد. الگوی کهن شاه ـ موبد، نموداری از شاه مطلوبی است که از حمایت الهی فره برخوردار شده است و بهترین نمونهی آن را در چهرهی کیخسرو میتوان مشاهده کرد. در این میان، شاهان و شاهزادگان خیره سر و گناهکاری چون جمشید، کاووس، نوذر، تور، سلم، ضحاک و افراسیاب که فره از آنان میگسلد یا از دستیابی بدان بینصیب میمانند، نشانههایی از مشروط بودن فره، و وابسته بودن آن به عمل فرد و به خویشکاری او وجود دارد که جنبهی حمایت دارد، حمایتی که در صورت تخطی فرد از خویشکاری خود از او ساقط میشود؛ چنانکه در مورد شاهان خطاکار شاهنامه میبینیم.
خلاصه ماشینی:
"از افسانهی «گنج جمشید» نه در بخش مربوط به پادشاهی وی، بلکه در قسمت ساسانیان یاد شده است، که در عهد پادشاهی بهرام پنجم ساسانی ملقب به «بهرام گور»، دهقانی به شاه خبر میدهد که در کشتزارش این گنج را جسته است: بدو گفت شاه ای سر موبدان به هر کار داناتر از بخردان زگنجی که جمشید بنهاد پیش چرا کرد باید مرا گنج خویشج (7/337/6- 555) در مورد انگشتری جمشید نیز، مثل گنج او، اگر چه تنها اشارهای غیر مستقیم در شاهنامه باقی مانده است، اما تقارن آن با «فر» در کلام فردوسی، میتواند نشانهای برای پیوستگی این ابزار با نیروی فر کیانی باشد: کـه جمشید با فر و انگشتریج به فرمان او دیو و مرغ و پری ز مـازنـدران یاد هرگز نکرد نجست از دلیران دیوان نبرد (2/78/1-50) «تاج» نیز که مهمترین شناسهی ظاهری کسی است که بر تخت شهریاری تکیه میزند، با توجه به پایگاه مذهبی مقام شاهی در ایران باستان و تأکید بر برخورداری شاهان ایران زمین از «فرکیانی»، میتواند نمود دیگری از نیروی فره باشد که نمادینگی آن در شکل یک ابزار پوششی و شکلی از «کلاه» که در فرهنگ ایرانی ارنباط مستقیم با مقام و رتبهی اجتماعی شخص دارد، متبلور شده است."