چکیده:
بیدل دهلوی از گویندگان بزرگ شعر عرفانی در شبه قاره است که سبک هندی را از تنگنای صورت، به فراخنای معرفت رسانید. شعر میرزا عبدالقادر بیدل در عرصه غزل، ادامه تفکر مولانا جلال الدین محمد بلخی در عرصة شمسیات اوست. هدف از نگارش این مقاله معرفی بیدل در عرصة غزل عرفانی است.
در نظر بیدل، همه تعینات و کثرتها، در سیر رجوعی و عروجی انسان به وحدت باز میگردد و در سیر نزولی او یعنی سفر از حق به خلق، همه کثرتها و تعینها را امری اعتباری میشناسد که مجلای صفات آفریننده هستی است.
غزلهای عرفانی بیدل چون حماسهای است روحانی که از عشقورزی به معشوق ازلی حکایت میکند. این غزلها غالبا با تفکری سوررالیستی هم راه است، از این رو اصطلاحات عرفانی غزلهای بیدل که در قالب سبک هندی است، غالبا بر فهم عاصی است و نمیتوان ما بازایی یا معادلی روشن برای آنها یافت، با این همه در این غزلها شوری نهفته است که قالبهای عروضی و ردیفهای فعلی نیز بدان شور و حرکت مدد رسانیده است.
Mirza Abdul-Qader Bidel Dehlavi is a prominent poet of mystical poetry in the subcontinent of India. He has transformed the Indian school of poetry from mere superficiality to the utmost wisdom.
Bidel's poetry in realm of mystical lyrics is the continuation of Mawlana Jalalud-din Mohammad Balkhi's line of thought in his Diwan Shams.
The purpose of this article is to introduce Bidel in the realm of mystical lyrics.
According to Bidel all multiplicities in man's journey towards God leads to unity. In his descent however all multiplicities are regarded as the attributes of Deity which have descended from the zenith of the universal and Absolute to the nadir of the particular and relative.
Bidel's mystical lyrics is a spiritual epic which expresses love and yearnings for the Divine beloved. These often merge with a sort of surrealist thinking, thus mystical terms in his Indian style of poetry mostly are complex and implicit, and it is difficult of find an equivalent for them. Nevertheless, his mastery in using prosodic forms and verbal rhymes gives such dynamism and fervor to his lyrics that only reveals the hidden charm and passion within the Ghazals.
خلاصه ماشینی:
در ایـن ره گـذر صلاح الدین سلجوقی ٢ ـ ناقد دانش مند افغانی ـ در اثر ارج مند خود به نام «نقد بیدل » و دکتر شفیعی کدکنی٣ در کتاب مستطاب خود به نام «شاعر آینه ها» بـه منظـور بررسـی سبک هندی و شعر بیدل و حسن حسینی٤ در اثر تحلیلـی خـود زیـر عنـوان «بیـدل و سپهری و سبک هندی» و علی دشتی٥ در کتاب «نگاهی به صائب » و در فـصل «صـائب یا بیدل » در نیم قرن اخیر ـ هر چند به صورتی محدود ـ پرده از رموز و اسـرار برخـی از غزل های عرفانی وی برگرفته اند و این گوینده دیر آشنا را از زاویه خمول بیرون کـشیده ، سعی مشکور در شناخت عمیق تر این گوینده از خود سـفر کـرده و بـه حـضرت لاهـوت پیوسته معمول داشته اند.
بدین غزل بلند عرفانی بنگریم : محو بودم ، هرچه دیدم دوش ، دانستم توی گرهمه مژگان گشود آغوش ، دانستم توی حرف غیرت راه میزد از هجوم «ما» و «من » بر در دل تا نهادم گوش ، دانـستم تـوی مشت خاک و این همه سامان ناز، اعجاز کیست بیش از این از من «غلط مفروش » دانستم توی نیست ساز هستیم ، تنها دلیل جلوه اسـت با عدم هم گر شدم هم دوش ، دانستم توی محرم راز حیا، آیینـه دار دیگـر اسـت هرچه شد از دیده ها روپوش ، دانستم تـوی غفلت روز وداعم از خجالـت آب کـرد اشک میرفت و من مدهوش ، دانستم توی بیدل ، امشب سربه آتش خانه دل داشـتم شعله ای را یافتم خاموش ، دانستم تـوی این غزل عرفانی که حماسه ای روحانیش توان نامید و از عشقی سرکش نسبت به معشوق ازلی حکایت میکند، هرچند تفکری سوررآلیستی٨ اسـت و نمـیتـوان بروشـنی برای برخی از اصطلاحات آن مابازائی شناخته شده و مألوف یافت ، از تمـام ویژگـیهـای غزل ـ چه در قالب و صورت و چه در مفهوم و محتوا ـ برخوردار است .