چکیده:
يكي از نمودهاي وحدت انديشه بشر، اساطير و مفاهيم اسطورهاي است كه به دليل تركيب شدن بن مايه هاي آن با ناخودآگاه جمعي، در نزد شاعراني كه داراي نگرش هاي فلسفي، اجتماعي يا فكري و فرهنگي خاصي هستند، نمود بيشتري دارد. در واقع اسطوره در نزد اين شاعران، پديدهاي اجتماعي با زبان سمبوليك است كه به شكل يك نظام فرهنگي جهان شمول درآمده است. خليل حاوي و احمد شاملو از جمله اين شاعران هستند كه حجم وسيعي از اسطوره ها مخصوصاً اسطورههاي ديني را در اشعار خود به كار بردهاند. مفاهيم اساطيري بهويژه انبيا و نمادهايي را كه ميتوان در ارتباط با دين دانست مانند مرگ و خيزش، لعازر، عنقا و...، رگههاي اصلي اسطورههاي اين دو شاعر را تشكيل ميدهند. دو شاعر در به كارگيري اسطوره ها به شكل چشمگيري از كتاب مقدس متاثر بوده و در عين حال، در برخي موارد، با استفاده از اسطوره ديني براي رسيدن به مقصود خود، در شكل اسطوره ها تغييراتي اساسي داده اند، مانند لعازر و حضرت ايوب. اين شاعران با به كارگيري اساطير ديني و پيوند آن با جريان هاي اجتماعي و سياسي و مسائل زندگي، آثار زيبايي را خلق كردند. اين پژوهش تطبيقي، بر آن است تا با تكيه بر مكتب آمريكايي به بررسي نقاط اشتراك برخي از اسطوره هاي ديني موجود در اشعار خليل حاوي و شاملو بپردازد.