چکیده:
مفهوم قدرت همواره در كانون مطالعات مربوط به مباحث سياست جهان جاي داشته است. اين در حالي مي باشد كه اين مفهوم در برهه هاي زماني مختلف از جنبه هاي متفاوتي تغيير يافته و مورد بررسي قرار گرفته است. به طوري كه طي سه دهه ي اخير، شاهد تحولات گسترده اي در قدرت از نظر ماهيت، آرايش، روابط و ساختار بوده ايم. هدف عمده اين نوشتار، واكاوي و تشريح دگرگوني هاي صورت گرفته در ساختار قدرت در نظام اقتصاد سياسي جهاني مي باشد. اين ساختار قدرت نيز تغييرات خود را غالبا در دو حوزه غيردولتي يا خصوصي شدن اقتدار سياسي و برآمدن پديده مزيت رقابتي يا رقابت پذيري متجلي و نمايان مي سازد. اين تحولات در ساختار قدرت بالطبع منجر به تحولاتي در دولت ها نيز خواهد شد، به طوري كه همگام با اين دگرگوني ها، دولت ها نيز در پي تغيير نقش و اتخاذ سياست هاي نويني در اين راستا مي باشند. لذا، «دولت رقابت» يا «دولت ناظر» مي تواند دولتي باشد كه با الزامات ساختار فعلي قدرت، قرابت و هم خواني بيشتري دارد. بدين جهت اين مقاله درصدد است تا به اين پرسش اساسي پاسخ دهد كه آيا تغيير ساختار قدرت در نظام اقتصاد سياسي جهاني تاثيري بر شكل گيري دولت رقابتي داشته است؟ فرضيه مطرح شده آن مي باشد كه تغيير ساختار قدرت در نظام اقتصاد سياسي جهاني از طريق ملزم ساختن دولت ها به تمركززدايي موجبات شكل گيري دولت رقابتي را فراهم آورده است. در اين راستا بهره گيري از نظريات متفكري چون فيليپ سرني ياري رسان ما در اين امر خواهد بود.
The aim of this paper is to describe the developments which have taken place in the power structure and following that we investigate the impact of such developments on the formation of the competition state. Indeed، in a new power structure، states are no longer considered as the main actors and the only source of political authority، but we have witnessed the emergence of non-state actors which have the significant effects on political outcomes and decisions. Thus، the power structure has been shifting away from the state-oriented approach to power privatization. Moreover، the emergence of the concept of competitiveness is another aspect of the transformation of the power structure. In fact، the competitiveness has been considered as a fundamental target for all states. Hence، the distribution or privatization of power and highlighting the competitiveness in a world politics can affect privatization، marketization and competitiveness of states. Therefore، we have witnessed the formation of a novel state which is known as the competition state. Actually، the competition state is a kind of state which pursues the policies such as privatization، deregulation، encouraging of the innovation and setting up of the companies for Maximization of profits. At the end of the day، we can contend that as a result of pluralization of power in a global system، states are also required to be pluralist.
خلاصه ماشینی:
"او در ابتدا «نظریه ی ثبات هژمونیک » را بر دو گزاره ی اصلی استوار میسازد: ١) نظم در سیاست جهان عمدتا توسط یک قدرت برتر یا مسلط برقرار میشود و از آن جایی که رژیم ها عناصر و اجزای این نظم را تشکیل میدهند، بالطبع شکل گیری رژیم های بین المللی به هژمون بستگی خواهد داشت ؛ ٢) حفظ نظم بین الملل نیازمند بقای هژمونی است ، همان طور که چارلز کیندل ٢ برگر بیان / میداشت : برای تثبیت یک اقتصاد جهانی، بایستی یک تثبیت کننده وجود داشته باشد.
در حقیقت بسیاری از کالاهایی که در آن دوره مورد تجارت قرار میگرفتند عمدتا شامل ادویه ، تنباکو، مواد معدنی و سیلک بودند که تنها در دسترس یک یا تعداد کمی از مناطق قرار داشتند، لیکن این در حالی است که با وقوع پدیده ای چون «جهانی شدن » تئوری مزیت نسبی در حال منسوخ شدن است و دیگر رقابت واقعی یک کشور صرفا متکی بر عوامل تولید از قبیل : سرمایه ، منابع طبیعی و نیروی کار و ...
به طوریکه دولت ، قدرت شبه انحصاری خویش را از دست میدهد و دیگر تنها منبع اقتدار سیاسی محسوب نمیشود؛ بلکه بازیگران فراملی جدیدی نیز همانند شرکت های چند ملیتی، سازمان های غیر دولتی، سازمان های بین المللی غیر دولتی و ...
(Genschel& Zangl, 6111, 84-61) علاوه بر خصوصی شدن اقتدار سیاسی که یکی از جنبه های تغییر ساختار قدرت میباشد و بالطبع بر شکل گیری دولت رقابت تاثیرگذار است ، میتوان از برآمدن و اهمیت یابی مفهوم مزیت رقابتی به عنوان یکی دیگر از نشانه های دگرگونی ساختار قدرت سخن گفت که بدون شک موجب پیدایش دولت رقابت پذیر خواهد شد."