چکیده:
یکی از شگردهای بررسی آثار جاودانی، نقد آنهاست. در نقد این شاهکارها، هم روساخت و شکل آثار ادبی واکاوی میشود و هم زیرساخت معنایی ـ عاطفی آنها. در این مقاله، بیشتر از نقد اسطورهای و اجتماعی و تاریخی که مربوط به ژرفساخت آثار ادبی است، در پاسخ به ناقدان شرقی و غربی شاهنامه استفاده خواهد شد. از حدود هزاروپانصد سال پیش، در سراسر جهان، متفکرانی دربارۀ ادبیات ایران پژوهش کردهاند و در این میان، حماسۀ ملی ایران، جایگاه ویژهای دارد. محققان در پژوهشهای خود، فقط به ستایش این اثر نپرداختهاند، بلکه گاهی با نگاه انتقادی به آن نگریستهاند. جستار پیش روی، نخست به ارزیابی دیدگاه موسی خورنی و ابوریحان بیرونی و ابناثیر پرداخته و آنگاه از میان پژوهشگران غربی و شرقی دو سدۀ گذشته، باور تئودر نولدکه و ادوارد براون و طه ندا را بررسی کرده و بدان پاسخ گفتهاست.
Criticism is one of techniques by which masterpieces are analyzed. Both surface structure and emotional-semantic infrastructure of masterpieces are being analyzed through criticism. Mythological، sociological and historical approaches of criticism، all related to the deep structure of literary works، have been used in this essay to answer eastern and western critics of Sahnameh (the epic of kings) of Ferdowsi. There have been many thinkers in the entire world who have researched on Persian literature from almost 15 centuries ago، and Iran's national epic has had a special place in these studies. The researchers have not merely praised this work، but have sometimes considered it through a critical look. It has been initially tried، in present research، to evaluate the comments of some older thinkers such as Movses Khorenatsi، Abu Rayhan al-Biruni، Ibn al-Athir and then، among the late eastern and western scholars، the beliefs of Theodor Noldeke، Edward Granville Browne، and Taha Neda have been analyzed and answered. The result is the clear and explicit responses are provided in the research to answer all the old and new critics.
خلاصه ماشینی:
از این روی، در بخش اسطوره ای شاهنامه ، چیـزی کـه یاور آنان باشد، یافت نمیشود و اگرچه آنان با رویکرد خاص خود در حماسـه بـه حقـایق تاریخی نمیرسند، این موضوع ، به ارزش حماسه ملی ایران خللی وارد نمیآورد و از ارزش آن نمیکاهد و به همین دلیل درحالیکه ابن اثیر مورخ معتقد است که در میان داستان های ایرانیان (شاهنامه ) چیزی را نیافته که برای او در نگارش تاریخش ، سـودمند باشـد، بـرادر ادیبش ، ضیاءالدین نصرلله دربـاره برجسـته تـرین اثـر اسـاطیری ایـران ، یعنـی شـاهنامه ، دیدگاهی خلاف وی دارد؛ او بر آن است که «فردوسی شاهنامه را که قـرآن عجـم اسـت ، در شصت هزار بیت سرود و اهل فن ، معترف اند که بهتر از آن پدید نیامده است ، ولی در زبان تـازی، چنین اثر بلند و زیبایی یافت نمیشود» (ابن اثیر، ١٩٩٧: ٣٥٨/٢ـ٣٥٩).
گاه فردوسی این آموزه ها را در زیرساخت داستان ها گنجانـده و گاه در پایان سخن آورده ، که به نظر طه ندا استطراد را پدیدار ساخته اسـت ؛ بـرای نمونـه ، سراینده شاهنامه پس از طوفان و مرگ شـاپور سـوم در نخچیرگـاه و پـیش از پادشـاهی بهرام ، چنین اندرز میدهد: جهــانجوی شــاپور جنگــی بمــرد کـــلاه کیـــی دیگـــری را ســـپرد میـــاز و منـــاز و متـــاز و مـــرنج چه تازی به کین و چه نازی به گنج ؟ که بهر تو این است زیـن تیـره گـوی هنــر جــوی و راز جهــان را مجــوی کــه گــر بــازیــابی، بپیچــی بــه درد پــژوهش مکــن ، گــرد رازش مگــرد چنـین اسـت کـردار ایـن چـرخ تیـر چـه بـا مـرد برنـا چـه بـا مـرد پیـر خردمنـــد و شایســـته بهـــرام شـــاه همـی داشـت سـوی پـدر چنـد گـاه (فردوسی، ١٣٨٥: ٢٦١/٧ـ٢٦٢) ناگفته نماند که باور طه ندا را نمیتوان پذیرفت که استطراد را مایه آزردگی و خستگی خواننده شاهنامه میداند؛ زیرا نخست آنکه استطراد از آرایه هـای ادبـی اسـت و اصـل آن ایرادی ندارد، که اگر چنین بود، باید بر رفت وبرگشت های اشعار مولوی و سنایی و عطار و سایر شاعران هم ایراد گرفت ، درحالیکه طرح داستان درداستان مثنویهای عطار و سنایی و مولوی میتواند معیار ارزش و قدرت هنری و خلاقیت آنان باشد.