چکیده:
معنای انگارۀ فرشته در اندیشۀ حافظ، در تطبیق اثر با سایر متون صوفیه، دستخوش تحولی جدی شده است. غالب حافظپژوهان بر این باورند که حافظ عشق را همان بار امانت الهی تلقی میکند که منحصراً به انسان سپرده شده است و در مقابل، فرشتگان را از عشق بینصیب میداند. با وجود این، مقایسۀ نشانگان موجود در شعر حافظ، با صورتبندیهای مفهومی موجود در تألیفات سایر صوفیه، صحت این گزاره را مورد تردید قرار میدهد. ادعای حافظ مبنی بر بیبهرگی فرشتگان از عشق، از آنجا که با رویکرد کلی عرفای اسلامی یعنی سیطرۀ عام عشق در جهان خلقت تضاد دارد، شایستۀ بازنگری است. بهنظر میرسد که حافظ در این میانه بیش از همه از عطار نیشابوری تأثیر پذیرفته و با وجود اعتقاد به سیطرۀ عام عشق در جهان خلقت، نقطۀ کمال عشق را که همان دَردِ عشق است، مخصوص انسان میداند. این در حالی است که حافظپژوهان عمدتاً این دیدگاه حافظ را به گونۀ دیگری تفسیر کردهاند. در خلال این تفاسیر، بسیاری از مفاهیم و مضامین شعر حافظ از دسترس فهم مخاطب خارج خواهد شد. این مقاله با تبیین یکی از استعارههای بنیادین موجود در متون تصوف، یعنی «دُردی دَرد»، و مقایسۀ گزارههای مرتبط با آن در شعر حافظ و سایر تألیفات اهل تصوف به بازخوانی انگارۀ فرشته و بهرۀ آنان از عشق در متن اندیشۀ حافظ میپردازد.
خلاصه ماشینی:
غالب حافظ پژوهان بر این باورند کـه حـافظ عشق را همان بار امانت الهی تلقی می کند که منحصرا به انسان سپرده شده اسـت و در مقابل ، فرشتگان را از عشق بی نصیب می داند.
پس از آن ، در بخش سوم نشـان خـواهیم داد که چگونه بازی مؤلفان آثار عرفانی با جناس دو واژة «درد» و «درد»، استعاره ای بنیادین را در سنت ادبیات عرفانی صورت بندی می کند که در آن ، جهان خلقت به مثابۀ میخانه ای تصویر مـی شـود کـه همۀ مخلوقات (از جمله فرشتگان ) از شراب عشق الهی می نوشند و از همان نقطه تمایز میـان عشـق انسان و عشق فرشته رخ می نماید.
داریوش آشوری در کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ ، به طور کلی ، این ایده را پـیش می برد که فرشتگان رقیب ازلی آدم بودند و سـرانجام ، انسـان بـه دلیـل موهبـت عشـق (دوسـتی بـا خداوند) که همان امانت الهی اسـت ، بـر آنـان برتـری مـی یابـد (آشـوری ، ١٣٧٩: ٢٤٠).
حـافظ فرشـتگان را، در اصـل ، تسبیح گوی انسان می داند و این امتیاز به سبب تحمل درد خمار عشق اسـت کـه بـا فـراق انسـان از عالم ملکوت و خاک نشینی برای او حاصل شده است : بر در میخانۀ عشق ای ملک تسبیح گـوی کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کننـد (حافظ ، ١٣٩٢: ١٧٩) او آدمی و پری را «طفیل هستی عشق » می داند و شرط هستی و گنجیدن در عـالم را ارادت بـه آستان عشق معرفی می کند (همان ، ٣٧٤).
Ehia Al-Olum Al-Din. Corrected by Abd- Al-Rahim Ben-Hossein Hafez Araghi.