چکیده:
اعتقاد به وحدت وجود مستلزم اعتقاد به اصالت وجود است. معتقدان به اصالت ماهیت میگویند که آنچه متحقق و ثابت است ماهیات و ذوات اشیاء است، و ماهیت دو شیء با هم از لحاظ حقیقت و ذات مخالف است و هستی یا وجود امری ذهنی و اعتباری است که در ذهن از تحقق ماهیتی در عالم خارج یا در ذهن پیدا میشود. و خود هستی بدون ماهیات متحقق حقیقتی ندارد. پس به عقیده حکما، حقایق اشیاء و ماهیات از یکدیگر جداست و جهت جامع و وحدت میان آنها امری ذهنی و اعتباری است و آنچه محقق است اشیاء متعدد و ماهیت متکثر است. مقاله حاضر به بررسی «وحدت وجود» در نگاه محیی الدّین ابن عربی و مایستر اکهارت آلمانی می پردازد. هر دو عارف و نظریه پرداز، یکی مسلمان و پیرو سنت نبوی و دیگری مسیحیای پیرو کلیسای رومی، هر دو به فرهنگ عرفانی ادیان ابراهیمی تعلق دارند.
Believing in Unity of Existence (Pantheism) involves necessarily believing in existentialism. Essentialists argue that things essence and substance are fixed and invariable; and things vary in terms of their essences and truths. Existence or being is subjective and is being realized through creation of a substance in outside world or mind. Being could not be true, without realized essences. Also, philosophers argue that essences and truths of things are separate and their unity is subjective. And what are realized are different things and plural essences. The paper analyzes Ibn Arabi and Meister Eckharts views on unity of existence. Both of these mystics and thinkers belong to Abrahamic religions, but one of them is a Muslim and the other is a Christian and proponent of roman church.
خلاصه ماشینی:
با اعتقاد بر اینکه «وحدت وجود» مفهوم کلیدی نظامهای فلسفی شرق است، بر این باور است که «وحدت وجود چارچوبی نظری فراهم میآورد که از طریق آن یکی از مهمترین جلوههای تفکر فلسفة شرقی به معنای عام آن- اعم از اسلامی و غیر اسلامی- را میتوان روشن ساخت و از آنجا به دیدگاه مثبتی در جهت نیل به فلسفة واحد جهانی و رسیدن به نقطة پیوند حوزههای عقلی و معنوی شرق و غرب دست یافت.
او بزرگترین عارف قرون وسطی و در حقیقت بنیان گذار عرفان نظری در آلمان است به طوری که نمیتوان مبحثی از این پدیدة مذهبی را بدون ذکر نام او مطرح کرد.
وصالی که از این طریق بین انسان و خداوند میسر میگردد همان وحدت عرفانی است که نزد اکهارت مهمترین اصل است و پایه و اساس نظریه پردازی او را تشکیل میدهد.
عفیفی نیز معتقد است که وحدت وجودی که ابنعربی به آن قایل است، بیشتر از جانب عقلی مورد تأیید قرار میگیرد تا ذوق صوفیانه، ابنعربی هر چند اصطلاح وحدت وجود را عینا در آثار خویش به کار نبرده، اما اساس تعالیم عرفانی خود را بر آن مفاهیم بنیان نهاده و خلاصه نظریه خود را در این عبارت کوتاه بیان کرده است: «فسیحان من اظهر الاشیاء و هو عینها».
این واقیت که عرفان حقیقی مسیحی نه یک نظریة فلسفی و نه یک نام برای احساسات لذتبخش دینی است، بلکه حیاتی هدفمند است و این هدف چیزی کمتر از اتحاد روح انسان با مرکز عالم نیست.