چکیده:
شبی که جرواسک نخواند، نوشتهی جمشید خانیان، یکی از آثار برجسته در حوزهی رمان نوجوان است که توجه بسیاری از منتقدان و خوانندگان را برانگیخته است. ازآنجاکه زبان، اصلیترین ابزار نویسنده برای آفرینش متن ادبی است، در پژوهش پیشرو، زبان این رمان در سه سطح واژگانی، نحوی و بلاغی بررسی شده تا ویژگیهای بنیادی آن شناسایی شود. از مهمترین ویژگیهای زبانی این رمان میتوان به موارد زیر اشاره کرد: فراوانی فعلهایی که بر حرکت دلالت میکنند، دگرگونی ناگهانی ساخت فعل ماضی، چیرگی ویژگیهای صرفی زبان معیار بر گونهی گفتاری آن، فراوانی جملههای کوتاه، جابهجایی ارکان جمله، تکرار برخی جملهها، آهنگینبودن کلام، تقابل (برجستهترین آرایهی اثر)، توصیف و تصویر (پرشمارترین و آشکارترین آرایه)، نمادسازی و اقتباس. درنگ بر این ویژگیها و جزئیات آن، نشان میدهد که بسیاری از آنها در ساختار کلی رمان کارکردی مثبت دارند و در پرداخت عناصر گوناگون داستان (موضوع، درونمایه، شخصیت، فضا و...) اثرگذار بودهاند. این ویژگیها گویای توجه نویسنده به اهمیت زبان در بهبود کیفیت اثر و انتقال بهتر اندیشه است و میتواند یکی از عوامل توجه منتقدان گوناگون به داستانی با موضوع تکراری جنگ و برگزیدهشدن این رمان در چندین جشنوارههای باشد.
خلاصه ماشینی:
از مهم ترين ويژگيهاي زباني اين رمان ميتوان به موارد زير اشاره کرد: فراواني فعل هايي که بر حرکت دلالت ميکنند، دگرگوني ناگهاني ساخت فعل ماضي، چيرگي ويژگيهاي صرفي زبان معيار بر گونه ي گفتاري آن ، فراواني جمله هاي کوتاه ، جابه جايي ارکان جمله ، تکرار برخي جمله ها، آهنگين بودن کلام ، تقابل (برجسته ترين آرايه ي اثر)، توصيف و تصوير (پرشمارترين و آشکارترين آرايه )، نمادسازي و اقتباس .
زمان داستان و قطع شدن برق ، فضاي اثر را تاريک کرده که با موضوع و حال وهواي شخصيت هاي رمان هماهنگ است ؛ اما نکته ي شايسته ي توجه در پيوند با اين فضا، کاربرد برجسته ي رنگ سياه و توصيف اشيا، لباس و...
چينش اين واژگان در فصل نخست اثر به گونه اي است که خواننده را براي رويارويي با حادثه اي که در پايان فصل دوم ، در خانه ي شخصيت هاي اصلي رمان را به صدا درميآورد، آماده ميکند؛ حلقه ي طلا، نخست ، به بهانه ي تسکين دادن ميلوي وحشت زده از بمباران و بنابر باوري ديرين ، از دست مادر بيرون ميآيد و درون ليواني انداخته ميشود تا ميلو آب روي آن را بخورد.
اين شگرد با شتاب بخشيدن به سرعت روايت ، تنگ بودن وقت و نزديک شدن لحظه به لحظه ي خطر را برجسته تر ميکند و به همراه پرتعدادبودن سخناني که ميان شخصيت ها ردوبدل ميشود، خواننده را بيمقدمه و به سرعت به دنياي داستان ميکشاند؛ راوي، بيبيجواهر، ننه ، ماهي و گرزن به سر در همان صفحه ي نخست کتاب وارد داستان ميشوند و با توصيف کنش هاي متعدد و پيدرپيشان و روايت گفت وگوهايي که همگي در قالب جمله هايي کوتاه بيان شده اند، به عنوان شخصيت هاي اصلي اثر معرفي ميشوند.